در فرق بحرین و سوریه میتوان گفت که هر چند در هر دو کشور آشوبهایی جریان دارد، اما در یکی دستساخته یا حداقل تحریک شده توسط استعمار و در دیگری قیامی که استعمار تلاش میکند صدایی از آن به بیرون درز نکند. برای خیلیها این حرف قابل باور نیست. بگذریم از کسانی که قضیه را کاملاً بر عکس میبینند و اعتقاد به انقلاب مردمی در سوریه و آرامش در بحرین دارند.
در وبگردی امروز، خبری و نظری از آقای اکبر گنجی خواندم که جالب بود. ایشان با آن همه سلایق خاص، درباره انقلابهای منطقه چنین مینویسد( یعنی آش آن قدر شور شده که نمیشود انکار کرد): ادامه مطلب...
در وبگردی امروز از یکی از دوستان سابق یکی از طلبههایی که نویسنده روزنامههای زنجیرهای شد و سپس فراری گشت، درباره او خواندم برایم جالب بود و تداعی جمله شریف امیرمؤمنان علیه السلام شد که هیچ جاهلی نیست مگر آن که اهل افراط یا تفریط است. برای عبرت، خواندن این یادداشت انتقالی را پیشنهاد میکنم. دوست سابق این آقا، چنین نوشته:
در سال 73 محمد جواد اکبرین، طلبهای بود که عشقش سعید قاسمی و حسین الله کرم بود. سعید قاسمی را اتفاقی دیده بودیم. جواد خودش را به آب و آتش میزد تا برای تبلیغ به جنوب لبنان برود. بچه های کم سن و سال را جمع میکرد و برای بازدید به مناطق عملیاتی میبرد. به آنها میآموخت که هیچ گاه نباید چفیه را از گردن باز نمایند. به بچههای رزمنده تشـر میرفت که چرا در خیابان از چفیه استفاده نمیکنند؟ با دوستان که به تهــران میرفت گاه سر برخی میادین میایستاد و نماز جماعت به پا میکرد. ادامه مطلب...
گویند مورچهای را لانه آب برد. فریاد برآورد که جهان را آب برد. حال اگر مورچهای را لانه پر از گندم کنید، خواهد گفت: جهان را گندم فرا گرفت؛ چرا که جهانش فقط آن چیزی است که چشماش را پر کند.
و شنیدم یکی که از الطاف دوم خرداد عددی شده، گفته پس از ارتحال امام مهمترین تحول در ایران، دوم خرداد بوده است! و گندمی که در خانه رسیده و چشمی که جلوی پایش را ببیند، چنین گفتنی را هم شاید و باید!
و کلوخانداز را پاداش سنگ است. امام علی علیه السلام فرمود: سنگ را به همانجا برگردانید که از آنجا آمده است! و لابد به همانگونه برمیگردانیم که آمده است. اشارتی بود و اهل توجه را اشارتی کافی است!
در تعطیلات گذشته رفته بودم زادگاهم. در بحثهای سیاسی، یکی گفت فلانی چنین کرده و چنان کرده و با حرارت سخن میگفت. و فکر میکرد مناقشه ما با بعضیها در کار عمرانی و پول آوردن و پول بردن و تقسیم کردن و خوردن و محروم کردن مخالفان است. هر چه گفت گوش کردیم و چیزی نگفتیم. خود را برنده میدان و یکهتاز صحنه میدید و گاهی هم تعریضی به ما میزد. هوای نفس هم بر ما غلبه کرد و چند جملهای گفتیم. و البته زود همه چیز تمام شد.
گفتم پس از آن همه افتخاری که فرمودید، چرا چند مشکل مردم این شهر همچنان باقی است و فقط یکی را نام بردم که برای مردم حیثیتی شده به نام محدوده. و البته خود همچنان معتقدم بازی بچگانهای است که آن سرش ناپیداست.
گفت: در این موضوع، بقیه همکاری نکردند و به وظایفشان عمل نکردند! گفتم: با این حساب اگر در بقیه موضوعات هم بقیه همکاری نمیکردند،کاری پیش میرفت؟ اگر میگویی آری، پس چرا این یکی پیش نرفت؟ اگر میگویی نه، پس موفقیت، محصول تلاش دسته جمعی بوده است؛ پس شلوغش نکن و بنشین سر جایت! البته مؤدبانه همه اینها را گفتم و او هم مؤدبانه سکوت کرد و نشست سر جایش! و غائله خاتمه یافت.
اسم روژه گارودی چند سالی در رسانهها زیاد تکرار شد. کتابهایش ترجمه و منتشر شد و به عنوان الگوی شجاعت و نماد بطلان ادعای آزادی غربی بر سر زبانها افتاد. در چهارشنبهای که گذشت روژه گارودی نویسنده ضد صهیونیستی که مسلمان هم شده بود در سن 98 یا 99 سالگی از دنیا رفت. خدا روحش را قرین رحمت خود گرداند.
کسانی که در جریان کار او هستند یا دربارهاش مطالعه کردهاند از ارزش کارش مطلعند. کتابی که نوشت و حکم زندان و جریمهای که در مهد ادعای آزادی بیان برایش صادر کردند، مهر باطلی است بر ادعای کسانی که کورمال کورمال دنبال ادعای آزادی غربی آن هم در غرب میگردند. استمرار و ایستادگی او درس عبرتی است برای آنان که ننگ «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران» برای همیشه تاریخ بر پیشانیشان بسته است!
روژه گارودی در تاریخ ماندگار است؛ دیگرانی هم ماندگار خواهند بود، اما یکی به خاطر عزت و شجاعتی که در بیان حق در میانه دنیای زر و زور و فریب داشت و هزینهای که تحمل کرد و درسی که برای همیشه تاریخ خواهد داشت و دیگرانی که مایه عبرت گشتهاند!
خواندن کتاب «محاکمه آزادی در مهد آزادی» نوشته روژه گارودی ، ترجمه دکتر علی اکبر ولایتی را پیشنهاد میکنم.
در دو روی برخی سکهها یا اسکناسها نام ائمه اطهار علیهم السلام نقش بسته است. در آرم بسیاری از نهادهای کشور آیات قرآن و آرم الله وجود دارد. در پرچم کشور هم که کاملا معلومه. در روزنامهها هم که الی ما شاء الله قرآن و اسامی متبرکه وجود دارد؛ از سوی دیگر فتوای مراجع در لزوم رعایت این اسامی روشن است. اما ....
در راهپیماییها چقدر از کاغذهای حاوی این اسامی متبرکه زیر دست و پاها میافتد؟! چقدر از ما دست بیوضو به این سکهها و اسکناسها میزنیم؟! چقدر کاغذهای حاوی این اسامی و آرمها در ادارات راهی سطل آشغال میشود؟! آن وقت اعتراض میکنیم که چرا اسامی متبرکه را در برخی کشورها به عمد و به قصد هتک بر روی برخی لباسها درج میکنند! یعنی کور خود و بینای مردم هستیم!
از همه مهمتر برخی سهلانگاریها یا غفلتهایی است که بخشودنی نیست. کنار عوارضی قم تهران (ورودی تهران) زمین پر از قبضهای عوارضی است. متأسفانه از زمانی که یادم هست روی قبضها نوشته بود " عوارضی بهشت زهرا" سلام الله علیها. و زمین پر از این همه کاغذ!!! در طول سه چهار سالی که مجبور بودم هر هفته در مسیر قم تهران باشم، هر بار به متصدیان عوارضی، من و دوستانم همراهم انتقاد کردیم. نمیدانم نتیجه انتقادها بود یا خودشان سرشان به سنگ خورد که بالاخره از سال گذشته، روی قبضها به جای عنوان " بهشت زهرا" سلام الله علیها، نوشته عوارض " اتوبان قم - تهران" و اسم متبرکه را حذف کردهاند.
هر یک از ما در هر جا که باشیم، به راحتی میتوانیم از این نمونهها بیابیم که با تذکر ممکن است حل شود و البته توفیقاتش برای متذکران باقی بماند.
تعقیب مذاکرات دو دادگاه اختلاس بیمه و اختلاس سه هزار میلیاردی نشان میدهد که هنوز فاصله بسیاری از مسئولان کشور ما با تقوای اقتصادی بسیار زیاد است. این مسأله، سیاسی نیست؛ یعنی در همه دولتهای ما وجود داشته و دارد. قضیه دادگاه کرباسچی، قضیه فاضل خداداد و قضایای دیگر.
در حالی که امیرمؤمنان علی علیه السلام از عثمان بن حنیف انتقاد میکند که چرا به مهمانی اشراف رفته، آیا این مسئولان، خود را مخاطب توبیخ حضرت نمیدانند؟! حضرت به عثمان بن حنیف و همه کارگزاران دولت اسلامی برای همیشه تاریخ میفرماید:
بدان که هر پیروی را پیشوایی است که باید از او تبعیت نماید و از نور دانش وی کسب فیض کند. پس بدان که پیشوای تو از دنیایش به دو پیراهن کهنه و مندرس بسنده کرده است و از غذاهایش به دو قرص نان، میدانم که شما تاب چنین زندگی زاهدانهای را ندارید اما با پرهیزگاری، عفت و خودداری مرا یاری کنید. (نامه 45 نهج البلاغه)
و ما چنان که حضرت فرموده مثل ایشان هرگز نخواهیم شد؛ اما شوربختانه باید گفت به ندای یاری حضرت هم پاسخ نمیدهیم و همچنان مناصب دنیایی را طعمهای برای افزایش ثروت خود گرفتهایم؛ فارغ از آن همه مسئولیت! خدایا عاقبت ما را ختم به خیر گردان.
دیروز عصر حدود ساعت هشت تازه رسیده بودم خونه. مشغول چای و کنترل به دست، چرخی در شبکههای تلویزیونی. حاصل دو دقیقه تلویزیون دیدن ما، حرص خوردن بود. شبکه سه فیلمی داشت که ظاهرا پلیسی. در صحنهای که دیدم چندین پلیس مرد دنبال یک مرد مجرم فراری. تا اینجا مشکلی نداشت.
مجرم به راحتی از دست دهها پلیس مرد فرار میکند و به نحو معجزهآسایی در آخرین لحظات، خودش را از دست آنها نجات میدهد. در آخرین لحظه ضربه شدیدی شبیه کاراته او را سرنگون میکند. تصویر زوم میشود روی چهره زننده ضربه. تنها یک زن در میان پلیسهاست و همان یک نفر زن در ضربهای نادر و شاهکار، مجرم را سرنگون میکند و دستگیر میشود!
والله نمیدونم اسم این کار رو چی میشه گذاشت؟! تهاجم، شبیخون، ....
خاموش کردن تلویزیون حداقلش اینه که اعصاب راحتتری به ارمغان میآورد! دانشگاه ملی گاهی تعطیلات هم میخواهد!
خداوند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و در توصیف و تصدیق و تأیید مبلغان راستین پیامهای الهی میفرماید که پیامآوران الهی و کسانی که رساندن معارف الهی را به امتهای خود عهدهدار بودند، همواره چنین بودند که فقط از خدا پروا داشتند و از خشم و اهانت و تحقیر و تهدید هیچ کسی از جمله صاحبان زر و زور و قدرت و شوکت ترسی به دل راه نمیدادند. (الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احدا الا الله / آیه 39 سوره احزاب) این جمله به صورت خبری و در توصیف گذشتگان است، اما پیام آیه منحصر به آنها نخواهد بود.
به راحتی میتوان از این آیه نتیجه گرفت که مبلغی مورد رضایت الهی است که پس از آن که پیام الهی را به درستی و روشنی دریافت، گام در مسیر اطلاعرسانی بگذارد و در این مسیر از احدی نهراسد و فقط از خدا بترسد. از روزی بترسد که اگر سکوت کند توبیخ خواهد شد که چرا علم و هدایت الهی را کتمان کرده و به اهلش نرسانده است!
پیام دیگر آیه آن است که ابلاغ حق و حقیقت و راه هدایت، همواره منافع عدهای را به خطر خواهد انداخت و آنها را به دشمنی با مبلغان معارف الهی خواهد کشاند. مبلغان بدانند که در مسیر تبلیغ پیامهای الهی دشمنان سرسختی خواهند داشت. این دشمنی سابقهای به درازای تاریح حق و حقیقت دارد و مخصوص دیروز و امروز نیست. باید حق را گفت، صریح هم گفت و البته باید منتظر دشمنیها هم ماند. کسانی که سکوت یا مماشات میکنند در درگاه الهی معاقب خواهند بود. و البته با روش آنها، حرفی از دین و حقیقت هم باقی نخواهد ماند.
امیرمؤمنان به کسانی که با مماشات و سکوت در مسیر ترویج حق دست به عصا بودند، فرمود: اگر ما هم مثل شما بودیم نه برگی از دین سبز میشد و نه شاخهای از آن استوار میماند.(لو کنا نأتی ما أتیتم ما قام للدین عمود و لا اخضر للایمان عود / نهج البلاغه، خطبه 56)
حکایت جالبی خواندم که نشان از روان شناسی اجتماعی پیشرفته از معماری روشنضمیر دارد. نقل است سالها پیش مسجدی میساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معمارها جمع شده بودند و آخرین خردهکاری ها را انجام می دادند. پیرزنی از آن جا رد می شد، وقتی مسجد را دید، به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از منارهها کمی کج است.
کارگرها خندیدند، اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت: چوب بیاورید! کارگرها بیایند! چوب بزرگی را به مناره تکیه دادند و فشار میدادند و معمار مدام از پیرزن می پرسید: مادر درست شد؟
مدتی طول کشید تا پیرزن گفت : بله.... درست شد و تشکر کرد و دعایی کرد و رفت. کارگرها حکمت این کار سخت و فشار دادن مناره را پرسیدند و معمار گفت: اگر این پیرزن، درباره کج بودن این مناره با دیگران صحبت می کرد و شایعه پا می گرفت، این مناره تا ابد کج می ماند و دیگر نمی توانستیم تاثیرات منفی آن را پاک کنیم. این است که من گفتم از همین ابتدا جلوی آن را بگیرم
واقعیت تلخ آن است که آن پیرزنها، امروزه فراوان از زن و مرد و پیر و جوان هستند، اما آن معمارها بسیار کماند