پیشنهاد میکنم حتماً و با حوصله بخوانید؛ حکایتی خواندنی از امام صادق علیه السلام درباره روش برخورد صحیح پس از اختلاف و بحث و مشاجره با دیگران؛ در جایی که حتی حق مسلم با یک طرف باشد.
صفوان جمّال یکی از شیعیان امام صادق علیه السلام میگوید: میان امام صادق علیه السلام و عبدالله بن حسن گفتگویی رخ داد که به مشاجرهای کشید. هنگامی که مردم جمع شدند، آن حضرت و عبدالله بن حسن متفرق شدند.
صفوان میگوید صبح زود کاری داشتم و از خانه بیرون آمدم. دیدم امام صادق علیه السلام صبح زود درب خانه عبد الله بن حسن را زد. خدمتکارش آمد. حضرت از او خواست که به عبدالله بن حسن بگوید تا بیاید.
عبدالله آمد؛ تعجب کرد و پرسید: چه چیزی باعث شده تا این صبح زود به این جا بیایید؟! امام فرمود: هنگام تلاوت قرآن به آیهای رسیدم که مرا به یاد اضطراب و سختی قیامت انداخت! عبدالله پرسید: کدام آیه؟
حضرت فرمود: این آیه که میفرماید: و الذین یصلون ما أمر الله به أن یوصل و یخشون ربهم و یخافون سوء الحساب (سوره مبارکه رعد، آیه 21)
خردمندان آنان هستند که نیکیها و احسان امر شده الهى (نیکى و احسان درباره قوم و خویش و یا مسلمین در حق همدیگر) را به جا آورند و از عذاب پروردگارشان و مخصوصا از محاسبه دقیق او بترسند. (اصول کافی، ج 2، ص 155، ح 23)
*****
روش امام در برخورد با عبدالله بن حسن، درسی برای همه ماست. با آن که حضرت، معصوماند و قطعاً در آن مباحثه و مشاجره، حق با ایشان بوده، اما صبح زود به خانه عبدالله بن حسن میآید تا اگر از بحث و گفتار دیروز امام، کدورت و ناراحتی به دلش مانده برطرف کند.
این است یکی از معیارهای شناخت شیعه حقیقی هنگام اختلاف و درگیری با دیگران؛ هر چند حق با او باشد.
راستی، چقدر به این معیار نزدیک هستیم؟!
سایت خبری تابناک، فیلم کامل سخنان رئیس مجلس در پاسخ به اظهارات رئیس جمهور را درج کرده است. (لینک)
خواهش میکنم عزیزانی که با مواضع بنده مخالف بودند،
و سخنان رئیس مجلس را نشنیدند
حتماً با دقت کامل گوش کنند و فرق بین ادبیات و روش عمل سیاسی را ببینند.
بر خلاف بعضیها که مدعی همهفهمی سیاسی و خودحقپنداری مطلق هستند و خود را نماینده خودخوانده افکار مردم میدانند، روالم آن نبوده و نیست که بخواهم نظرم را به زور به حلق کسی بریزم؛ گرچه همواره صریح و گویا و مستقل، و تا آنجا که توانستهام مستدل و منصفانه، نظراتم را بیان کردهام. اما احساس کردم که از این روال منطقی، سوء برداشت شده است.
در این باره یادداشتی خواهم نوشت و آن را کشدار نخواهم کرد؛ یعنی به پاسخهای بعدی، هر چه باشد، نقدی نخواهم زد؛ البته همچنان که تاکنون بوده، به احترام کسانی که وقتشان را صرف مطالعه یادداشتهای این وبلاگ میکنند، به همه نظراتی که ذیل این یادداشت در همین وبلاگ بیاید، توجه خواهم کرد و اگر توضیحی لازم باشد، خواهم نوشت.
شفافتر این که یادداشتهای بنده درباره عملکرد رئیس جمهور از ابتدای شروع وبلاگ تاکنون باعث توهم بعضیها شده است؛ مفید دانستم که اگر بعضی قصد بیداری دارند، بیدارشان کنم؛ البته انسانی که خود را به خواب زده، هیچ وقت نمیتوان بیدار کرد!
قبلاً با صراحت در یادداشتهای مکرری در وبلاگم، اعلان و اعلام کرده بودم که در دور اول انتخابات ریاست جمهوری به آقای قالیباف رأی دادم؛ و در دور دوم هم به خاطر موافق نبودن با دیدگاههای فرهنگی و اقتصادی آقای هاشمی، به آقای احمدینژاد رأی دادم؛ چون گزینه دیگری در میان نبود. در انتخابات ریاست حمهوری سال 1388 هم به آقای رضایی رأی دادم.
با این توضیح که گفتمان آقای احمدینژاد را میتوانستم بپذیرم؛ اما سبک مدیریتیاش را نه! و در مقابل، گفتمان دو بازوی فعال فتنه را هرگز قبول نداشتم و و آن را در تضاد با اولاً ارزشهای دینی و ثانیاً اصول انقلابی میدانستم و نوبت به مطالعه سبک رفتار سیاسیشان نمیرسید. در مجموع به این نتیجه رسیدم که با گفتمان و سبک رفتار آقای رضایی بیشتر میتوانم کنار بیایم.
در دو انتخابات گذشته هم در هیچ محفل عمومی (با تأکید بر کلمه هیچ) به طرفداری از کسی صحبت نکردم و فقط در جمع دوستانم، درباره انتخابات بحث میکردم؛ این نکته اول.
نکته دوم این که طبیعی است در جایی که دو راه وجود دارد، باید سالمترین را انتخاب کرد؛ و اگر هر دو آسیب و خطراتی داشتند، باید کمآسیبترین را انتخاب کرد. این همان است که از آن به نام " دفع أفسد به فاسد" تعبیر میکنند. تردیدی نداشتم و ندارم که أفسد انتخابات گذشته، همان کسی بود که رئیس جمهور نشده، کشور را به آتش کشید؛ اگر رئیس جمهور شده بود، چه مصیبتی به پا میشد؟!
و کسانی بصیرت نداشتند که این نکته ساده را نفهمیدند. و کمبصیرتتر، کسانیاند که همچنان بر عقیده خود استوارند. خدا چشم بینا و گوش شنوا به همگان عنایت کند! و البته چشمان تیزبین فردی چون حضرت آقا بود، که قبل از برخاستن غبار فتنه، زنگهای خطر را به صدا در آورد و اگر چنین نگاه نافذ و دوربینی نبود، معلوم نبود الان کشور در چه وضعیتی بود؟!
نکته سوم، این که پیشنهاد میکنم برخی مدعیان بهتر است از حافظه سیاسی خود مدد گیرند و اگر سنشان قد نمیدهد، حوادث هشت سال دوره اصلاحات و نیز مجلش ششم را بازخوانی کنند؛ اگر افتضاحش بیشتر از روزهای جاری نباشد (که به نظرم چنین بود)، قطعاً افتضاح کمتری نداشت!
و البته گاهی انصاف را در برخی از حامیان امروزی رئیس جمهور میبینم؛ افرادی مثل آقای زاکانی و نبویان و سید مهدی هاشمی از جناح اصولگرایان، که عذرخواهی کردند و خواستار عذرخواهی رسمی رئیس جمهور شدند.
اما در دوره اصلاحات، همه بلغورها، مصرف شد و صدای اعتراضی در نیامد؛ اگر هم اعتراضی شد، به این بود که افراط آقای خاتمی کم است و باید افراطش بیشتر شود و الا او را از قطار اصلاحات پیاده خواهیم کرد! مقایسه این دو عملکرد، برای آنها که دنبال حقاند، خیلی مفید و نتیجهبخش است.
این یادداشت را کسی نوشته که اوج دیکتاتوری اندیشه را در دولتی که مدعی آزاداندیشی بود، به عیان دیده و تجربه است؛ و نیز هجمه فراوان با پشتوانه دولتی به ارزشهای دینی را نتوانسته است، تحمل کند؛ و البته کسی این یادداشت را نوشته که همچون غالب مردم ایران، مدعی است بیش از آن که دغدغهاش نان و آزادی غربی باشد، دین و ارزشهای انقلابی است.
هر کسی در حزبی است باشد؛ اما خودحقپنداری، قطعاً نه نشانه روحیه استبداد، بلکه گام آغازین دیکتاتوری در اندیشه و عمل است. در ضیق وقت و به اختصار، تنها اشارتی بود و قطعاً کفایت کند!
چهار نکته درباره جلسه استیضاح وزیر کار:
1. واقعاً از حواشی جلسه استیضاح و مخصوصاً سخنان رئیس جمهور متأسف شدم؛ برای تمام شدن دوران پر حاشیه ریاستش، نه روزشماری، بلکه لحظهشماری میکنم!
2. با وجود این همه تأکید حضرت آقا، نمیدانم عمدی در تشنجزایی است یا معنی اختلاف را نمیفهمند؟! یاد حکایتی افتادم که کسی بر روی شکم خوابیده بود و از چشمهای آب میخورد. به او گفتند که آشامیدن آب در حالت خوابیده بر روی شکم عقل را کم میکند.
پرسید: عقل چیست؟! گفتند: تو کار نداشته باش. به نوشیدن آب ادامه بده! و آقای رئیس جمهور! اگر معنی اختلاف را نمیفهمید، به کارتان و روشتان ادامه دهید!
البته به یاد داریم که حضرت آقا فرمودند: از امروز تا روز انتخابات هر کس احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف به کار گیرد، قطعاً به کشور خیانت کرده است.
3. در میان این همه زشتی، این بخش از پایان سخن آقای لاریجانی را زیباترین قسمت این تراژدی میدانم که آقای لاریجانی خطاب به آقای احمدی نژاد گفت:
اگر جلسه اخوی شما با من در خصوص ارتباط اطرافیان شما و جریان انحرافی با منافقین مفاسد مالی و ارتباطات آنان با خارج را فیلم می گرفتم و پخش می کردم برای شما خوب بود؟ شما همین مقدار اخلاق را هم رعایت نکردید. فرق من با شما این است که می گویم اگر کسی از بستگان من تخلف کرده رسیدگی شود بلکه اطرافیان شما تحت تعقیب هستند و همچنان روی آن می ایستید و شما مانع رسیدگی می شوید و حتی گفتید خط قرمز است.
وی اظهارات احمدی نژاد را خلاف حق و عدالت توصیف کرد و گفت: چه فایده ای دارد از عدالت صحبت کنیم و با این روش ها کیان اخلاق جامعه را به فساد بکشانیم. رئیس جمهور ادبیات اخلاقی را رعایت نمی کند استیضاح یک چیز بود چرا اینها را مطرح کردید؟ اما خوب شد شما که مرتب در جامعه "بگم بگم" راه انداخته اید این فیلم را پخش کردیدو حرفتان را زدید تا مردم شخصیت شما را بیشتر بشناسند.
رئیس مجلس در ادامه با اشاره به حدیثی از رسول اکرم (ص) گفت: از ایشان نقل است که خداوند فرموده: "اگر کسی به مسلمانی اتهامی بزند باید خودش را برای جنگ با من آماده کند" امیدواریم خداوند همه ما را هدایت کند و عدالت تنها به لفظ نباشد.
در ادامه احمدی نژاد که همچنان در جلسه مجلس حضور داشت خواستار پاسخگویی به سخنان رئیس مجلس شد که لاریجانی گفت شما تهمت زدید که جوابتان را دادم دیگر حق صحبت ندارید.
بعد از اصرار احمدی نژاد برای سخن گفت، لاریجانی خطاب به وی گفت:
"به سلامت، شئونات جمهوری اسلامی را رعایت نکردید.
4. واقعاً دست مجلسیها از این رأی درد نکند. پیام و پاسخ بسیار خوبی به رئیس جمهور بود.
آقای معصومینژاد را که میشناسید؛ همان خبرنگار صدا و سیما در "رم"؛ این یادداشت به ایشان مرتبط است. گرچه حق این است که به بالادستهای ایشان در سازمان مرتبط شود!
بگذریم. امروز (یکشنبه 15 بهمن) ظهر، اخبار 14 را از رادیو سراسری میشنیدم. درباره بحران بیکاری در ایتالیا میگفت و رکود اقتصادی و مشکلات اجتماعی در اثر بیکاری.
چنان گزارش کرد که گویا همین امروز همه چیز در ایتالیا تمام میشود! من به چند تن از دوستان که در ماشین شنونده رادیو بودیم، گفتم حالا فکر میکنید که بیکاری در ایتالیا چند درصده؟!
و البته در ادامه گفتم که این خبرنگارها زرنگی (و در واقع کلاهبرداری!) میکنند و نرخ بیکاری یا همان درصد بیکاری جامعه آماری آماده به کار را نمیگویند!
البته جناب معصومینژاد ما را ضایع کرد و در آخرین جمله گزارش خود (دقیقاً آخرین جمله) نرخ بیکاری را گفت! فکر میکنید چند درصد بود؟ پنجاه درصد، چهل درصد، سی درصد، بیست درصد؟!
نه خیر؛ فقط یازده درصد؛ بله درست خواندید و دیدید، فقط و فقط یازده درصد.
آن وقت در گزارش به گونهای میگوید که گویا جامعه ایتالیا در معرض انقراض و دولت آن در آستانه سرنگونی است! اگر اسم این کار کلاهبرداری نباشد، چیست؟! لابد کلاه گذاشتن سر مردم!
جناب معصومینژاد! اگر چه خیلی وقته از ایران دور هستی، اما یادآوری میکنم که دولتمردان ما اگر نرخ بیکاری را به 15حداقل درصد هم برسانند، کلاهشان را به هفت آسمان خواهند انداخت!
راستی جناب معصومینژاد! اگر قرار بود نرخ بیکاری 11 درصد به انقراض بینجامد، پس ما سالهاست که منقرضیم و خودمان خبر نداریم!
(فعلاً این یادداشت را نوشتم تا کمی از عصبانیتم از حرفهای رئیس جمهور فروکش کند؛ شاید نکته مختصری بعداً درباره جلسه استیضاح نوشتم).
در این یادداشت ضمن تذکر نکتهای درباره قرائت صحیح آیه 11 سوره حجرات، تجربهای مبنی بر این که انسان هر قدر در اعتقادش راسخ باشد، در اثر تلقین، سست خواهد شد، مینویسم.
قبل از آن که اصل یادداشت را در ادامه مطلب بخوانید، از شما میخواهم، این بخش از آیه 11 سوره حجرات را با دقت، سه بار بخوانید:
وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمان
سؤال مهم: به کدام یک از دو روش زیر خواندید:
1. بِئـْ + سَلْـ + إِسْـ + مُلـْ + فُـ + سوُ + قُ
2. بِئـْ + سـَ + لِسـْ + مُلـْ + فـُ + سوُ + قُ
لطفاً یک بار دیگر جواب درست را علامت بزنید و سپس نکته اصلی یادداشت را در ادامه مطلب بخوانید. ادامه مطلب...
به بهانه برد تیم شفق در بازی اول پلیآف، ضمن تبریک، دو نکته مینویسم:
1. پس از برد امروز تیم شفق، دوستان زیادی پیامکی و از طریق وبلاگ، به صورت فوری و آن لاین نتیجه را گزارش میکردند.
چند نفری هم اوایل بازی پیامک زده بودند که حاجی شفق داره میبازه؛ فکری بکن! البته فرصت نشد بنویسم که هر وقت حاجی شدیم، فکری میکنیم! از همه این دوستان ممنونم.
2. در یکی از یادداشتهای قبلی نوشته بودم که انسان لازم است ابتدا تحقیق کند و اگر به نتیجه نرسید اعتراض کند. یکی از مصادیق این تذکر، آن است که برخی وبلاگهای عزیزان همشهری، نوشتند که اگر تیم شفق به لیگ برتر برسد، چون زمین استاندارد در شهر نیست، باید در مرکز استان بازی کند و درادامه بعضیهایشان کلی روضه نوشته بودند! (البته در روضهها به ایشان حق میدهم!)
چند ماه قبل و تقریباً بلافاصله بعد از این یادداشتها، از مسئولان والیبال شهرستان این نکته را پرسیدم.
در پاسخ فرمودند همین الان در شهر دو سالن استاندارد هست؛ (یکی در کنار مجموعه زمین چمن و دیگری در شهرک ولی عصر). در کنار همان سالن هم سالن سومی به صورت سفارشیتر در حال ساخت است که به زودی به اتمام میرسد.
دوستان عزیز! دغدغهمندی خیلی خوب است؛ اما به شرطی که با آمیزه تحقیق و انصاف همراه باشد.
خاطرهای از مرحوم حکیم معروف است که در این جا و به مناسبت ایام دهه فجر نقل میکنم؛ خاطرهای که اوج زیرکی سیاسی ایشان را نشان میدهد.
آیت الله العظمی «سید محسن طباطبائی حکیم» (فرزندِ آیت الله العظمی «سید مهدی حکیم» مرجعِ تقلید شیعیان «بنت جُبَیْل» لبنان) از فقهای بزرگ شیعه بود. ایشان که ریاست حوزه ی علمیه «نجف اشرف» را بر عهده داشت، پس از وفات آیت الله العظمی «سیدحسین بروجردی» به سال 1340 ، به عنوان یکی از مراجع شیعه مطرح شد.
آیت الله العظمی حکیم، سرانجام در سال 1349 به ملکوت اعلی پیوست. خانواده حکیم پس از درگذشت او «مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق» را بنیان نهادند. شهیدآیت الله «محمدباقر حکیم» و مرحوم حجت الاسلام «عبدالعزیز حکیم» (فرزندان آیت الله حکیم) رؤسای سابق و حجت الاسلام«عمار حکیم» (فرزند عبدالعزیز حکیم) رئیس کنونی مجلس اعلا هستند.
آن چه خواهید دید، متن و تصویری از اصل سندی است که در خرداد سال 1342، توسط «مامور ویژه» ساواک تنظیم شده است.
موضوع این سند شایعه ای است که در میان عموم مردم، درباره آیت الله سید محسن حکیم(رحمت الله علیه) پیچیده بود. این گزارش در اواخر خرداد ماه سال 1342 نوشته شده است. بر اساس سنت رایج در آن زمان، به دنبال وفات مرجع اعلمِ شیعیان، پادشاهِ ایران، به مرجع یا مراجع تقلید بعدی که در میان مردم به اعلمیت، مقبول بودند، پیام تسلیت ارسال می کرد.
محمد رضا پهلوی با هدف این که کانون مرجعیت را از ایران خارج کرده و خود را از مزاحمت های روحانیت خلاص نماید، تنها به ارسال پیام تسلیت برای مراجع ساکن در نجف بسنده کرد و به این ترتیب اعلام کرد که به اصطلاح، تنها مراجع موجود در نجف، از جمله آیت الله حکیم را به رسمیت می شناسد.
سندِ زیر، در حقیقت نمایش واکنش افکار عمومی به ترفندِ کستاخانه و بی ادبانه ی شاه است:
[متن سند]
موضوع: انتشار شایعه در مورد مرجعیت تقلید
محل: تهران
منبع خبر: مامور ویژه
اداره یکم عملیات
شماره 141/ بخش 314
تاریخ حادثه: 22/3/1342
به طوری که از محافل مطبوعاتی و مجامع مذهبی کسب خبر گردیده است ظرف 48 ساعت اخیر در افواه عمومی شایع گردیده است که اعلیحضرت همایونی تلگراف به آیتالله حکیم مقیم عراق مخابره نموده و آن مشارالیه را به عنوان مرجع تقلید طرف خطاب قرار دادهاند، ولی آیتالله حکیم در تلگراف جوابیه خویش متذکر گردیده است که وی از آیتالله خمینی تقلید مینماید و به این طریق مرجعیت خمینی را تصدیق و تأیید نموده است و انتشار این خبر در میان مردم موجب استحکام موقعیت خمینی گردیده و طرفداری عامه نسبت به او بیشتر جلب گردیده است.
در پرونده آیتالله خمینی بایگانی شود.
××××
فقط میتوان گفت: احسنت به این زیرکی. روحش شاد
نمیدانم چرا بسیاری از ما نادانستههایمان را به عنوان اشکالات قابل توجه، منتشر میکنیم و حاضر نیستیم ابتدا تحقیق کنیم و اگر به نتیجه نرسیدیم، آن گاه اشکالپراکنی کنیم؟!
حتی بدتر از آن، پس از چندی، وقتی که مطلب برایمان روشن شد، حاضر نیستم حتی به کنایه هم که شده، آنچه گفتهایم را پس بگیریم!
این اشکال خودحقپنداری (همان خودمحوری یا غرور یا هر چیز دیگری آن را بنامیم)، یقه بسیاری از ما را محکم چسبیده و ول نمیکند.
متأسفانه این خودحقپنداری، در بسیاری از مواقع باعث میشود، برای دیگران هم تعیین تکلیف کنیم.
در فرهنگ دینی، حق مطلق و حق محض، خداوند است و هر آنچه از منبع علم و کرم خداوند سرچشمه بگیرد؛ هر چند ممکن است عقل بشر به آن قد ندهد!
گونه بسیار عجیب و البته تأسفبار خودحقپنداری، در جایی ظهور میکند که انسان، عقلش را در برابر حکمت خداوند، عَلَم کند و دستورات الهی را با دستاویز فهم ناقص خود، گرفتار قید و تبصره و محدوده نماید.
کم نمیبینیم کسانی که میگویند "مهم نیست" یا "یک شب است" یا "خدا میگذرد". در نگاه این افراد لابد خدا یادش رفته تبصرهها و استثناها را بفرماید! و شاید این افراد را باید مدعیانِ عاقلتر از خدا نامید!
نمونه جالبتر و مصداقی، این که اخیراً جایی خواندم که فردی که نتوانسته کلام خدا را بفهمد، اعتراض کرده که چرا خدا این همه بد و بیراه به یکی از مخالفان اسلام گفته! جل الخالق!
خیلی جالبه!
در سایت رسمی شرکت سایپا
انواه (!) پراید
http://saipa.iranecar.com/DetailSaleCondition.aspx?s=bea81c27-0101-4943-bf10-bce7145ab98d
فروخته میشود.
(جالبتر اینکه این کلمه با همین املا، پانزده بار تکرار شده است!)
کپی متنی فایل در ادامه مطلب...