در سایت فرمانداری اردکان، ذیل خبر "گزارش تصویری/ جلسه بررسی مشکلات بخش خرانق اردکان با حضورمدیران کل و مسئولان استان و شهرستان" عکسها را می دیدم.
شهردار اردکان هم حضور داشت. ان شاء الله که این حضور در خارج از ساعت اداری و مربوط به سلایق شخصی ایشان بوده است و با وسیله شخصی هم ایاب و ذهاب کرده است؛ نه ماشین اداری شهرداری. چقدر خوشبین هستم من!
البته بر خلاف خوش بینی، و صرفاَ محض احتیاط، عکسها را هم ذخیره کردم؛ خدا را چه دیدی؟! شاید سایت فرمانداری سرگیجه گرفت و عکسها، پرید!
و گرنه فکر نکنم ایشان نداند که فقط شهردار شهر اردکان است، نه شهرستان اردکان. پس، این حضور اصلاً ربط کاری نداشته است؛ شاید صد در صد سیاسی بوده است! شاید هم حضوری عاشقانه و مریدانه!
مرید مردم و عاشق خدمت! (البته اگر ذهن خراب سیاسیون چپ و راست، به جای دیگری رفت، تقصیر نویسنده چیست؟!)
خبر و نقد را از وبلاگ توفان یزد نقل میکنم، بدون حتی یک کلمه توضیح:
نوجوانی چهارده ساله ای در پایتخت خود را به اغوش مرگ فرستاد.
مادرش می گوید فرزندم بعد از دیدن کارنامه اش به اتاق رفت و بعد از بیست دقیقه اورا در بالکن درحالی که حلق اویز بود یافتیم.
و سوالی که مطرح می شود این است که نوجوانی در ایران با 14 سال زندگی و بیش از هفت سال درس خواندن و اموختن، هنوز متوجه این موضوع نشده است که درس می خواند برای فهمیدن و زندگی بهتر و راحتتر، نه برای نمره و معدل بالا.
حال گرفتن نمره به چه قیمتی؟ به قیمت از دست دادن جانش و سیاه کردن زندگی پدر ومادرش !؟
امروز در ایران اسلامی،تنها خانواده ای به عزا ننشسته، بلکه این اموزش وپرورش کشور است که باید عزادار شود .
عزایی که خود باعث و بانی آن می باشد. انقدر آموزش و پرورش ما به آموزش توجه دارد که پرورش را به فراموشی سپرده است، و حال وقت انست که تغییر نام بدهد و تبدیل شود به پرورش و آموزش، چون تا پرورشی نباشد، اموزشی صحیح و اصولی صورت نمی گیرد، و این می شود که یک نوجوان پایان زندگی اش را خود اینگونه با بی فکری رقم می زند.
امروز او رفت و خودکشی تلخ و اشکاری داشت، و اما مدیران و معلمان و مسئولان آموزش و پرورش! هستند دیگر نوجوانانی که سالهاست،زندگی زجرآور و خودکشی پنهانی دارند. درس می خوانند و حفظ می کنند و نمره می گیرند. بخاطر نمره درس می خوانند و نه بخاطر فهمیدن! نمره هایی که گاه حق نیستند و جوانی نمی کنند در جوانی و نوجوانی . او رفت تا شاید خفتگانی از خواب غفلت بیدار شوند
نوجوانی خود را به خاطر نمره کشت واین یعنی فاجعه برای آموزش و پرورشی که هدفش را گم کرده است!
برخی از دوستان، که در دولت قبل منتقد زمین و زمان بودند، شاید امروز به برکت مسئولیت هایی که به حق یا نابحق، با صلاحیت یا بی صلاحیت، به دوش گرفته اند، و به شکرانه این مناصب، روزه سکوت گرفته اند!
و سپاس که هرچه می نویسند، روزه سکوتشان شکسته نمی شود! و شاید همه چیز بر وفق مراد و مذاق حق طلبی و مطابق میل اصلاح طلبی آنهاست که هیچ اعتراضی از آنها به آسمان و هیچ نفرینی از آنها به زمین و زمان نمی رسد!
و حضرات معصومین علیهم السلام چه زیبا و دقیق فرمودند که " حب الشیء تعمی و تصم" دلبستگی افراطی، انسان را کر و کور می کند.
کاش همچنان این آقایان می نوشتند تا مثلاً بدانیم که موضعشان، در برابر اسناد افشا شده درباره بورسیه پسر آقای مهاجرانی سوگلی دولت اصلاحات، توسط دربار آل سعود چیست؟!
کاش می نوشتند تا بدانیم آیا ارتباطی بین این بورسیه و سکوت متفکران اصلاح طلب خارج نشین در خصوص حملات وحشیانه عربستان به مردم یمن وجود دارد؟!
باز هم مرحبا به داریوش سجادی اصلاح طلبِ آمریکا نشین و نامه ای که سرگشاده ای که برای مهاجرانی، عزیز اصلاحات، نوشته است! اگر نامه اش را ندیده اید، در ادامه یادداشت، این نامه را بخوانید: ادامه مطلب...
پیرو یادداشت قبلی، هر چند آن منبع بر موثق بودن خبر خود اصرار داشت، اما با تحقیقاتی که انجام شد، الحمد لله فعلاً به این نتیجه رسیدم که:
آنچه گفته شده، شایعه ای بیش نبوده و اعضای آن دستگاه، برای جلوگیری از این شایعه یا برای جلوگیری از تبدیل آن به واقعیت، حسابها را از بانک رسالت که وام با کارمزد دو درصد بر اساس مانده حساب می دهد، به بانکهای دولتی منتقل کرده اند.
اما شایعه دیگری هم شنیدم که همزمان تحقیق کردم و البته این یکی، شایعه نبود!
فردی به دیگری که حتی از لحاظ خط سیاسی هم با او همداستان نیست، گفته در فلان انتخابات از من حمایت کن؛ منصب خوبی برایت تدارک خواهم کرد!
و البته الحمد لله فعلاً این فرد در مقابل این وسوسه، مقاومت کرده؛ خیلی های دیگری هم می شناسیم که مقاومت نکرده اند!
نمیدانم شما از پنجاه میلیون تومان وام با کارمزد چهار درصد چقدر استقبال میفرمایید؟!
و البته میدانم دزدی از بیت المال، فقط به پشت بستن کیسه پول و شبانه راهی خارج شدن، نیست!
امیدوارم خبر یا شایعهای که در این باره از اقدام چند تن از مسئولان شهرم شنیدهام، بالای صد در صد دروغ باشد!
در حال تحقیق بیشتر هستم. اگر افرادی با این گرای مختصر، اطلاعات موثقی دارند، اطلاعرسانی کنند تا برای جلوگیری از این اقدام، کمک کرده باشند.
همه عوام میفهمند و دقیقاً این فهم خود را به کار میبندند که:
اگر خریدار وسیله یا ملکی باشند و به تعبیر عامیانه، مالی چشمشان را گرفته باشد، سعی میکنند تا این رغبت و اشتیاق را ابزار نکنند تا مبادا طرف مقابل، با دیدن این اشتیاق، زیادهخواهی کند و به اصطلاح برای جلوگیری از طاقچه بالاگذاشتن، حتی سعی میکنند اشتیاق دورنی خود را با ابراز بیمیلی شدید ابراز کنند!
و اگر با کسی دشمنی دارند و آن دشمن، همه وسیلههای آزار را پی گرفته، سعی میکنند دردآورترین آزار را با اخم و آه و ناله کمتری نشان دهند، تا مبادا دشمن، با دیدن شدت جزع و فزع، بر آن آزار بیفزاید!
چرا که شکی نیست که دشمن در پی تحمیل بیشترین سختی است و هرچه ناله، بلندتر شود، برایش معلومتر شود که سختی کدام آزار بیشتر بوده و زودتر، طرف مقابلش را از پا درمیآورد!
و ای کاش در این موضوع، همه به اندازه فهم عوام، میفهمیدیم! ای کاش!
سالیانی نه چندان دور، یزدیها با افتخار میگفتند که از حیث جرم و زندانی، در رتبههای آخر کشوری هستند.
اما، طبق آخرین اخبار مسئولان مرتبط، استان یزد قله جرمخیزی کشور را فتح کرده و در جمع سه استان اول کشور در رتبه جرمخیزی قرار گرفته است؛ جالب و تأسفبار قضیه این که یزد از "تهران" هم در جرمخیزی جلوتر افتاده است.
رئیس مرکز آمار و فناوری اطلاعات قوه قضائیه گفته: استانهای ایلام، یزد و تهران به ترتیب جرمخیزترین استانهای کشور هستند.. (لینک خبر)
این رتبه را به خودمان تسلیت میگوییم و به البته به کسانی که "ادعای توسعه متوازن دارند و هر نقدی را تخریب سیاسی رقیب میدانند" کاملا تبریک و تهنیت عرض میکنیم.
و در نهایت، احتمالاً باید پذیرفت که این، هنوز از نتایج سحرگاهی توسعه نامتوازن، (یا همان توسعه متوازن ادعایی!) است. عوارض زیستمحیطی هم بماند که یکی از فعالان محیط زیست کشوری، هفته گذشته، در این باره گفت که اگر فکری نشود در چند سال آینده، اردکان حتی برای سکونت هم قابل نخواهد بود!
یادداشتی در وبلاگ یکی از عزیزان همشهری خواندم. (لینک یادداشت) از میزان صحت اصل گزارش محل استناد نویسنده خبر ندارم، ولی نقد وارده شده را کاملاٌ قبول دارم.
و اگر گزارش دقیقی صورت گرفته، آمادگی دارم در صورتی که نام سخنران را بدانم و در صورتی که در شهر ما چنین سخنانی ایراد شده باشد، دعوای مفصل طلبگی با سخنران راه بیندازم. منتظر خبرم.
بارها در همین وبلاگ تصریح کردم که به آقای احمدی نژاد رأی ندادم؛ این تصریح هم در طول فعالیت دولت قبل بود، نه بعد از آن. نقدهای مختلفی هم به دولت قبل مطرح کردم؛ این تذکر را برای چندمین بار عرض کردم که در نظرات، دوستان به این نکته توجه داشته باشند که رویکرد اصلی در نقد این دولت، مطلقا و به هیچ وجه به معنای تأیید دولت قبل نیست.
اما حرف اصلی این یادداشت، نشان دادن یکی دیگر از یک بام و دوهواهاست.
خیلیها از آنهایی که آن روزها دستشان به حکومت نبود و حالا سهمی کوچک یا بزرگ در دولت فعلی دارند، در زمان احمدی نژاد میگفتند: 80 تا 90 درصد مشکلات به خاطر سوء مدیریت است و فقط ده درصد آنها مربوط به تحریم است. (اگر در آرشیوها بگردید، نمونههایی فراوانی از این ادعا خواهید یافت)، اما الآن 100 درصد مشکلات را به تحریم ها مرتبط میدانند!
یعنی مدیریت که عوض شد، منشأ مشکلات هم عوض شد؟! یا این که، قبلاً دروغ میگفتند تا به قدرت برسند! شاید هم الان دروغ میگویند تا قدرت را از دست ندهند! نمیشود هیچ کدام از اینها نباشد!
راستی یک سوال: چرا آب خوردن مردم هم به تحریم ها ربط دارد ؟
و راستی اگر تحریم نبود، دولت قبل هم نبود، دولت فعلی تقصیرات را به گردن چه کسانی میتوانست بیندازد؟! دو سال دیگر هم برای انداختن تقصیر به گردن دیگران باقی است. من دلواپسم که اگر دور دوم رأی آورند، برای پیدا کردن مقصر چه خواهند کرد؟!
در آیه 32 سوره احزاب، خداوند به زنان پیامبر صلی الله علیه و آله دستور می دهد در سخن گفتن نازکی و نرمی و طنازی به کار نبرند؛ که اگر چنین شد، بیماردلان در آنها طمع خواهند کرد: فلاتخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض.
ممکن است کسی چنین اظهار کند که این دستور، خاص زنان پیامبر است و امروزه برای سایر مخاطبان قرآن کارآیی ندارد! اما دستور به رعایت حیا و پرهیز از نوع سخن گفتنی که باعث طمع بیماردلان می شود، مخصوص زنان پیامبر نیست. مخاطب آیه همه زنان در طول تاریخ خواهند بود.
اما، ممکن است اشکال دیگری مطرح شود که مخاطب این آیه در نهایت زنان هستند و مربوط به مسأله حجاب و حیای در گفتار است و مردان، پیامی از این آیه استخراج نخواهند کرد!
پاسخ این اشکال آن است که در یک رویکرد کلی و پیامگیری عامتر از آیه، خداوند از هرگونه کردار و گفتاری که باعث طمع بیماردلان میشود، نهی کرده است. به عنوان مثال، اگر بخواهیم این دستور عام قرآن را بر رفتار مسئولان سیاسی تطبیق کنیم، دستور قرآن بر اساس این آیه چنین است که:
هر کسی در مقام مسئولیت سیاسی قرار دارد، در سخنان و موضعگیریهای خود، در رفتار و ملاقاتهای خود، در سبک سخن گفتن و تحویل گرفتن افراد، در رفت و آمدهای سیاسی، در انتخاب اطرافیان، در عکس گرفتن و امضا دادن، و خلاصه در هر رفتار و گفتاری که اندک پیام سیاسی دارد، باید چنان دقت به خرج دهد که مبادا رفتار و کردار و تصمیم گیریهای سیاسی وی، باعث شود که بیماردلان خارجی و داخلی در او اندک طعمی پیدا کنند!
و اگر افراد سالمی چنین زیسته اند که دشمنان داخلی یا خارجی در او طمع دارند، احتمالا در کاربست این دستور قرآنی، سستی کرده است!