«معما چو حل گشت آسان شود»؛ این ضربالمثل شیرین فارسی، حکایتگر حال کسانی است که قدرت تحلیلشان را وقتی نشان میدهند که دیگر تحلیل ارزشی ندارد، چون فرصت تصمیمگیری بر اساس تحلیلهای پیشینی گذشته است. به تعبیر دیگر، این مثل از کسانی میگوید که دست روی دست میگذارند و آن گاه که فرصتها گذشت یا نتیجه مورد پسندشان نبود، میگویند « من میدونستم که ...!» (این جمله را به سبک گویش شخصیت منفیبین کارتون گالیور بخوانید. نه اسم سریال یادم مانده و نه اسم اون شخصیت همیشه منفیبین).
از این دست تحلیلها در انتخابات فراوان بوده و خواهد بود. از اکنون نتایج تعدد لیستهای اصولگرایان (مثل تهران) و رقابتهای اصولگرایان بدون لیست (مثل شهر یزد) قابل حدس است؛ حدسی که اگر تحقق یافت، از روز 13 اسفند، تحلیلهای بعدی ارزش ندارد و مصداق ضربالمثل «معما چو حل گشت...» خواهد بود. خوب است تا فرصت باقی است، ارزش آن را بشناسیم.
ایام انتخابات است؛ خیلیها بر اساس احساس تکلیف آمدهاند و بیشترشان احساس تکلیف در کنار کشیدن ندارد! خیلیها تأکید بر وحدت دارند و بیشترشان وحدتی را در دل قبول دارند که نتیجهاش ماندن خودشان و کنار رفتن دیگران باشد! و البته بعضیهایشان تصریح میکنند که وحدت باید بر محور ما شکل بگیرد. وحدت از جنس «متحد» و «ایستادگی» و «پایداری» و ... عجب عبرتآموز است. و عجب کماند عبرتگیران!
همه انقلابی بودن را و تقابل با فتنه را ارزش میگذارند (و البته برخی از همان اعضای فتنه هم؛ چرا که ضدیت با فتنه و جریان انحرافی در بازار انتخابات خریدار دارد) و البته خود را مصداق بارز انقلابیگری و اصولگرایی و ضدیت با فتنه میدانند. مثل همیشه تاریخ، عنوانهای خوب و بد روشن است و تنها در مصداقهای آن تردید است. زرنگ (و همان با بصیرت) کسی است که بر اساس عملها قضاوت کند نه بر اساس شعارها و ادعاها!
ظریفی میگفت با معیارهای برخی، حتی مقام معظم رهبری هم اصولگرا نیست و با معیار برخی دیگر، در انتخابات ایران نتانیاهو هم میتواند ادعای ضدیت با فتنه کند! از خدا عاقبتی ختم به خیر میطلبیم.
در تعطیلات اخیر فرصتی دست داد که به زادگاهم سفر کنم. در برگشت خسته بودم. نیمه شب بود و برای فرار از خواب هنگام رانندگی، رادیوی ماشین را روشن کردم و مرتب موج رادیو را تغییر میدادم و ایستگاههای جدید فرستنده را جستجو میکردم. در این جستجو به نکته حساسی رسیدم و آن اینکه صدای رادیوی مکه و مدینه و برخی از بنگاههای خبر پراکنی (=دروغ پراکنی) وابسته به امریکا و صهیونیستها اعم از فارسی و عربی و انگلیسی، از صدای رادیوهای وطنی شفافتر بود. یعنی رادیو پیام و معارف و قرآن و سراسری ایران در برخی نقاط جاده یا دریافت نمیشد یا صدای دریافتی به گونهای بود که خاموش کردن رادیو ترجیح داشت، اما در همان نقاط جاده، صدای رادیوهای خارجی شفاف و بینویز و خشخش و فشفش شنیده میشد.
آنها که آنتن و فرستنده در ایران نصب نکردهاند؛ بنده هم در کناره مرزها در حال حرکت نبودم، بلکه در مرکزیترین نقاط جغرافیایی ایران تردد میکردم؛ پس چرا صدای آنها شفافتر دریافت میشد؟! جنس رادیوی ماشین من هم ایرانی بود و فکر نمیکنم ضدیتی با دریافت صدای رادیوی وطنی داشته باشد. و من همچنان در این فکرم که چرای صدای ایران در مرکز ایران هم به خوبی دریافت نمیشود؟!
در صدد نگارش یادداشتی به مناسبت ایام تبلیغات انتخابات مجلس بودم. یادداشتهای قبلی وبلاگ را مرور کردم تا تکراری ننویسم. به نظرم رسید یادداشتی که سوم شهریور امسال نوشتهام مجددا عرضه کنم. چیزی غیر از آن محتوا فعلا منظورم نیست. در آن یادداشت نوشتم: ابتدا حکایتی و سپس نکته ای درباره تبلیغات انتخابات مجلس: ادامه مطلب...
حدود صد و هفتاد روز قبل، وبلاگنویسی را شروع کردم و در این مدت شصت و پنج یادداشت عرضه کردم که اکثراً به قلم خودم بود؛ البته در برخی یادداشتها هم نکات جالبی که از جاهای دیگر خوانده بودم، آوردم تا به آن توجه بیشتری بشود. ادامه مطلب...
در دو یادداشت از یادداشتهای قبل درباره فیلمی نوشتم که آن را ندیدهام. یکی از خوانندگان محترم نظری درج نموده که مناسب دانستم نظر ایشان را به طور کامل نقل و به عنوان یادداشت درج کنم و توضیحی در پایان بیاورم. ادامه مطلب...
بعد از چند روز به وبلاگ سر زدم و قصد نوشتن یادداشت جدیدی داشتم. در نگاه اول، تعداد نظرات آخرین یادداشت تعجببرانگیز بود. پس از خواندن نظرات، معلوم شد در یک وبلاگ مطلبی منتشر شده و ظاهرا نظرات خوانندگان مخالف، توسط صاحب وبلاگ گرفتار سانسور شده است. آنها هم حرفشان را از طریق بخش نظرات وبلاگ بنده که بدون نیاز به تأیید مدیر وبلاگ منتشر میشود، زدهاند. از این که به این بخش اعتماد کردهاند سپاسگزارم و از این که بسیاری از ما مدعی آزاداندیشی هستیم و به لوازم آن پایبند نیستیم، متأسفم.
درباره اهداف سیاسی جایزه فیلم «جدایی نادر از سیمین» در یادداشت قبلی نوشتم. شاهدی از غیب رسید و قرار است این فیلم با زیرنویس عبری در اسرائیل به نمایش درآید و لابد قرار است در آنجا فرهنگ اسلامی و ایرانی را ترویج کند. یعنی میشود باور کرد؟! بله، به شرطی که خیلی ساده باشیم. محترمانه نیست اما شرطش آن است که منگل باشیم. خبر چنین است:
فیلم جدایی نادر از سیمین، با زیرنویس عبری، از شانزدهم فوریه در سینماهای اسرائیل اکران خواهد شد. برهمین اساس، تبلیغی کوتاه از این فیلم نیز با زیرنویس عبری در سایتهای رژیم صهیونیستی پخش شده که از اکران این فیلم از تاریخ شانزدهم ماه بعد خبر داده است.
گرچه فرهادی در اکران فیلم خود در سرزمینهای اشغالی نقشی ندارد اما سوال اینجاست که چه مفاهیمی در این فیلم، از ایران و مردم آن به نمایش گذاشته شده که حتی از سوی رژیم صهیونیستی نیز مناسب پخش برای ساکنان سرزمینهای اشغالی ارزیابی شده است.
جا دارد که کارگردان فیلم جدایی نادر از سیمین، این مسئله را مورد بررسی قرار دهد که چرا رژیمی که جنایتهای وحشتناک و بسیاری را در کارنامه خود دارد، این فیلم را برای شهروندان خود مناسب ارزیابی کرده است.
در خوشبینانهترین فرض، وضع مردم بحرین و سوریه و اعتراض آنها به حاکمان خود شبیه هم است. (گرچه شخصاً معتقدم بین این اعتراضهای این دو کشور تفاوت بنیادی وجود دارد). اما در انعکاس خبری و برخوردهای غرب با حاکمان این دو کشور، با وضع کاملاً متفاوت و متناقضی روبرو هستیم. در یک کشور غرب و البته عربها، مردم را محکوم کردهاند و از حاکمان به شدت حمایت میکنند و حتی به گزارشهای مجامع به ظاهر بیطرف غرب هم واکنش نشان میدهند و آنها را به سکوت وادار میکنند. در طرف دیگر تحریم میکنند و منطقه پرواز ممنوع مطرح میشود و ناظران اتحادیه عرب اعزام میشوند!
راز این تبعیض و تناقض در رفتار غرب چیست؟ تناقض و تبعیضی که قدرت تبیین و دفاع از آن را هم ندارند.
در این یادداشت نمیخواستم درباره سیاست غرب در مقابل دو کشور خارجی چیزی بنویسم؛ موضوع یادداشت، جدایی فرهاد از شیرین و تجلیل از آن در آن سوی آبها و در میان سیاست و ارباب فرهنگی سیاستهایی است که میانه خوبی با فرهنگ بومی و ملی و دینی ما ندارند. نه اخراجیهای 3 را دیدهام و نه فرهاد و شیرین را. اما میدانم که برنده شدن فیلم، برای بیشتر دیده شدن بینالمللی آن است. و میدانم در ادبیات و فرهنگ آنها، همچون سیاست آنها، هیچگاه هنر و محتوایی که در ضدیت با محورهای بنیادین فرهنگ و سیاست غرب باشد، اجازه طرح نمییابد چه رسد به این که بخواهند از آن تجلیل کنند!
از این چند مقدمه نتیجه میگیرم که تبلیغ این فیلم با جایزه به معنای آن است که فیلم، یا در راستای اهداف سیاسی غرب در تخریب و سیاهنمایی وجهه سیاسی، ملی یا دینی ایرانیان قرار دارد و یا این که این فیلم به گونهای است که میتواند مروج فرهنگ و سیاست مطلوب غرب در ایران باشد.
البته باید اعتراف کنم که دقت و اهمیت غربیها در تشخیص آنچه در راستای منافعشان قرار دارد، به مراتب بیش از اهتمام و دقت ماست. به تعبیر دیگر جذب حداکثری غربیها در این عرصه، میتواند الگوی خوبی برای هنرمندان و سیاسیون و متولیان فرهنگ کشور ما باشد و البته باید اعتراف کنیم که همچنان دفع حداکثری در این عرصهها در داخل کشور ما حاکم است.
تکمیل ضروری:
اسم فیلم «جدایی نادر از سیمین» است که به اشتباه «جدایی فرهاد از شیرین» نوشتم. برای خودم این اشتباه خیلی عجیب و البته خندهدار بود!
در نظام آموزشی جاری کشور آموزش ابتدایی، ضروری و رایگان است. رایگان به این معنا که باید به گونهای برنامهریزی شود تا امکان تحصیل رایگان برای همگان فراهم باشد، مگر آن که افرادی نخواهند از سیستم آموزشی رایگان بهرهمند شود و در مدارس غیر انتفاعی برای آموزش فرزندانشان اقدام کنند. (البته در نام بیمسمای «غیر انتفاعی» سوال داشته و دارم!) این مقدمه اول یادداشت حاضر.
مقدمه دیگر این که فعلاً دوره پیش دبستانی الزامی است؛ یعنی در مجموعه سنوات آموزشی دوره ابتدایی گنجانده شده است.
با توجه به مقدمه اول و دوم، نتیجه این میشود که فراهم کردن آموزش رایگان پیشدبستانی طبق قانون اساسی وظیفه دولت است. اما روال فعلی آموزش پیشدبستانی دقیقاً خلاف این اصل قانونی است.به این شرح که دوره پیشدبستانی الزامی است اما در مدارس دولتی هم رایگان نیست و از اولیای دانشآموزان شهریه دریافت میشود. پس یکی از دو مورد الزام آموزش پیشدبستانی یا أخذ شهریه غیرقانونی است!
نکته جالبی که اخیراً کشف کردم این که این کلاسها در مدارس دولتی با وجود شهریه مثل سایر کلاسها نیست. به عنوان مثال مستخدم مدرسه دولتی موظف نیست این کلاسها را نظافت کند. اگر مایل بود در قبال اضافهکاری این کار را انجام میدهد و اگر مایل نبود میتواند این کار را انجام ندهد؛ چنان که در یکی از مدارس سراغ دارم که مستخدم مایل به اضافهکاری نیست و اولیای دانشآموزان مجبورند جور قضیه را بکشند. و این است حکایت شترمرغ!