دو قطعه از یک مصاحبه جالب. اگر فرصت داشتید همه مصاحبه را مطالعه فرمایید. (منبع)
1. مرحوم آیتالله پسندیده برادر بزرگ امام (ره) در خمین بودند و پسری به نام مهندس پسندیده داشت که در انتخابات رأی نیاورد. به امام (ره) نامه نوشتند که در انتخابات در خمین تقلب شده است.
نزدیکان امام (ره) گفتند وقتی امام (ره) نامه برادرش که 10 سال از او بزرگتر بودند را مشاهده کردند با تبسم فرمودند: اتفاقا این نامه نشان میدهد در انتخابات خمین تقلب نشده است، زیرا اگر تقلب میکردند باید به نفع برادرزاده امام (ره) میشد و رأی میآورد. ببینید ولی امام چقدر سعه صدر و قانونگرایی داشتند و ما کجای کاریم.
2. یک خانواده از جهرم مهمان ما بودند که سه تا از پسرانشان شهید شدهاند؛ در زمان امام (ره) به پدرش گفتم میخواهید یک وقت از امام (ره) بگیریم که به خدمتشان بروید؛ گفت: نه وقت امام (ره) کم است، من امام (ره) را از تلویزیون میبینم کافی است. رفتم به امام (ره) گفتم، امام فرمودند: بروید این شخص را بیاورید تا من او را ببینم، یک خودکار از این مملکت نگرفتند.( همراه با گریه)
مقاله جالبی از جناب اکبر گنجی خواندم؛ نقل آن خالی از ظرافت نیست؛ نظر خاصی ندارم و هر کسی برای هر برداشتی مجاز است. البته تکذیب اصلش، شاید راه به جایی نبرد!
به گزارش جهان به نقل از کیهان، خاتمی در این فایل صوتی ضمن بیان اینکه «من نمیگویم در انتخابات 88 تقلب شده» میافزاید: «وقتی یک خرده فضا باز شد هر کسی یک ادعایی میکند، بنده بدبخت بیچاره هم آمدهام سر کار و حرفهایی که نتایج آن ممکن است مشترک باشد و مبانی آن کاملا مختلف است، صحبت کرده هر کسی میآید یک حرفهایی میزند و من باید تاوان به حسین شریعتمداری بدهم که بله شما گفتید که علیه خدا هم میتوان تظاهرات کرد، این را اصغرزاده گفته به من چه؟ یا شما گفتید امام خمینی به موزه تاریخ سپرده شود، آن را گنجی گفت، من با گنجی اختلافنظر داشتم. یا این که در عاشورا علیه امام حسین شعار دادند، خوب غلط کردند، این را چرا به حساب من میگذارید؟ شاید ما نقصمان این بود که روشنتر مطالب خود را نگفتیم.»
اکبر گنجی در واکنش به این اظهارات در وبسایت رادیوزمانه نوشت: اگر به توجیهات خاتمی در 16 سال گذشته بنگرید، نکته جالب توجهی مکشوفتان خواهد شد. او هیچگاه هیچ مسئولیتی درخصوص شکست اصلاحطلبان نپذیرفته و همیشه گناه شکست را به گردن دیگران - آن هم چند فعال رادیکال جامعه مدنی- میاندازد اما هر کس قدرت را در دست میگیرد، باید پاسخگو باشد. میزان پاسخگویی متناسب با قدرتی است که در اختیار دارد. ادامه مطلب...
دیروز از غرفه فله فروشگاهی بزرگ مشغول خرید زردچوبه بودم که متوجه چانهزدنهای پیرمردی با کسی که ظاهراً مسئول ارشد غرفه بود، شدم. به گفتگوها گوش دادم؛ نتیجه این شد که پیرمرد نمونهای در حد نیم کیلو از مغز گردو آورده بود و قصد فروش عمده به غرفهدار داشت.
پیرمرد که ظاهرش گفتههایش را تصدیق میکرد میگفت مغز گردوی باغ خودم است و با دستان خودم مغز کردم و به شرط یکدستی همه مغز آن را میفروشم و خریدار هم قبول کرد.
اما چانهزنی در قیمت بود. خریدار در نهایت به کیلویی 35000 تومان رضایت داشت و فروشنده کمتر از 40000 تومان رضایت نداشت. و بالاخره پیرمرد قبول نکرد و فروشگاه را ترک کرد؛ البته حق هم داشت!
چون در جلوی فروشنده مغز گردویی با کیفیت به مراتب بدتر، کیلویی 55000 تومان نرخ خورده بود! (تازه این نرخ مربوط به فروشگاهی است که معمولا نرخهایش پایینتر از بازار است!)
خیلی دلم به حال پیرمرد سوخت؛ و به حال همه کشاورزان و البته به حال خودم و همه مصرفکنندگان که باید هزینه گزاف و بیمنطق دلالیها را بپردازیم! همه به هم احجاف میکنیم و همه از دیگران انتظار انصاف داریم؛ عجب حکایتی است!
(تذکر: به مناسبت آنچه برخی کجفهم در آن میدمند!) متن کامل را از لینک (اینجا) بخوانید:
ایشان به دست عوامل ریگی گرفتار شده بود؛ آنها یک مجموعه بزرگی از شیعیان را از هر طرف دزدیده بودند. در آنجا هم شکنجه و شلاق برقرار بود و با فاصله هایی، سر می بریدند.
ایشان تعریف می کرد که یک نوار سخنرانی در اصفهان که خیلی هم سرو صدا داشت را ابتدا پخش می کردند. سخنرانی علنی که نوارهایش را همه جا برده اند. لعن و سبّ کرده بود. هر وقت میخواستند سر یک نفر را ببُرند، این نوار را می گذاشتند، خونشان به جوش می آمد و بعد، سر می بریدند.
خُب ثوابش برای آن آقایی که سخنرانی کرد و آنهایی که پای منبر خندیدند و کف زدند!
آنهایی که تشویق کردند، آنهایی که دعوت کردند، ثوابش به آنها هم میرسد!!!
چند سالی است ابداعی به نام هفته یا دهه محسنیه در میان برخی از هیأتیها رواج یافته است؛ و اخیراً شنیدم در شهرم این ابداع جدیتر گرفته شده و توسط برخی هملباسان بنده، بر شدتش افزوده شده است!
نظرم را درباره روایی یا ناروایی این ابداع در آینده خواهم نگاشت. در این پست فقط به این موضوع میپردازم که آیا نامگذاری این تاریخ، یعنی هفته اول ربیع الاول یا از 28 صفر تا 5 ربیع الاول به نام "محسنیه" درست است یا نه؟! یعنی آیا شهادت فرزند پسر حضرت فاطمه سلام الله علیها در اثر هجوم به خانه امیرالمؤمنین علیه السلام در این تاریخ بوده است یا نه؟!
برای کسی که اندک تتبعی در تاریخ سقیفه و تحولات آن داشته باشد، شکی باقی نمیماند که این تاریخ به هیچ وجه منطبق بر شهادت حضرت محسن علیه السلام نیست. تحولات سقیفه و بیعتگرفتنها و حوادث تاریخی معاصر آن نشان میدهد حداقل بیش از چهل روز از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گذشته بوده است که این هجوم اتفاق افتاده است. (فاصله هجوم تا سقط هم به این مدت اضافه کنید).
درباره تاریخ رحلت پیامبر هم دو قول است یکی 28 صفر که قول شیخ مفید است و دیگری در ایام ربیع الاول که قول بسیاری از علما و مورخان شیعه است؛ اما در تقویم رایج کشور به قول شیخ مفید عمل میشود. لذا در هر صورت (چه طبق قول مشهور که نظر شیخ مفید است و چه بر اساس سایر اقوال)، قطعاً شهادت محسن بن علی علیه السلام در چنین تاریخی نبوده است و دهه یا هفته محسنیه با تاریخ هیچ ربطی و نسبتی ندارد!
برای کسانی که قصد تحقیق بیشتر دارند، یک جمله از نتایج تحقیق جناب حجت الاسلام و المسلمین استاد محمد هادی یوسفی غروی را نقل میکنم و مشتاقان تفصیل بحث را به لینک ارجاع میدهم.(تخصص ایشان در تتبع تاریخ اسلام و جایگاه ایشان در میان محققان معاصر تاریخ بر اهل فن پوشیده نیست).
ایشان معتقد است از بررسی مجموع حوادث و از کنار هم نهادن آنها، به ویژه حضور بریده در سپاه اسامه و خودداری وی از بیعت با ابیبکر، پس از بازگشت از مؤته، میتوان نتیجه گرفت که حمله و هجوم به خانه علی(ع) و فاطمه(س) که در پی آن، بیعت اجباری از علی(ع) صورت گرفت، حدود، 50 روز یا 75 روزپس از رحلت حضرت رسولاکرم(ص) بوده است، و این نشان میدهد که امیرمؤمنان(ع) در این مدت، مقاومت کرده و در نهایت، بیعت او با تأخیر و اکراه صورت گرفته است.(لینک منبع اصلی)
کلی کار انبار شده اداری جمع کرده بودم برای یک روز؛ و دیروز، در فرصت تعطیلی بین دو ترم، به دنبال انجامش! نکات زیادی به چشم دیدم که به برخی از آنها اشاره میکنم:
1. پراخت الکترونیک همچنان مشکل دارد؛ برای این که ضایع نشوید، همچنان به مقدار لازم همواره پول نقد به همراه داشته باشید.
2. پدر خانمم تعبیری دارد که بارها صحت آن اثبات شده و دیروز هم مصداقهای متعددی برای اثباتش دیدم. این تعبیر، ماندنی است که "همه به دنبال نازکی کار و ضخامت نان هستیم"! (البته واژه "ضخامت" جایگزین واژهای دیگری شد که عامیانهتر اما دقیقتر است!")
3.مردی را دیدم که صبح اول وقت در سرمای قم، "رانی" میخورد؛ لابد از نوع تگریاش! پس از اتمام هم با خیال راحت قوطیاش را بیرون انداخت!
از آنجا که کوه به کوه نمیرسد، اما آدم به آدم میرسد، چند دقیقه بعد در چراغقرمزی کنار هم ایستادیم! از او خواستم شیشه ماشین را پایین کند؛ پس از کلی سلام گرم و احوالپرسی که البته با تعجباش همراه بود، در نهایت گفتم: کاش قوطی رانی را داخل سطل آشغال میانداختید!
ناگهان غضبناک شد و در حالی که شیشه را بالا میداد، گفت به شما ربطی ندارد! من گفتم پس به چه کسی ربط دارد؟! ولی فکر نکنم به گوشش رسیده باشد؛ چون شیشه بالا رفته بود! پس از سبز شدن چراغ هم "تیک آفی" گرفت که همه نگاهش کردند!
البته این اداها و نوع برخورد اصلاً به قیافه اتوکشیدهاش نمیخورد؛ یاد سعدی و شعر لباس آدمیت افتادم! از معدود شعرهایی که چند مصراعش را حفظ هستم!
43. مردی را دیدم که با خیال راحت، زیرپایی ماشیناش را که پر از پوست تخمه بود، در وسط خیابان میتکاند؛ بدون اینکه ذرهای حیا کند؛ حداقل از زحمتکشی که چند دقیقه قبل همانجا را جارو زده بود!
شاید همچنان به گوشش نخورده که "شهر ما، خانه ما"! شاید هم مسافر بود و این شهر، شهر او نبود تا خانهاش باشد!!!! به پلاک ماشینش دقت نکردم!
البته به ایشان چیزی نگفتم؛ چون راننده قبلی گفته بود به من ربطی ندارد!!! (از لحاظ ویرایشی بیش از یک علامت تعجب غلط است؛ اما چکار میشود کرد وقتی تعجب خیلی زیاد باشد!) بقیه خاطرات باشد برای فرصتی دیگر.
وقتی امام علی علیه السلام با بیعت مردم، زمام حکومت را به دست میگیرد، برخی از او میخواهند که فعلاً با معاویه مدارا کند تا حکومت حضرت تثبیت شود؛ آن گاه معاویه را از حکومت شام عزل کند.
حضرت در پاسخ مشورت این گروه، سیاست اصولی سیاستمدار مسلمان را چنین ترسیم میفرماید که: خداوند مرا نبیند که از گمراهان یاری بگیرم! اشاره حضرت به آیه 51 سوره مبارکه کهف است که فرمود: و ما کنت متخذ المضلین عضداً
غرض از این اشاره آن بود که برخی از متفکران مذهبی و به اصطلاح خواص جریان فتنه، اکنون و پس از چند سال که همچنان گرفتار ننگ سکوت درباره اهانت معدودی از پیاده نظام فتنه به مقدسات مردم در روز عاشورا هستند، چنین توجیه میکنند که آن زمان هم مخالف این کار بودیم اما برای این که برخی از اعلام مخالفت ما سوء استفاده نکنند، سکوت کردیم!!!!
اکنون دو سؤال مهم وجود دارد: اول این که درباره سوء استفاده اصحاب فتنه از سکوت آنها در برابر این توهین چه توجیهی دارند؟!
و سؤال دوم این که یا منطق امیرالمؤمنین را که اشاره شد باید بپذیریم که از باطل برای حق بهره نگیرد و یا این که سخن این افراد را بپذیریم و امام علی علیه السلام را تخطئه کنیم!
و حاشا، چرا که عوض کردن تار موی غلام روشنضمیر حضرت با همه این افراد، خسران بزرگ و ننگ ابدی است!
رئیس جمهور محترم جناب آقای روحانی پس از وقایع تاسفبار عاشورای 88، نکات صریحی را درخصوص فتنه بیان کرد که امروزه خیلی از حامیان دولت اعتدال حاضر نیستند به روی مبارک خودشان بیاورند!
شرکت نسبتاً محترم ایران خودرو همراه برخی از محصولاتش، کارت طلایی یک یا چند ستاره اجباری با قیمت گزاف میفروشد.
مثلاً کارت سه ستاره سمند، 900 هزار تومان ناقابل برای خریدار واقعاً محترم آب میخورد؛ و این لطف شرکت ایران خودرو کاملاً اجباری است، یعنی خریدار امکان حذف یا تغییر این کارت را از ماشینی که قصد خریدش دارد، به هیچ وجه ندارد!
اما امکانات این کارت چیست؟ یکی بیمه بدنهای است که از شرکتهای بیمه بیرون خیلی ارزانتر میتوان تهیه کرد؛ و دیگری شمول بسیاری از تعهدات گارانتی ماشین در لیست کارت طلایی است! برخی از شروط تعهدات شرکت در برابر مالک ماشین این قدر عجیب و غریب است که به معنای دیگر چنین تفسیر میشود که در صورت وقوع حادثه، بیهوده وقت خود را تلف نکن؛ چیزی دستگیرت نمیشود!
یعنی شمای محترم ماشینی با گارانتی محدود و کاملاً ناقص تحویل میگیرید و در مقابل برای اجرای این گارانتی 900 هزار تومان باید پول پرداخت کنید؛ آخرش هم هیچی!
(نمونه عینی: ماشین بنده (405 مدل خرداد 89) در کیلومتر 800 یعنی فقط کمتر از دو هفته پس از تحویل، تسمه هیدرولیک یا همان تسمه پروانه پاره کرد؛ زنگ زدم برای گارانتی؛ فرمود: تسمه از اقلام مصرفی است و گارانتی ندارد؛ پرسیدم حتی در کیلومتر 800؛ گفت حتی در کیلومتر یک!!!!!!!!)
بگذریم؛ جالبتر این که اعتراض به این فروش اجباری به هیچ جایی فایده ندارد. اما اگر ماستفروش محترم به جای بقیه پول و در نقش پول خرد، یک آدامس شیک به شما بدهد، تعزیرات او را جریمه میکند به دلیل تخلف «فروش اجباری کالا و خدمات» اما کسی به این شرکت ماشینساز کاری ندارد!
شما بفرمایید بین یک ماستفروش با یک خودروساز در این موضوع چیست که ماستفروش جریمه میشود اما خودروساز جریمه نمیشود؟!
اخیراً هم که دیدهاند کسی به آنها گیر قانونی نداده، بستههایی شامل برخی اقلام میدهند که طبق محاسبه برخی کمتر از یک میلیون ارزش دارد و شرکت نسبتاً محترم ایران خودرو، دو میلیون و صد هزار تومان از مشتری میگیرد. این بسته هم اجباری است؛ و البته حق داریم کمکم از این همه لطف اجباری به آستانه خفگی برسیم!
امروز کسالت اجازه نداد سر کار حاضر شوم. بعد از اذان ظهر توفیق اجباری نصیب شد که تیتراژ شروع برنامه «سیمای خانواده» را ببینم و بشنوم.
اما یک سؤال اساسی پیش آمد و آن این که این تیتراژ چه تفاوت ماهوی و ساختاری با ترانههای حرام دارد؟! اگر دوستان، به نتیجهای رسیدند، نگارنده را هم در جریان بگذارید!
به نظر میرسد اگر همین تیتراژ در قالب صوتی (بدون ضمیمه تصاویری که نقش حلالکننده ایفا میکرد!) به واحد موسیقی اداره ارشاد برای اخذ مجوز انتشار، تحویل شود، روسفید خارج نشود؛ بگذریم که اگر شخص مراجع چنین موسیقی را بشنوند، چه حکمی خواهند داد و آن را مشمول چه مصداقی از مصادیق موسیقی خواهند کرد.