سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیروز از غرفه فله فروشگاهی بزرگ مشغول خرید زردچوبه بودم که متوجه چانه‌زدن‌های پیرمردی با کسی که ظاهراً مسئول ارشد غرفه بود، شدم. به گفتگوها گوش دادم؛ نتیجه این شد که پیرمرد نمونه‌ای در حد نیم کیلو از مغز گردو آورده بود و قصد فروش عمده به غرفه‌دار داشت.

پیرمرد که ظاهرش گفته‌هایش را تصدیق می‌کرد می‌گفت مغز گردوی باغ خودم است و با دستان خودم مغز کردم و به شرط یک‌دستی همه مغز آن را می‌فروشم و خریدار هم قبول کرد.

اما چانه‌زنی در قیمت بود. خریدار در نهایت به کیلویی 35000 تومان رضایت داشت و فروشنده کمتر از 40000 تومان رضایت نداشت. و بالاخره پیرمرد قبول نکرد و فروشگاه را ترک کرد؛‌ البته حق هم داشت!

چون در جلوی فروشنده مغز گردویی با کیفیت به مراتب بدتر، کیلویی 55000 تومان نرخ خورده بود! (تازه این نرخ مربوط به فروشگاهی است که معمولا نرخهایش پایین‌تر از بازار است!)

خیلی دلم به حال پیرمرد سوخت؛ و به حال همه کشاورزان و البته به حال خودم و همه مصرف‌کنندگان که باید هزینه گزاف و بی‌منطق دلالی‌ها را بپردازیم! همه به هم احجاف می‌کنیم و همه از دیگران انتظار انصاف داریم؛ عجب حکایتی است!


نوشته شده در  یکشنبه 92/10/22ساعت  2:56 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]