سال گذشته برای طی مراحل اداری فراغت از تحصیل, نیاز به استخراج مقاله علمی پژوهشی از پایان نامه بود. مقاله را با عنوان " نقد طرح عدالت به مثابه قاعده فقهی" استخراج کردم و برای یکی از اساتید پایان نامه فرستادم. ایشان در حاشیه مقاله چنین درج کردند:
سلام جناب پورروستائی. این مقاله انصافا به درد نمی خورد و خیلی کار دارد که حتما باید انجام شود ولی من فعلا وقت این کار را ندارم. فعلا این را ارسال می کنم بدهید به آقای ... تا گواهی را صادر کند و باید حتما اصلاح شود که آبرومند باشد. ممنون
قرار شد شش ماه بعد مقاله را دوباره ارسال کنم تا استاد محترم نظر بدهند. همان مقاله بدون تغییر حتی در یک کلمه مجدداً برای ایشان ارسال شد. همان استاد در حاشیه همان مقاله برای مجله ای که قرار است آن مقاله را چاپ کند, نوشتند:
سلام. البته بنده در منتهای دلم با نتیجه گیری همدلی ندارم. اما از طرف دیگر کلیه اشکالات بر این تقریر از عدالت وارد است امکان تفسیر جدید از عدالت هم فعلا از دست رفته است. گذشته از اینکه اقای پورروستائی را نیز موافق یافتم مع ذلک کله چاپ مقاله بلا مانع است. تغییرات جزئی در متن داده شده است که اصلاح نهائی آن از طرف بنده تلقی میشود و چاپ آن بلامانع است. ممنون
نمیدانم نظر اول استاد را عالمانه بدانم یا نظر دوم را؟! و نمیدانم چه چیزی سبب فاصله بسیار زیاد قضاوت در یک موضوع و یک محتوا شده است؟! تذکر ضروری این که تغییرات جزئی استاد محترم, منحصر در اصلاح سه اشتباه تایپی بود!
زیاد شنیده شده که برخی برای اثبات وظایف زن در خانواده به احکام فقهی استناد میکنند و بر اساس آن، به زن حق میدهند که مثلاً در مقابل شیر دادن فرزند، درخواست مزد کند یا اینکه بر اساس احکام فقهی، زن حق دارد که آشپزی نکند و البته بر اساس قوانین شرعی اسلام، شوهر حق چنین دستورهایی ندارد!
و گاهی شنیده میشود که زنانی بر استیفای تمام حقوق شرعی خود اصرار دارند!
اما به نظر میرسد چیزی که با آن نهاد خانواده و کانون زندگی، گرم و پویا می شود، تأکید سرسختانه بر استیفای حقوق نیست؛ بلکه تفاهم و اخلاق است که می تواند زندگی فردی و خانوادگی و حتی اجتماعی انسانها را اداره کند. حقوق، مرز حداقلی زندگی است؛ اما اخلاق و تفاهم، راه تداوم حیات عاطفی خانواده و اجتماع است!
اصرار بر حقوق به جای اخلاق و تفاهم، در خانواده و اجتماع یکی از انحرافات اساسی در سبک زندگی اسلامی است. فقط به اشاره ای اکتفا می کنم و آن اینکه که اگر مثلاً زنان بخواهند بر اساس تأکید بر حقوق پیش گفته، زندگی خانوادگی خود را اداره کنند، آیا آن وقت مردان هم حق نخواهند داشت که بر اساس همان شرع حقوق خود را مطالبه کنند و بر تعدد زوجات پای بفشارند؟! و آیا در این صورت، کانون خانواده گرم و پر از عاطفه خواهد ماند؟!
قطعاً به جای آن که حقوق را در خانواده و اجتماع بر سر هم بکوبیم، میتوان با مدارا و اخلاق، راه بهتری در پیش گرفت!
در چند روز مانده به پیروزی انقلاب, اداره امنیت شهر اردکان به دست نیروهای انقلابی بود و عملاً شهربانی آن روز از مرحوم آیت الله خاتمی که روحانی بزرگ شهر بود, دستور می گرفت و حساب می برد. در یکی از همان شبهای اول, دزد به وسایل داخل چند ماشین دستبرد می زند! از جمله این ماشینها, ماشین پدرخانم بنده بوده است. ایشان صبح اول وقت به شهربانی می رود تا اطلاع دهد و درخواست پیگیری کند.
در همان بدو ورود به طعنه به او می گویند که چرا آمده ای شهربانی؟! برو به حوزه علمیه اطلاع بده!
پدر خانم بنده هم می رود حوزه و یکی از روحانیون حوزه پس از اطلاع از ماجرا بلافاصله توصیه می کند که به منزل مرحوم آیت الله خاتمی برود و جریان را اطلاع دهد. ایشان می گوید صبح اول وقت رفتم و درخواست ملاقات با آیت الله خاتمی کردم. پس از آن که خدمتکار منزل, درخواست مرا رساند مرحوم آیت الله خاتمی با صدای بلند مرا دعوت به خانه کرد.
پس از آن که به کاسه آشی مهمان شدم, علت حضور را پرسید و پس از اطلاع, بلافاصله به رئیس شهربانی زنگ زد و با عصبانیت نکاتی را به آنها گفت. از همان ساعت, تا چند روز رئیس و درجه داران شهربانی آن روز دنبال من بودند تا رضایتم را جلب کنند تا دوباره نزد آیت الله خاتمی نروم و البته هیچ کسی حاضر نبود که قبول کند که مرا به حوزه علمیه ارجاع داده اند!
پس از شنیدن این خاطره, به یاد جریانات اختلافات اخیر افتادم و تذکر حضرت آقا! که هیچ کسی حاضر نیست بپذیرد که اختلافات را میدانی کرده است؛ روندی که همه به آن اعتراض داشتند و البته همه هم به آن دامن می زدند! خدا را شکر که فعلاً و ظاهراً این جریان به پایان رسیده است!
غدیر، برکهای است که جهانی و ابدی شده است و پیام غدیر چنان واضح است که راهی برای انکار باقی نگذاشته است. برخی در این خیالاند که چرا با ذکر مدام یک رویداد تاریخی، ذائقه دیگرانی را تلخ کنیم؟! و برخی دیگر در عمل، راهی متفاوت در پیش گرفتند و در میان جمعی از اهل سنت، وقیحانه (و خوشبینانهتر، کاملاً جاهلانه)، "مولای" غدیر را به معنای دوست گرفتند؛ اما...
اما جریان غدیر نه یک رویداد تاریخی، بلکه چراغی است که در هر روز زندگی بدان محتاجیم. غدیر به ما میگوید که راه کمال و سعادت، از طریق هوا و هوس پیمودنی نیست. به ما میآموزاند که مؤمن کسی است که همواره در برابر دستورات الهی، مطیع باشد و در برابر حکم خدا گردنکشی نکند. درس غدیر آنکه، مؤمن کسی است که اسلام را آنچنان که هست بپذیرد، نه آن چنان که میخواهد!
و غدیر به ما فهماند که گروهی، در صف اول تبریکگویان بودند و چه زود، در صف اول مخالفان قرار گرفتند! و نمونههای این نفاق تاریخی، چه فراوان است!
عید بزرگ مؤمنان مبارک باد.
غالب خانوادههای کارمندی که خیلی دلشان برای نوزادشان میسوزد از شش ماهگی و بقیه، چند ماه زودتر شیرخواره را به مهد کودکها میسپارند تا کارشان به روال سابق برگردد و حقوقشان اندک کاهشی به خود نبیند.
و با اینکه معمولاً استفاده از مرخصی بدون حقوق برای این دسته از مادران امکان دارد، اما درصد بسیار ناچیزی از این مرخصی استفاده میکنند؛ یعنی کار و حقوق و مزایای آن از دید بسیاری، اولویت بسیار زیادتری به پرورش فرزند و تربیت او دارد! (با همه اهمیت و تأکیدی که در اسلام برای نقش مادر ترسیم شده است).
بدون تردید، این آسیب یکی از مشکلات سبک زندگی غربی است که بر زندگی بسیاری از ایرانیان مخصوصاً در شهرهای بزرگ سایه انداخته است. البته نباید نقش مشکلات اقتصادی خانوادهها را در این باره نادیده گرفت؛ و البته در کنارش نباید نقش تجملگرایی و مصرفگرایی خانوارها را هم نادیده گرفت که مشکلات اقتصادی را به بار میآورد!
از سوی دیگر، این آسیب امروزه و بلایی که سر کودکانمان در میآوریم، به زودی گریبان خود ما را هم خواهد گرفت؛ چند جا این تعبیر را به کار بردهام که : شلوغی امروزی مهدهای کودک، خبر از غلغله خانه سالمندان فردا خواهد بود! اگر به کودکانمان رحم نمیکنیم، لااقل به خودمان رحم کنیم!
داد همه از برنامه "خنده بازار" در آمد. گفتند که مسخره نکنید؛ از آداب اسلامی به دور است. به گوش صدا و سیماییها نرفت. تا مجموعه خنده بازار بالاخره تمام شد. دیشب (یکشنبه 7 / 8 / 1391) پس از اخبار ساعت 19، در بخش مجله خبری، گزارشی پخش شد که مسخره کردن دیگران را مذمت میکرد. جالب آن که محور بحث هم همان هنرمندی (اگر بشود اسم مسخره کردن را هنر گذاشت!) بود که در مجموعه خنده بازار نقش اصلی داشت! و البته بارها تصویر و چند تکه از برنامههای او در این گزارش خبری پخش شد!
آقایان متولی صدا و سیما! آیا تا وقتی که آن فرد برای شما برنامه میساخت و مسخره میکرد، ایراد نداشت و اکنون که در محافل خصوصی با مسخره کردن تجارت میکند اشکال دارد؟!
آیا آن وقت، چون شما بانی تهیه برنامه بودیدو پول داده بودید، اشکال نداشت و اکنون که شما بانی تهیه برنامه نیستید و سودش به جیب کسی دیگر میرود، اشکال دارد؟!
در ضمن، آیا توجه دارید که همین کار شما هم خلاف است؟! اگر جرم قانونی مرتکب شده، تا قبل از اثبات جرم، حق ندارید فرد را به آن متهم کنید! اگر هم جرم و رذیله اخلاقی است، چرا بدون ذکر نام و پخش صدا و تصویر خلافکار، امر به معروف و نهی از منکر نکردید؟! در واقع کار شما هم جرم اخلاقی است و البته رذیله آن از کارآن آقا بیشتر است!
در ضمن حتماً توجه دارید که رپرتاژ آگهی خوبی برای کار این آقا پخش شد؟! یعنی ای خلایقی که تا حالا نمیدانستید ایشان برنامه خصوصی هم اجرا میکند، از این به بعد بدانید که چنین اجرایی دارد؛ فقط جرأت نکردند شماره تماس وی را اعلام کنند!
واقعاً این صدا و سیماییها بعضی وقتها چه رویی دارند؟! جل الخالق!
نمیدانم چه کسی پوست خربزه ورزشی زیر پای جناب رویانیان انداخت؛ اما و البته، نمیتوان نقش خود ایشان را در قبول این مسئولیت انکار کرد. در واقع، برخی دوستان ایشان (بخوانید دوستان نادان ایشان) و غفلت خود ایشان دست به دست هم داد که هر چه ذره ذره آبرویی در طول سی و چند سال گذشته در عرصههای ارزشی جمع کرده، به پای بوته خارآگین فوتبال ضد ارزشی بریزد که البته در شورهزاری روییده است!
نمیدانم کریخوانیهای فوتبالیها (بخوانید عربدهکشی مدرن!) را دیدهاید یا نه؟! با نهایت تأسف جناب رویانیان نزدیکیهای نفر اول صف است! هر وقت ایشان و مصاحبههای فوتبالیاش را میبینم، جز اندوه حاصلی برایم ندارد. نیرویی که میتوانست وکیل و وزیر خوبی باشد یا حتی نمایندهای در شأن شورای اسلامی شهرهای بزرگ، چنان خود را اسیر فوتبال آلوده کرده است که حالا حالاها راه برون رفتی نمیتوان تصور کرد. واقعاً حیف! جناب رویانیان به خودتان رحم کنید! خواهش میکنم. ماهی را هر وقت از آب بگیرید، تازه است.
پیشنهاد میکنم روزی در هنگام عبور از جایی که تردد جمعیت زیاد است، توجهتان را به کفش و جوراب رهگذران متمرکز کنید.
ظاهراً این نتیجه به دست میآید که بیش از 99 درصد مردها، جوراب به پا دارند و البته همه آنها جوراب ضخیم است! و بیش از هشتاد درصد آنها کفش کاملاً پوشیده را انتخاب کردهاند. همچنین بلندی پای شلوار بیش از نود درصد مردها به گونهای است که کاملا روی پا آنها را پوشانده است. و خلاصه آنکه، اگر شما بخواهید مثلا انگشتان پای مردی را به صورت اتفاقی در خیابانی در حال تردد ببینید، احتمالش نزدیک صفر است!
اما همین موضوع را درباره خانمها بررسی کنید! درصد قابل توجهی از آنها، جوراب نمیپوشند! همچنین به خلاف مردها که همگی (به استثنای موارد نادر) جوراب ضخیم میپوشند، در میان زنها افراد زیادی را میبینند که جوراب کاملاً نازکی پوشیدهاند! درصد قابل توجهی از خانمها کفشی میپوشند که کاملاً پوشیده نیست! همچنین پای شلوار بسیاری از خانمها، حتی به قوزک پا هم نرسیده، چه اینکه بخواهد روی کفش افتاده و پا را پوشانده باشد! نتیجه اینکه احتمال دیدن انگشتان پای زنان در خیابان، بسیار بالاست!
حال به این نکته توجه فرمایید که بر خلاف آنچه در عمل اتفاق افتاده، پوشاندن کامل پا در احکام شرعی اسلام، برای زنان واجب است و برای مردان نه واجب و نه مستحب است! نیز به این مسأله توجه فرمایید که اگر پوشاندن پا برای مردان هم واجب بود، یا اگر چنین وجوبی در مورد زنان وجود نداشت، آیا باز هم به همین آمار میرسید؟! در واقع به نظر میرسد، تعمد و سرکشی نسبت به حکم اسلام، کاملاً اتفاقی در حال شکل گرفتن است! یعنی مصداق جمله (الناس حریص علی ما منع؛ مردم به چیزهایی که ممنوع شود، مشتاقترند) هستیم! شاید هم درصد بسیاری از رهگذران پیرو دینی غیر از اسلام باشند و شاید هم، بسیاری از خانمها از حکم شرعی پوشش واجب در اسلام اطلاع ندارند!
و البته این بررسی نتیجه آن است که پوشش سر و گردن بسیاری از خانمها به گونهای است که نمیتوان سر را بالا گرفت و در کوچه و خیابان راه رفت؛ سر به پایین انداختن هم که محذور دارد؛ پس درود بر عصای سفید!
روز چهارشنبه در کنار یک زمین زراعی با کشاورز - دامدار محترمی گفتگوی مفصلی داشتم؛ در حالی که مشغول آبیاری زمینی بود که تازه بذر گندم پاشیده بود و البته من هم بیل به دست گاهی در هدایت آب و بستن راههای گریزش، نقش کوچکی ایفا میکردم.
به طور طبیعی صحبت از اقتصاد و گرانی و کشاورزی و دامداری بود. چند نکته مهم در صحبتهایش بود که جالب توجه بود. یکی آن که میگفت هر سال در فصل خرید گندم، اخبار بارها اعلام میکرد که خرید گندم از کشاورزان از چند میلیون تن گذشت؛ اما امسال چرا بارها و بارها این خبر اعلام نمیشود؟! چون کمتر کشاورزی حاضر شده گندم به سیلو (مراکز دولتی خرید گندم) بفروشد! و البته خودش هم به خلاف هر سال، گندمی به دولت نفروخته بود و انبار کرده بود برای خوراک دام! (و البته حق با او بود؛ ظاهرا خرید گندم در مراکز دولتی به یک سوم سال قبل هم نرسیده است).
حق هم داشت؛ چون میگفت گندم را دولت 405 تومان میخرد و جو در بازار 750 تومان است. قدیمها کسی که فقیر بود، به جای نان گندم، نان جو میخورد و الان قیمت جو، تقریبا دوبرابر گندم است؛ یعنی امروزه با این روال، فقیران باید نان گندم بخورند چون نان جو، گرانتر تمام میشود.
میگفت قیمت دولتی گندم، نشان میدهد که دولت قیمت بیربطی برای خرید گندم مشخص کرده است. یعنی امسال محصول گندم به جای نان انسان، خوراک دام میشود و سال آینده، گندم کمتری کشت میشود یا محصول کمتری به دولت فروخته خواهد شد.
حرفها همه منطقی به نظر میرسید. و البته نشان از خطای بنیادین دولت در تعیین قیمت محصولی استراتژیک! . البته تحلیل دیگری هم درباره سوبسید دولت به کشاورزان خارجی داشت (!) که در یادداشت دیگری خواهم نوشت.
بعضی از سیاستمداران و فعالان اجتماعی فکر میکنند هر چه روحیه جنگندگی بالاتری داشته باشند، ماندگارتر میشوند! به تعبیر دیگر، برخی بر این خیال باطل هستند که هر چه بیشتر بر چهرهها ناخن بکشند، معروفیت و محبوبیت بیشتری پیدا میکنند؛ البته معروفیت شاید بیابند، اما هر معروفیتی، نشانه محبوبیت نیست!
بدون شک، اگر هدف اصلی، پیشبرد امور و رفع مشکلات مردم باشد، میتوان بدون هیاهو و جنجال هم کار کرد و هم آسانتر به نتیجه رسید؛ قطعاً اگر طرف دوم هم مثل طرف اول باشد، نتیجهاش چیزی جز لجاجت طرفین نمیشود و در نهایت، حاصلی جز سنگاندازی در مسیر خدمت به مردم نخواهد بود.
در فرهنگ اسلام، هم بر اساس آیات قرآن و هم بر اساس روایات متعدد، رکن موفقیت در عمل، اخلاص است و بدون تردید، اخلاص را با هیاهو و غوغاسالاری میانهای نیست.
متأسفانه، سیاست در کشور ما و در میان بسیاری از سیاستمداران، هر روز بیش از روز قبل، با این اصل بنیادین اسلامی فاصله میگیرد. و البته همه هم خود را حق به جانب میدانند. پس لابد و العیاذ بالله، در بیست و پنج سال سکوت امیرمؤمنان علی علیه السلام، حضرت حقی برای خود قائل نبودند که سکوت کردند؟! آنچه نوشتم، بر اساس توجه به برخی وقایع اخیر بود؛ همین اشاره کافی است.