دولت حاضر نشد گندم کشاورزان را به قیمت متعادل خریداری کند و پس از کلی منت گذاشتن، بالاخره هر کیلو گندم را 405 تومان قیمت گذاشت! کشاورزان هم گندم را به خوراک دام تبدیل کردند و به مراکز فروش دولتی نبردند! و اکنون محتاج گندم وارداتی به دوبرابر این قیمت هستیم. (لینک) چند روز پیش روز جشن خودکفایی گندم بی سر و صدا گذشت!
اکنون دولت در حال چانهزنی با پاکستان است؛ دولت که گندمش را آفت زده خوانده بود، (لینک) راضی به خرید شد! و وقتی قیمت312 دلار پاکستانیها برای هر تن گندم را بالا دانست،(لینک) به هر تن 300 دلار راضی شد! و این قیمت با دلاری که خود دولت به مردم میدهد (نرخ اتاق مبادله ارزی)، یعنی هر کیلو حدود 750 تومان! آن هم بدون کرایه حمل و بیمه و کلی هزینه جانبی دیگر از مقدمات خرید تا انبار در مراکز و سیلوها. هزینههایی که کشاورزان ایرانی به طور طبیعی ملزم بودند خودشان بپردازند!
یعنی دولت گندم ایرانی را در محل انبارهای خودش، حاضر نشد بیش از چهارصد تومان بخرد و اکنون با کلی تحقیر و منت، همان گندم را به دو برابر قیمت میخرد؛ و این یعنی خیانت به سرمایه ایرانی، خیانت به کشاورز ایرانی، خیانت به شعور ایرانی! و ننگ بر این برنامهریزی و عاملانش!
در جلسهای به عنوان مستمع شرکت کردم. طبق برنامه، دو سخنران داشت؛ یکی سخنرانی علمی که در اطلاعیهها اعلام شده بود و دیگری سخنرانی سیاسی که اعلام رسمی نشده بود اما در سین برنامه بود! طبعاً سخنران دوم از سیاسیون بود.
برگزارکنندگان جلسه احتمال میدادند با وجود قرار قبلی و تأکیداتی که داشتهاند، سخنران دوم به هر دلیل (اعم از خلوتی احتمالی سالن تا مناسب نبودن فضای سیاسی یا سایر اشتغالات سیاسی) حضور پیدا نکند؛ لذا برای فرض عدم حضور ایشان، حتی سخنران جایگزین هم تدارک دیده بودند که در جلسه حضور داشت.
و البته، سخنران دوم ده دقیقه قبل از زمانی که برای آغاز صحبت ایشان تدارک دیده شده بود، در جلسه حاضر میشود و طبق برنامه در زمان مقرر صحبت خود را شروع میکند. تا اینجای قضیه کاملاً طبیعی است.
اما نکته در اینجاست که خطیب محترم چند بار در صحبت خود تصریح میکند که برنامه صحبت نداشتم و فقط قصدم شرکت بود و پیشنهاد صحبت، کاملاً غیرمترقبه بود! حتی تعبیر کرد که "غافلگیر" شدم! و البته چشمان من و برخی که از برنامه اطلاع داشتند، گردتر از دوچشمی که در بالای یادداشت است!
و جالب اینکه خطیب محترم در صحبتهای خود گلایه کرد که چرا اخلاق در جامعه کمرنگ شده است؛ و شاید هم میخواست در سالگرد فتنه عاشورا که هنوز از آن تبری نجسته یا جسته و من خبر ندارم، اشارهای به حربه دروغ داشته باشد که مجلس را مناسب ندید! ( البته و صد البته، شاید!)
نمیدانم که اسم این کار در عالم سیاست چیست؛ اما امیدوارم در بقیه برنامهها و مدیریتها اینگونه "غافلگیر" نشوند. ان شاء الله
آن گاه که سپاه عمر سعد بین حضرت و خیمهگاه فاصله انداخت، به سوی خیمهها یورش برد. امام به آنها فرمود که: إن لمیکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا أحرارا فی دنیاکم. (بحار الانوار، ج 45، ص 51)
معمولاً چنین ترجمه میشود که اگر از قیامت نمیترسید. در حالی که "لاتخافون" به معنای " نمیترسید" است و "کنتم لاتخافون" به این معناست که " اگر همچنان از مرگ نمیترسید" در واقع امام با این جمله به این نکته اشاره دارد که آل ابوسفیان هیچ گاه به دین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ایمان نداشته است.
یعنی ابوسفیان و معاویه در جریان فتح مکه ایمان نیاوردند، بلکه با تظاهر به اسلام، جان خود را حفظ کردند. امام علی علیه السلام با اشاره به ادعای اسلام این افراد میفرماید:
فوالذی فلق الحبه و برء النسمه ما أسلموا و لکن استسلموا و أسروا الکفر فلما وجدوا أعوانا علیه أظهروه (نهج البلاغه، نامه 16)
سوگند به کسی که دانه را شکافت و جانداران را آفرید، آنها اسلام نیاوردند بلکه با اظهار اسلام، پوششی برای حفظ جان خود ساختند و کفرشان را مخفی کردند. آن هنگام که یارانی یافتند، آنچه در دل داشتند، آشکار کردند!
یعنی غیرخودیهایی که یک عمر مسلمانان را بازی داده بودند، به مدد سادگی برخی دیگر، بالاخره ضربه کاری خود را بر پیکر امت اسلام وارد کردند. و اگر مسلمانان صدر اسلام توان تشخیص خودی و غیر خودی داشتند، هرگز به چنین عاقبتی گرفتار نمیشدند.
کارهای فرهنگی در هر گرایش و جهتی که باشد، دیر به محصول مینشیند. فعالان فرهنگی نباید از تلاش یک روزه و چند روزه خود و حتی تلاش یک یا چند ساله خود، انتظار داشته باشند که نتیجه را به چشم خویش و در زمان خویش مشاهده کنند.
این نکته هم درسی از واقعه عاشوراست و هم عبرتی از آن. درس است از آن جهت که قیام امام حسین علیه السلام و حادثه عاشورا باعث شد در زمان امام صادق علیه السلام (حدود شصت سال بعد)، بنیامیه ریشهکن شود!
و عبرت است از آن جهت که عاشورا محصول توطئه و خیانت سقیفه است. قافلهدار کاروان اسیران هنگام حرکت دادن از کربلا به سمت کوفه درخواست میکند که از کنار قتلگاه عبور داده شوند. حضرت زینت کبری سلام الله علیها وقت چشمشان به بدن خونین و خاکآلود و پر زخم و بیسر برادرش افتاد، سخنانی فرمود که مشهور است: هذا حسین مرمل بالدماء مقطع الاعضاء. در ادامه این سخن تعبیر عجیبی نقل شده است. حضرت زینب سلام الله علیها ادامه دادند: جانم به قربان کسی که سپاه و خیمهگاهش در روز دوشنبه ترور و غارت شد. (بحار الانوار، ج 45، ص 59)
طبق نظر مشهور مورخان، حادثه کربلا در روز جمعه اتفاق افتاده است. اما چرا حضرت زینب کبری میفرماید در روز دوشنبه؟! در پاسخ به این سؤال گفتهاند که سخن حضرت به توطئه سقیفه اشاره دارد که در روز دوشنبه اتفاق افتاد؛ یعنی محصول خیانت فرهنگی و دینی سقیفه در سال دهم هجری، در عاشورا در سال شصت هجری درو شد!
در بحث رابطه دین و سیاست، برخی اظهار میکنند که این دو ارتباطی با هم ندارد و اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حکومت تشکیل داد، یک کار شخصی و به خاطر فراهم بودن شرایط آن بود و ربطی به جنبه نبوت حضرت رسول اکرم ندارد!
در پاسخ به این ادعا، جوابهای متعددی گفته شده است؛ از جمله این که بخش بسیار زیادی از احکام و قانونهای اسلام که در قرآن بر آن تصریح شده، جز با وجود حکومتی که بر مبنای دین تشکیل شده باشد، امکان ندارد.
پاسخ دیگری که مناسب این ایام است آن که: اگر این ادعا درست باشد، چه تحلیلی برای قیام امام حسین علیه السلام دارند؟! در مکتب کسانی که ادعای فوق را مطرح کردهاند، نه تنها امام حسین علیه السلام نباید قیام میکرد؛ بلکه باید ممنون حوادث روزگار میبود که هیچ شانسی برای حکومت ایشان باقی نگذاشته بود!
قیام حضرت و سخنان ایشان در طول مسیر از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا به خوبی روشن میکند که امام هر چند حکومت هم نداشته باشد و نتواند احکام الهی را اجرا کند، در برخی زمانها، برای انجام وظیفه اجتماعی خود لازم است دست به کار شود؛ هر چند رسیدن به نتیجه، در گرو فدا شدن خود و عزیزاتش باشد.
قیام عاشورا نشان داد که دین و سیاست، چنان به هم پیوسته است که بدون سیاست، پای اجرای دین و احکام آن میلنگد؛ بلکه بدون سیاست، پای اجرای احکام دین، توان حرکت ندارد.
امام حسین علیه السلام از زمانی که آهنگ حرکت به سوی مکه و کوفه داشت تا لحظات آغاز جنگ در روز عاشورا و در هر فرصتی که فراهم بود، وظیفه خود را برای روشنگری و هدایت امت به کار بست. خطبههای عمومی امام و سخن خاص ایشان با برخی افراد و نیز نامههای امام به افراد مختلف شاهدی بر این سخن است.
اما مقدمه آخرین خطابه عمومی امام خیلی تکاندهنده است. در روز عاشورا آن گاه که سپاه دشمن آرایش نظامی گرفت و آماده حمله شد، حضرت مرکب خود را طلبید و بر اساس برخی نقلها بدون تجهیزات نظامی، با صدای بلند در نزدیکی سپاه عمر سعد خطبهای خواند و آنها را موعظه کرد.
در ابتدای خطبه آمده است: یا ایها الناس اسمعوا قولی و لاتعجلونی حتی اعظکم بما لحق لکم علی؛ ای مردم! سخن مرا بشنوید و برای کشتن من شتاب نکنید تا شما را به چیزی که حق شما بر من است، موعظه کنم. (ارشاد، شیخ مفید، ص 448)
عجیب است! امام برای کسانی که در مقابلش صفآرایی کردهاند و بارها و بارها سخنان حضرت و اصحابش را شنیدهاند و گاهی اظهار خستگی از این سخنان کردهاند (!)،باز هم حقی قائل است و میفرماید: حق شما بر من است که موعظه کنم تا عذری باقی نماند! یعنی در نگاه امام، با همه ظلمی که بر حضرت روا داشتهاند، همچنان در مقابل این سپاه جفاکار، امام، تکلیف دارد؛ و این است معنای کار برای خدا و پرهیز از حب و بغضهای شخصی!
امید که از این درس بزرگ، الگو بگیریم و همه کارهایمان برای رضایت خداوند و انجام تکلیف، و خالی از حب و بغض شخصی باشد!
میوه را باید در وقت مناسب آن چید. تعجیل در برداشت محصول به همان اندازه، نعمت خدا را تلف میکند که تأخیر در برداشت آن! کسی در درستی این جمله تردید ندارد. جمله فوق، بیان کننده یکی از ضرورتهای حرکتهای سیاسی و اجتماعی است.
درست است که در حادثه عاشورا، برخی از کوفیان خود را به سپاه امام حسین علیه السلام در کربلا رساندند و به شهادت رسیدند؛ اما سؤال این است که آیا اقدام آنها به موقع بود یا نه؟! اگر برخی از این افراد هنگامی که مسلم بن عقیل به عنوان نماینده تام الاختیار حضرت، در کوفه مستقر بود، اطراف وی را خلوت نمیکردند، شاید واقعه کربلا اتفاق نمیافتاد و امور به گونهای دیگر تدبیر میشد.
همچنین، بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، گروههای مختلفی از شیعیان به خونخواهی حضرت قیام کردند؛ اگر این افراد (یا حداقل، کسانی که برایشان امکان داشت) زودتر به هوش آمده بودند و سپاه امام را همراهی کرده بودند، آیا حادثه مصیبتبار عاشورا اتفاق میافتاد؟!
راستی، چرا آنچنان که از اصحاب امام حسین علیه السلام در حادثه کربلا به عظمت یاد میشود، از سایر کسانی که به خونخواهی قیام کردند، یاد نمیشود؟! یک پاسخ این سؤال آن است که اصحاب امام حسین علیه السلام در صحرای کربلا به موقع اقدام کردند و دیگران، وقتی دست به کار شدند که موعد برداشت محصول گذشته بود.
اقدام به موقع در حرکتهای اصلاحی در عرصه مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، از ارکان موفقیت و تأثیر مناسب است؛ هر چند این گونه اقدامات، سختیهای خاص خود را دارد و بینش و استواری خاصی میطلبد.
در فضیلت عزاداری برای اهل بیت علیهم السلام, درباره هیچ معصومی به اندازه امام حسین علیه السلام روایت نداریم. یکی از نکات مهم, آن است که بدانیم فلسفه این عزاداری چیست؟
بدون تردید یکی از وجوه و حکمتهای آن, درس گرفتن و عبرت گرفتن از حوادث عاشورا است؛ تا چنان باشیم که پیام عاشورا را درک کنیم و به اقتضای آن عمل نماییم.
اما این وجه, حداکثر انتظاری است که در اقامه عزای سالار شهیدان وجود دارد. انتظار حداقلی هم وجود دارد و آن این که با اقامه عزای کربلا, یاد این حادثه را زنده نگه داریم و به نسلهای بعد منتقل کنیم.
فرق نگاه اول و دوم این است که در نگاه اول ضمن آن که بهره ای از این حادثه داریم, آن را به آیندگان منتقل می کنیم اما در نگاه دوم, عزاداری ما فقط در حد یک ناقل این حادثه به آیندگان است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: رب حامل فقه غیر فقیه و رب حامل فقه الی من هو افقه منه (اصول کافی, ج 1, ص 403) چه بسا کسی که ناقل اندیشه ای باشد و از آن بهره نگیرد و چه بسا ناقل اندیشه ای که از آن بهره گیرد اما به کسانی انتقال دهد که بهره آنها بیش از ناقل است.
خوب است که تلاش کنیم در گروه اول جای گیریم!
(ضمن تسلیت ایام سوگواری سالار شهیدان, یادداشتهای وبلاگ تا روز یازدهم محرم ان شاء الله به مباحث علمی و نکات قرآنی اختصاص خواهد داشت و یادداشت سیاسی یا اجتماعی درج نخواهد شد).
ماه محرم و مخصوصاً دهه اول آن, اوج دوران تبلیغ دینی به عنوان یک کار فرهنگی در عرصه شناسناندن مفاهیم و ارزشها و تفکر دینی در عرصه فردی و اجتماعی است. اما بدون تردید, کار فرهنگی مانند سایر فعالیتهای انسان (اعم از اقتصادی, سیاسی, اجتماعی و علمی) اصول و ضابطی دارد که باید با توجه به آنها, برنامه ریزی و تدبیر فعالیت فرهنگی را سامان داد.
تا جایی که جستجو کردم, کمتر کتابی یافتم که مخصوص این موضوع و عرصه, به گردآوری و تدوین اصول فعالیتهای فرهنگی بر اساس آیات و روایات پرداخته باشد. بخش عمده ای از اصول رفتار سازمانی مخصوصاً کار جمعی, در کتابهای مدیریت آمده است؛ اما نگاه ویژه به فعالیت فرهنگی و نیز توجه به رویکرد خاص آیات و روایات, در مباحث موجود کمتر دیده می شود.
برخی از نکاتی که توجه به آن در این عرصه به عنوان اصل ضرورت دارد, می تواند در قالب اصول زیر سامان یابد؛ (در این خصوص, فقط عنوان اصول را خواهم آورد؛ توضیح تفصیلی هر کدام, اگر فرصتی بود در آینده دور یا نزدیک تقدیم می شود):
1. توجه به کیفیت به جای کمیت؛ به گونه ای که کمیت ناچیز (حتی در حد عدد یک) در کنار کیفیت بالا به مراتب بر کمیت بالا در کنار کیفیت کم ترجیح دارد.
2. استمرار به جای فعالیت مقطعی.
3. اولویت ارتقای بینشی در مقابل تحریک عاطفی.
4. اخلاص در فعالیت.
5. اهمیت صفا و سلامت نفس فعالان فرهنگی. (رطب خورده منع رطب چون کند؟!)
6. توجه به رکن توحید به عنوان مقلب القلوب حقیقی.
7. ضرورت تبلیغ و فعالیت برخاسته از بینش صحیح و کامل.
8. مشارکت فعال مخاطبان به جای تبلیغ یکسویه! (تبلیع چهره به چهره از مصادیق آن است).
9. رعایت اخلاق و آداب فردی و اجتماعی و حفظ حرمتها در نقد و تبلیغ.
10. وظیفه انگاری تبلیغ به جای نگاه کارمندی به آن!
موارد ده گانه فوق, به آیات متعدد قرآن و روایات فراوانی مستند است و البته, قطعاً این فهرست را میتوان تکمیل کرد. از نظرات شما در تکمیل این یادداشت استقبال میکنم.