از حیرت بسیاری از کسانی که باید امسال به حج واجب اعزام شوند، حتماً خبر دارید. جدای از سپرده 800000 تومانی یا یک میلیونی خود در سال 1384 که در بانکها بلوکه شد و کاسبی بانکها را رونق داد، اضافه بر آن، حدود ده میلیون تومان باید بپردازند!
امسال ثبتنامیهای 1384 دعوت به نامنویسی در کاروانها شدهاند. در آن روزگار حج واجب آزاد حداکثر دومیلون تومان بود. و قیمت سکه چیزی حدود یکصد هزار تومان! (یعنی حداقل با این ودیعه 10 سکه تمام خریداری میشد؛ و امروز با آن پول و سود چند ساله آن، یک سکه هم نمیدهند!).
این پولها در بانک سپرده شد؛ سودش را خوردند و نفعش را بردند و الان حاجی بیچاره باید تاوان سود خورده و برده شده بانکها و سوء مدیریت اقتصادی مملکت را بدهد و حاجی شود.
و البته کسی از این حقکشی ساده مطالبه نمیکند؛ چون که خرما بر نخیل و ... رئیسهای بانک شریک قافله و رفیق دزد!
چرا تدبیری به حال این چرخه باطل نمیشود؟!
سخنان امام جمعه محترم اصفهان، قابل توجه و پاسخ معمای افتضاح استقبال در سمنان و اهواز و اصفهان است؛ البته اگر در گوش برخیها فرور رود! (لینک)
خاطره مرحوم امیر حسین فردی از آقای مخلمباف، به شدت خواندنی است! (لینک)
در آستانه سبز شدن متوالی داوطلبان ریاست جمهوری، و با توجه به پیگیری مستمر اخبار این عرصه، فکر میکنم به فرمول اعلام کاندیداتوری ریاست جمهوری دست یافته باشم! لذا نتایج تحقیق خود را در قالب شرح مواد و میزان مواد لازم اعلام میکنم:
1. احساس تکلیف به هر میزان؛ که فراوان است و ظاهرا کسی در این زمینه کمبودی نداشته باشد.
2. خودشیفتگی به میزان مجاز؛ استفاده بیش از اندازه آن، طعم اعلام را به شوری یا بیمزگی میاندازد.
3. چند نفر برای اعلام درخواست کاندیداتوری؛ میشود از یک نفر هم برای نوشتن متن انواع درخواستها و امضاها استفاده کرد، اما چون ممکن است انشای وی شناخته شود، توصیه میشود ترجیحاً چند نفر باشند. (راهنمایی: با توجه با تایپ شدن درخواستها، امکان تشخیص خط وجود ندارد!)
4. چند دانشجوی متقاضی کار دانشجویی؛ برای ساختن آمار و نظرسنجیهایی که نشان دهد آن فرد در صدر لیست آن هم با فاصله بسیار زیادی از دیگران، قرار دارد.
5. پیدا کردن چند نفر که بگویند هیچ کس مثل فلانی نمیشود.
6. ساپورت مالی چند خبرنگار برای همراهی و پوشش مستمر تحولات.
برای جذابیت بیشتر، چند توصیه هم وجود دارد:
توصیه 1. تأکید بر امکان نداشتن ائتلاف با احدی.
توصیه 2. داوطلب ترجیحاً سابقه وزارت یا نمایندگی داشته باشد.
توصیه 3. مهارت لازم برای سیاهنمایی حرکت نظام از ابتدای انقلاب تاکنون.
توصیه 4. منصب مهم یا پول زیاد برای تطمیع و نیز خاموش کردن زبان مخالفان.
توصیه 5. دسترسی به منابع بادآورده و ترجیحاً بیت المال.
توصیه 6. تهیه چند تریبون و ایجاد اشتغال برای تعدادی آدم بیکار برای گوش کردن افاضات.
یکی از دوستان، وبلاگی داشت که با نام مستعار مینگاشت. در پی یکی از یادداشتهای خوب ایشان نگاشتم که:
"سلام. نکات خوب و نقدهای خوبتری مطرح شده بود. اما یک سؤال: برادر عزیز اگر به صحت محتوای مطالبی که در وبلاگ مینویسید اطمینان دارید و اگر به روش نوشتن محتواها اعتقاد دارید و اگر تأثیری برای نوشتهها قائل هستید که در هر سه بخش چنین است، بنده متوجه فلسفه نوشتن با نام مستعار نشدم و آن را ناقض بندهای قبلی میدانم. "
و الحمد لله این نظر، مورد تأمل و قبول صاحب وبلاگ قرار گرفت و از لباس استعاره، به خلعت ظهور رسید! هر چند خیلی دیر به روز میشود، اما وبلاگی است که ارزش مراجعه دارد. (لینک وبلاگ)
از ویژگیهای فضای مجازی (خوب یا بد) آن است که میتوان بدون شناخته شدن، مطلبی نوشت یا نظری در جایی درج کرد.
از آن بدتر (و شاید هم برای عدهای، خوبتر!) آن است که میتوان به هر دلیل خود را به جای برخی دیگر معرفی کرد!
و از همه بدتر آن که معمولاً راه اثباتی برای رفع این تردیدها وجود ندارد یا اگر چنین راهی هست، بسیار پر هزینه و سخت است.
دیدم در جایی فردی با نامی دقیقاً یکسان با نام کوچک و نام فامیل بنده، نظری درج کرده است؛ البته احتمالاً (با خوشبینی) نام حقیقی خودش بوده و فقط "اشتراک لفظی" با نام بنده دارد! در نتیجه، این یادداشت بر اساس یکی از احتمالات منفی نوشته شد.
دیدم عزیزی به غضب، و البته به حق، انتقاد کرده بود از اقتباس عزیزی دیگر از مقاله عزیزی سوم بدون ذکر نام. (ببخشید که خیلی مبهم شد!)
عزیز دوم خطاب به عزیز اول، اشکال را پذیرفته بود و حق داده بود که باید با ذکر عنوانی شبیه تلخیص و انتخاب میآورد و نه نویسنده؛ شخصاً اگر تا اینجا آمده بودم و به چنین نتیجهای رسیده بود، غائله را فیصله میدادم؛ بگذریم از اینکه روحیه من اقتضا میکند چنین مواردی را از اول به طور خصوصی تذکر دهم.
غرض آن بود که از این دست سوتیها نه در بین جوانان، بلکه در بین برخی بزرگان و به عمد، بسیار فراوان است؛ چه رسد به غفلتی و فضای جوانی. و البته در این یادداشت، به نمونهای دیگر از انواع سوتی اشاره میکنم.
این اشاره، فقط برای تذکر این نکته است که در آثار علمی به هر اثر مکتوبی نمیتوان اعتماد کرد؛ چه رسد به فضای مکتوبات پرهیاهوی سیاسی. مواظب باشیم که جاده بسیار لغزنده است!
در تابستان سالی که گذشت، چند مقاله از جناب رسول جعفریان در نقد برخی مقالات "دائرة المعارف تشیع" که اتفاقا برخی افراد پرطمطراق، سرپرست و سرویراستار آن هستند، سر و صدا به پا کرد. پاسخ "دائرة المعارف تشیع" هم که مرده را به تعجب میداشت.
چند تا از مقالات آقای جعفریان (لینک1) (لینک 2) (لینک 3) (لینک 4) (لینک 5) (لینک 6) و پاسخ عجیب دبیرخانه (لینک) فقط به عنوان نمونه لینک شده است.
یکی از آفتهای مهم مبارزات سیاسی در همه جای دنیا که متأسفانه به ایران و ایرانیان هم سرایت کرده و البته با فرهنگ اسلامی به شدت ناسازگار است، عبارت است از بالا بردن هزینه حضور سیاسی فرد در مبارزات انتخاباتی.
گاهی این آفت چنان شدت و قوت میگیرد که بسیاری از کسانی که لایق مناسب به حراج گذاشته شده در انتخابات هستند، عطای حضور در انتخابات را به لقای این زشتیها میبخشند و در عمل، جامعه از حضور آنها بیبهره میشود.
این آفت، البته کم و بیش، در جریان همه کلکلهای سیاسی دیده میشود؛ و بسیاری از افراد به خاطر همین نقیصه، از اظهار نظر سیاسی پرهیز میکنند یا با احتیاط شدید سخن میگویند، یا بدتر از همه به دام دورنگی و نفاق سیاسی میافتند و با هر گروهی، در حضور موافقند و در غیاب، به شدت مخالف!
ترویج این آفت (بالا بردن هزینه حضور یا اظهار نظر با بهره گرفتن از انواع تهمتهای اخلاقی، سیاسی و اقتصادی) و به کار گرفتن تمام همت برای این شیوه منفور مبارزاتی، یکی از مهمترین اصول تبیلغات انتخابات برخی افراد برای تخریب دیگران (و نه معرفی هنر خویش) است؛
و چنین است که در آستانه انتخاباتی دیگر، مخصوصاً در عرصه شوراها، متأسفانه و احتمالاً شاهد به حراج گذاشتن اخلاق انسانی و اسلامی خواهیم بود.
به یاد دارم در دوران تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری، آقای احمدینژاد از چرخه بسته مدیران سیاسی و اقتصادی کشور در سطح عدهای خاص، همواره انتقادهای تند و تیزی داشت؛ و البته در این انتقاد،حق با او بود.
اما اکنون چه شده است که خودش به شدت به دنبال بسته ماندن مدیران سیاسی و اقتصادی است؟!
و چنین میشود که افتضاحی نظیر همایش ورزشگاه آزادی و استقبال سمنان و اهواز میشود!
خدایا به چرب و شیرین دنیا ما را مبتلا نکن یا اگر چنین ابتلایی مقرر فرمودی، دست ما را برای رهایی از منجلابهای پیش رو بگیر. آمین یا رب العالمین
دیروز پسرم و بقیه همکلاسیهایش همراه کادر آموزشی مدرسهاش، راهی اردوی تهران شامل سرزمین عجایب و ... شدند.
شب که برگشته بود، از اردو گزارش میداد. در بین صحبتهایش گفت: خیلی از خانمها بیحجاب بودند! مگر تهران حکومت اسلامی نیست؟!
لبخندی زدم و گفتم: بگو کمحجاب یا بد حجاب! حداقل روسری که داشتند!
گفت: چه فایده؟ پولشان را بیهوده تلف کردند! همان را هم نمیخریدند!
خندیدم و چیزی نگفتم. ادامه بحث نه برای من سودی داشت و نه برای او. توجیه اشتباه هم از هر اشتباهی بزرگتر!
و من در تعجب که چرا خیلیها هنوز برای این سؤال ساده پسرم، جوابی نداریم. عجیبتر آنکه، برای برخی اصلاً این سؤال وجود ندارد که برای پاسخش خود را به زحمت بیندازند!