مشغول مطالعه کتاب "جستاری در باب اصول اخلاق" نوشته دیوید هیوم و ترجمه مجید داودی بودم؛ نکته جالبی خواندم که مناسب دانستم نقل کنم. در این کتاب (ص 25) آمده است:
وقتی که پریکلس دولتمرد و فرمانده نظامی آتنی (قرن پنجم قبل از میلاد) در بستر مرگ بود، دوستانی که کنار بستر او گرد آمده بود به تصور این که او قوه درک خود را از دست داده است، به سوگواری برای ولی نعمت خویش پرداختند.
و در ثنای او به برشمردن موفقیتها و ویژگیهای برجستهاش، فتوحات و پیروزیهای او، طولانی شدن بیش از حد دوران حکمرانیاش و 9 بار پیروزی او بر دشمنان پرداختند.
قهرمان در حال مرگ، که همه این سخنان را شنیده بود، فریاد برآورد که شما بزرگترین تمجیدها را در حق من فراموش کردید!...
بزرگترین پیروزی من این است که هرگز هیچ شهروندی به خاطر کارهایی که من کردهام، ماتم نگرفته است!
نظرات و کتابهای جناب شهریار زرشناس همواره برایم جذابیت داشته است؛ گرچه گاهی در همه ابعاد موافق نبودهام. لینک حاضر هم از آن دیدگاههای خواندنی است. (لینک)
مراجعه به لینک حاضر و مشاهده قطعه فیلمی که آمده، فقط برای خنده، توصیه میشود. (لینک) با این توضیح که:
خنده تلخ من از گریه غمانگیزتر است / کارم از گریه گذشته است؛ به آن میخندم!
چند وقتی است به سفارش برخی دوستان (و علیرغم میل باطنی)، کمتر نکته صریح سیاسی مینویسم و سعی میکنم نظرم را در قالب نکات کلی بیان کنم؛ اما در این یادداشت قصد ناپرهیزی دارم (!)و البته شاید تا بعد از انتخابات، دیگر به این صراحت به بحث سیاسی نپردازم.
(برای ادامه نیافتن این بحث، با عرض پوزش، نظرات این یادداشت تماماً حذف خواهد شد و البته با عرض پوزش مجدد، برای هیچ کدام جوابی نمینویسم. آنچه در این یادداشت آمده، نظرات سیاسی شخصیام است).
دیشب در محفلی، بحث سیاسی درباره کاندیداهای ریاست جمهوری بالا گرفت. در سال 88 به خاطر مخالفت با تفکر و روحیات جناب رئیس جمهور فعلی کمبصیرت لقب گرفتم و گرچه در جلسهای که گذشت رسماً کمبصیرت خوانده نشدم؛ اما تلویحاً چنین فرض شدم که فقط با احساس و صدای بلند حرف میزنم و سخنم روی اصول نیست و به مطالعه بیشتر سیاسی دعوت شدم!
فقط درباره این که سخنم روی اصول نیست، عرض میکنم اگر جناب احمدی نژاد "اصولگرا" است، من از این نوع اصولگرایی اعلام برائت میکنم. و البته وقتی بحث در انتقاد وضع فعلی بالا میگرفت، گفته میشد که دوران احمدینژاد گذشت و در مقابل اصرار داشتم که درس عبرت گذشته برای آینده، از پردازش ایدهآلیستی و ذهنگرای آینده، بسیار مهمتر است.
نیز در نوع مواجهه حاکمیت با مردم و اهمیت نقش حضور و حمایت مردم، با حاضران در آن جمع اختلاف نظر داشتم. و البته در آن جمع تصریح کردم که آسیب دولت حاضر در دو سال اخیر را به مراتب از آسیب دولت اصلاحات در دو سال آخرش بیشتر میدانم!
در ادامه و در لبیک به دعوت مطالعه بیشتر، خاطرهای معنادار و قابل تأمل از جناب ریشهری به نقل از سخانشان در یک برنامه تلویزیونی میآورم که در برخی از سایتها کم و بیش بازتاب داشت.
وی در بخشی از این گفت و گوی تلویزیونی گفت: « وقتی خلبانهای کودتای نوژه را محاکمه می کردم، یکی از خلبان ها گفت من می دانم که در این کار دخالت داشتم و می دانم که اعدام خواهم شد. او حکم را قبول داشت و فقط از ما خواست نوع اجرای حکمش را در اختیار خودش قرار دهیم. این خلبان گفت من را به یک هواپیما ببندید و مستقیم به کاخ صدام بکوبید!
من حس کردم او از ته دل این حرف را بیان می کند. نزد امام آمدم و گفتم بعضی ها هستند که به اشتباه خود پی برده اند و به راستی توبه کرده اند. امام فرمودند اگر خودت تشخیص می دهی توبه این افراد واقعی است، اختیار تصمیم گیری داری.»
وی افزود:« من برگشتم و نه تنها این فرد را آزاد کردم بلکه به او اجازه دادم به کار قبلی خود یعنی همان خلبانی مشغول شود. شاید جالب باشد بدانید که این فرد در جنگ شرکت کرد و به مقام شهادت نائل شد و امروز یکی از شهدای خوشنام نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی است.»
ری شهری ادامه داد:« در یکی از دادگاه های انقلاب، از یکی از خلبان ها سوال کردم چه شد که به این راه افتادی و با ضد انقلاب همکاری کردی؟!
ایشان در پاسخ گفت یکی از افراد فعال در عقیدتی- سیاسی پادگان نوژه به زن های ما اهانت کرد و من هم با خودم گفتم نظامی که مسول عقیدتی- سیاسی آن با همسران ما اینطور برخورد می کند، باید با آن مقابله کرد. این برای ما درس است که برخوردهای اشتباه ما می تواند اثرات مخربی داشته باشد.»
گاهی، برخی، چنان قاطع مدعی حمایت از نظام و انقلاب و پایبندی به ارزشهای اسلامی میشوند که اگر سابقه عملکرد آنها در حافظه تاریخ نمانده بود، انسان شک نمیکرد که انقلابیتر از آنها نیست؛ اما چه میشود کرد که نمیتوان تاریخ و عملکردهای گذشته را به همین سادگی محو کرد.
این رویه مرا به یاد نکتهای در صدر اسلام انداخت. امروزه اهل سنت خود را سینهچاک سنت پیامبر صلی الله علیه و آله نشان میدهند؛ اما خوب است نگاه دوبارهای به تاریخ هم داشته باشند!
ابوسلمه میگوید از ابوهریره شنیدم که میگفت: ما کنا نستطیع أن نقول "قال رسول الله" حتی قُبض عمر؛ یعنی تا زمانی که عمر زنده بود ما جرأت نمیکردیم بگوییم "رسول خدا چنین فرمود"! (البدایه و النهایه، ج 8، ص 107؛ هر دو راوی و منبع، نزد اهل سنت کاملاً معتبر است).
پس با وجود دم خروسی به این بزرگی، قسم حضرت عباس (ع) کاملاً مشکوک است!
بسیار دیدهایم کسانی که به خاطر مبلغ ناچیزی با دیگران کدروت به هم زدهاند. دیدهایم کسانی که برای انعام کارگری، خست به خرج دادهاند و نیز کسانی که از خوف آینده، بر خود و خانواده و نزدیکانشان بیجا سخت گرفتهاند.
دیدهایم کسانی که خرید و فروشی را به خاطر اختلاف ناچیزی در مبلغ نهایی، به پایان نرسانده و به توافق نرسیدهاند و دیدهایم که افرادی در باقیمانده ناچیز کرایه تاکسی و پمپ گاز و بنزین دعوا به راه انداختهاند. و شاید خود نیز در این دسته باشیم!
جمله گهرباری از امیر بیان و حکمت، مولای متقیان حضرت علی علیه السلام، راهنمایی و اصلاحگری خوبی برای تغییر این گونه رفتارهاست. حضرت میفرماید:
التَسَهُّلُ یُدِرُّ الأرزاقَ (غرر الحکم) آسان گرفتن باعث فراوانی روزی میشود.
مرحوم آقا جمال خوانساری در شرح این جمله مینویسد:
سهل گرفتن روان میکند روزیها را، یعنى سهل گرفتن بر اهل و عیال و تنگى ندادن بر ایشان و همچنین در معاملات سهل گرفتن و سخت گیرى ننمودن باعث سیلان و روانى روزى و وسعت و فراوانى آن گردد. (شرح غرر و درر، 1، ص 202)
و البته به نظر میرسد بر اساس ظاهر این حدیث، عاقبت آسان گرفتن، مخصوص آسان گرفتن در رفتار اقتصادی نباشد و در سایر عرصههای روابط اجتماعی نیز چنین اثری در پی داشته باشد.
هر وقت با وقت قبلی به مطب پزشکی میرفتم، انتظار برای ویزیت، حداقل یک ساعت بود و من مانده بودم که پس معنای وقت قبلی چیست؟!
در چند روز گذشته این راز در سالن انتظار در مطب پزشک محترمی و البته با وقت قبلی و البته پس از انتظاری حدود یک ساعت کشف شد.
منشی محترم پزشک، در پاسخ به هر تماسی، میگفت: دوشنبه آینده ساعت 9 مطب باش! این جواب مشترک، معلوم بود چه غلغلهای به پا میکند؛ نظیر آنچه در همان روز به پا شده بود.
وقتی با کنایه این سبک وقت دادن را نقد کردم؛ گفت: پزشک محترم اگر به مدت یک دقیقه مریضی نداشته باشد، میرود! و ما این طوری نوبت میدهیم که مطب خالی نباشد.
گفتم: وقت مردم چه میشود؟! لبخندی تلخ و نگاهی عاقل اندر سفیه، پاسخش بود!
"من آنم که رستم بود پهلوان" این ضرب المثل و موارد کاربرد آن برای ایرانیان روشن است و البته در آستانه انتخابات شوراها، احتمالا استفاده از آن رواج خواهد یافت!
در این فضای تبلیغی، یکی میگوید خود امام زمان علیه السلام، آن هم در بیداری و نه در خواب، گفته کاندیدا شو.
دیگری به افتخارات قوم و قبیله و محلهاش مینازد. سومی خود را تنها فرد و عضو تنها گروهی میداند که میتواند باعث نجات شهروندان شود!
و دیگری میگوید چون فلانی محبوب است و من هم فلانی را دوست دارم، پس به من رأی دهید! و آن گاه که از ربطش پرسیده شود، گویند در فضای احساسی تبلیغات، اغواگری اصل است، نه تعقل!
برخی سوار بر قله توهم، مدینه فاضله را وعده میدهند؛ و برخی دیگر، چنان از خود و افتخاراتشان میگویند که به تعبیر برخی "مرغ پخته هم به خنده میافتد"!
برخی از لزوم تخصص دم میزنند و آن گاه که نوبت بیان تخصصشان میرسد، خود را به کوچهای میزنند که نامش در افواه عوام "علی چپ" است!
و عجب صبری داریم ما ملت که باید در این میان بشنویم و عجب درایتی داریم که باید انتخاب کنیم!
نکته جالبی در سرمقاله کیهان خواندم؛ اگر ظواهر و عملکردها را نادیده بگیریم، در فضای بحث تئوریک هم نمیدانم گوینده این سخن هنوز بر عقیده خود هستند یا چرخش داشتهاند!
اما اصل خاطره زیر خاکی جالب به نقل از کیهان:
آقای خاتمی وزیر ارشاد وقت است و سومین جشنواره سینمایی فجر (1363) در حال برپایی و انجام است. خبرنگاری از آقای خاتمی می پرسد؛
«آیا افرادی که در عرصه فرهنگ و هنر آلوده به فساد بوده اند، می توانند دوباره به این عرصه بازگشته و فعالیت کنند»؟
حالا جواب آقای خاتمی را بخوانید؛
«به نظر اینجانب کسانی که مروج پلیدترین جنبه های فرهنگ ضد اسلامی بوده اند، نباید کارهای فرهنگی و از جمله وجهه فرهنگی سینما را به آنان سپرد، هرچند اگر مدعی باشند که توبه کرده اند. بسیار خوب، در جامعه می توانند به فعالیت های مختلفی مشغول شوند ولی در صحنه فرهنگ و هنر جایی برای آنان نیست. این اصل، صرفنظر از این که خود، یکی از مصادیق بارز پالایش فرهنگی است، حداقل احترامی است که به انقلاب خونبار اسلامی می گذاریم».