در حین مطالعه امروز به اعتراف جالبی از عایشه رسیدم که مناسب است آن را نقل کنم.
پس از آن که خبر شهادت حجر بن عدی توسط معاویه به عایشه رسید، به این کار اعتراض کرد؛ و معاویه گفت: دعینی و حجراً حتی نلتقی عند ربنا! مرا در مورد کشته شدن حجر رها کن تا این که خدا را ملاقات کنیم! (البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج 4، ص 76)
اما اعتراف جالب عایشه آن است که وقتی از او پرسیدند چرا اقدامی علیه این کار انجام نمیدهی؟ گفت:
ما در هیچ کاری دخالت نکردیم، مگر این که وضعمان بدتر از قبل شد! و اگر چنین نبود، اقدامی در واکنش به قتل حجر انجام میدادم!
این جمله و اعتراف به اشتباه بودن اقداماتش را عایشه مکرر گفته است! نظیر آنچه عمر مکرر فرمود لولا علی لهلک عمر!
(و کانت عائشه تقول: لولا أنا لمنغیر شیئاً قط الا آلت بنا الامور إلی أشد مما کنا فیه، لغیرنا قتل حجر؛ تاریخ طبری، ج ?، ص 208)
چند روز پیش فرصت شد و پای منبر سخنران مسجدی در شهرم نشستم. سخنران محترم به نقل از ابن عربی در الفتوحات المکیه چنین گفت که:
خداوند برای جایگزین قربان شدن حضرت اسماعیل علیه السلام قوچی فرستاد و برای جایگزین قربانی شدن عبدالله پدر پیامبر اسلام یکصد شتر جایگزین کرد. ابن عربی چنین استدلال میکند که اسماعیل پیامبر بود و خداوند یک گوسفند فرستاد؛ اما برای عبدالله که پیامبر هم نبود، خداوند دستور قربانی صد شتر داد؛ پس گوسفند بر شتر برتری دارد!
البته سخنران مجلس چنین اضافه کرد که این نکته از ابن عربی است و نظری در رد یا قبولش ندارد؛ اما به ذهن بنده چنین رسید که ابن عربی گرفتار مغالطه شده است و نتیجهاش درست نخواهد بود.
او فرض را بر آن گرفته که اسماعیل برتر از عبدالله است و چون خداوند جایگزین قربانیاش را یک گوسفند قرار داده، پس گوسفند افضل از شتر است؛ در حالی که در همین مبنا نقد جدی وجود دارد!
اولا جایگزین شدن قربانی دلیل بر همسانی شأن قربانی و رهایی یافته از قربان شدن نیست! آیا شأن انسان برابر یکصد شتر (حکم دیه قتل غیر عمد) است؟!
ثانیاً به چه دلیل عامی میتوان پذیرفت که همه انبیاء بر همه غیر انبیاء أفضل هستند. روایاتی وجود دارد که بر اساس آن برخی از انسانها از انبیای الهی برتر هستند؛ چنان که از امام سجاد علیه السلام در شأن عمویشان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نقل شده که در بهشت مقامی دارد که همه شهداء (اعم از پیامبر و غیر پیامبر) به آن غبطه میخورند. پس به چه دلیل میتوان برتری حضرت اسماعیل را بر پدر پیامبر اسلام مسلم گرفت؟
ثالثاً برتری شتر بر گوسفند محل تردید نیست؛ بالعیان همه میبینند و قضاوت میکنند. حیوانات که دارای ارزش معنوی خاصی نسبت به یکدیگر نیستند و هر آنچه هست، انتفاع مادی از آنهاست. لذا دیه قتل یک انسان یکصد شتر یا هزار گوسفند است؛ یعنی هر ده گوسفند با یک شتر برابر دانسته شده است!
در مجموع به نظر میرسد ابن عربی استدلال قابل قبولی برای نتیجهاش مطرح نکرده است و گرفتار مغالطه (عمدی یا سهوی!) شده است.
دو قطعه از یک مصاحبه جالب. اگر فرصت داشتید همه مصاحبه را مطالعه فرمایید. (منبع)
1. مرحوم آیتالله پسندیده برادر بزرگ امام (ره) در خمین بودند و پسری به نام مهندس پسندیده داشت که در انتخابات رأی نیاورد. به امام (ره) نامه نوشتند که در انتخابات در خمین تقلب شده است.
نزدیکان امام (ره) گفتند وقتی امام (ره) نامه برادرش که 10 سال از او بزرگتر بودند را مشاهده کردند با تبسم فرمودند: اتفاقا این نامه نشان میدهد در انتخابات خمین تقلب نشده است، زیرا اگر تقلب میکردند باید به نفع برادرزاده امام (ره) میشد و رأی میآورد. ببینید ولی امام چقدر سعه صدر و قانونگرایی داشتند و ما کجای کاریم.
2. یک خانواده از جهرم مهمان ما بودند که سه تا از پسرانشان شهید شدهاند؛ در زمان امام (ره) به پدرش گفتم میخواهید یک وقت از امام (ره) بگیریم که به خدمتشان بروید؛ گفت: نه وقت امام (ره) کم است، من امام (ره) را از تلویزیون میبینم کافی است. رفتم به امام (ره) گفتم، امام فرمودند: بروید این شخص را بیاورید تا من او را ببینم، یک خودکار از این مملکت نگرفتند.( همراه با گریه)
مقاله جالبی از جناب اکبر گنجی خواندم؛ نقل آن خالی از ظرافت نیست؛ نظر خاصی ندارم و هر کسی برای هر برداشتی مجاز است. البته تکذیب اصلش، شاید راه به جایی نبرد!
به گزارش جهان به نقل از کیهان، خاتمی در این فایل صوتی ضمن بیان اینکه «من نمیگویم در انتخابات 88 تقلب شده» میافزاید: «وقتی یک خرده فضا باز شد هر کسی یک ادعایی میکند، بنده بدبخت بیچاره هم آمدهام سر کار و حرفهایی که نتایج آن ممکن است مشترک باشد و مبانی آن کاملا مختلف است، صحبت کرده هر کسی میآید یک حرفهایی میزند و من باید تاوان به حسین شریعتمداری بدهم که بله شما گفتید که علیه خدا هم میتوان تظاهرات کرد، این را اصغرزاده گفته به من چه؟ یا شما گفتید امام خمینی به موزه تاریخ سپرده شود، آن را گنجی گفت، من با گنجی اختلافنظر داشتم. یا این که در عاشورا علیه امام حسین شعار دادند، خوب غلط کردند، این را چرا به حساب من میگذارید؟ شاید ما نقصمان این بود که روشنتر مطالب خود را نگفتیم.»
اکبر گنجی در واکنش به این اظهارات در وبسایت رادیوزمانه نوشت: اگر به توجیهات خاتمی در 16 سال گذشته بنگرید، نکته جالب توجهی مکشوفتان خواهد شد. او هیچگاه هیچ مسئولیتی درخصوص شکست اصلاحطلبان نپذیرفته و همیشه گناه شکست را به گردن دیگران - آن هم چند فعال رادیکال جامعه مدنی- میاندازد اما هر کس قدرت را در دست میگیرد، باید پاسخگو باشد. میزان پاسخگویی متناسب با قدرتی است که در اختیار دارد. ادامه مطلب...
دیروز از غرفه فله فروشگاهی بزرگ مشغول خرید زردچوبه بودم که متوجه چانهزدنهای پیرمردی با کسی که ظاهراً مسئول ارشد غرفه بود، شدم. به گفتگوها گوش دادم؛ نتیجه این شد که پیرمرد نمونهای در حد نیم کیلو از مغز گردو آورده بود و قصد فروش عمده به غرفهدار داشت.
پیرمرد که ظاهرش گفتههایش را تصدیق میکرد میگفت مغز گردوی باغ خودم است و با دستان خودم مغز کردم و به شرط یکدستی همه مغز آن را میفروشم و خریدار هم قبول کرد.
اما چانهزنی در قیمت بود. خریدار در نهایت به کیلویی 35000 تومان رضایت داشت و فروشنده کمتر از 40000 تومان رضایت نداشت. و بالاخره پیرمرد قبول نکرد و فروشگاه را ترک کرد؛ البته حق هم داشت!
چون در جلوی فروشنده مغز گردویی با کیفیت به مراتب بدتر، کیلویی 55000 تومان نرخ خورده بود! (تازه این نرخ مربوط به فروشگاهی است که معمولا نرخهایش پایینتر از بازار است!)
خیلی دلم به حال پیرمرد سوخت؛ و به حال همه کشاورزان و البته به حال خودم و همه مصرفکنندگان که باید هزینه گزاف و بیمنطق دلالیها را بپردازیم! همه به هم احجاف میکنیم و همه از دیگران انتظار انصاف داریم؛ عجب حکایتی است!
(تذکر: به مناسبت آنچه برخی کجفهم در آن میدمند!) متن کامل را از لینک (اینجا) بخوانید:
ایشان به دست عوامل ریگی گرفتار شده بود؛ آنها یک مجموعه بزرگی از شیعیان را از هر طرف دزدیده بودند. در آنجا هم شکنجه و شلاق برقرار بود و با فاصله هایی، سر می بریدند.
ایشان تعریف می کرد که یک نوار سخنرانی در اصفهان که خیلی هم سرو صدا داشت را ابتدا پخش می کردند. سخنرانی علنی که نوارهایش را همه جا برده اند. لعن و سبّ کرده بود. هر وقت میخواستند سر یک نفر را ببُرند، این نوار را می گذاشتند، خونشان به جوش می آمد و بعد، سر می بریدند.
خُب ثوابش برای آن آقایی که سخنرانی کرد و آنهایی که پای منبر خندیدند و کف زدند!
آنهایی که تشویق کردند، آنهایی که دعوت کردند، ثوابش به آنها هم میرسد!!!
چند سالی است ابداعی به نام هفته یا دهه محسنیه در میان برخی از هیأتیها رواج یافته است؛ و اخیراً شنیدم در شهرم این ابداع جدیتر گرفته شده و توسط برخی هملباسان بنده، بر شدتش افزوده شده است!
نظرم را درباره روایی یا ناروایی این ابداع در آینده خواهم نگاشت. در این پست فقط به این موضوع میپردازم که آیا نامگذاری این تاریخ، یعنی هفته اول ربیع الاول یا از 28 صفر تا 5 ربیع الاول به نام "محسنیه" درست است یا نه؟! یعنی آیا شهادت فرزند پسر حضرت فاطمه سلام الله علیها در اثر هجوم به خانه امیرالمؤمنین علیه السلام در این تاریخ بوده است یا نه؟!
برای کسی که اندک تتبعی در تاریخ سقیفه و تحولات آن داشته باشد، شکی باقی نمیماند که این تاریخ به هیچ وجه منطبق بر شهادت حضرت محسن علیه السلام نیست. تحولات سقیفه و بیعتگرفتنها و حوادث تاریخی معاصر آن نشان میدهد حداقل بیش از چهل روز از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گذشته بوده است که این هجوم اتفاق افتاده است. (فاصله هجوم تا سقط هم به این مدت اضافه کنید).
درباره تاریخ رحلت پیامبر هم دو قول است یکی 28 صفر که قول شیخ مفید است و دیگری در ایام ربیع الاول که قول بسیاری از علما و مورخان شیعه است؛ اما در تقویم رایج کشور به قول شیخ مفید عمل میشود. لذا در هر صورت (چه طبق قول مشهور که نظر شیخ مفید است و چه بر اساس سایر اقوال)، قطعاً شهادت محسن بن علی علیه السلام در چنین تاریخی نبوده است و دهه یا هفته محسنیه با تاریخ هیچ ربطی و نسبتی ندارد!
برای کسانی که قصد تحقیق بیشتر دارند، یک جمله از نتایج تحقیق جناب حجت الاسلام و المسلمین استاد محمد هادی یوسفی غروی را نقل میکنم و مشتاقان تفصیل بحث را به لینک ارجاع میدهم.(تخصص ایشان در تتبع تاریخ اسلام و جایگاه ایشان در میان محققان معاصر تاریخ بر اهل فن پوشیده نیست).
ایشان معتقد است از بررسی مجموع حوادث و از کنار هم نهادن آنها، به ویژه حضور بریده در سپاه اسامه و خودداری وی از بیعت با ابیبکر، پس از بازگشت از مؤته، میتوان نتیجه گرفت که حمله و هجوم به خانه علی(ع) و فاطمه(س) که در پی آن، بیعت اجباری از علی(ع) صورت گرفت، حدود، 50 روز یا 75 روزپس از رحلت حضرت رسولاکرم(ص) بوده است، و این نشان میدهد که امیرمؤمنان(ع) در این مدت، مقاومت کرده و در نهایت، بیعت او با تأخیر و اکراه صورت گرفته است.(لینک منبع اصلی)
کلی کار انبار شده اداری جمع کرده بودم برای یک روز؛ و دیروز، در فرصت تعطیلی بین دو ترم، به دنبال انجامش! نکات زیادی به چشم دیدم که به برخی از آنها اشاره میکنم:
1. پراخت الکترونیک همچنان مشکل دارد؛ برای این که ضایع نشوید، همچنان به مقدار لازم همواره پول نقد به همراه داشته باشید.
2. پدر خانمم تعبیری دارد که بارها صحت آن اثبات شده و دیروز هم مصداقهای متعددی برای اثباتش دیدم. این تعبیر، ماندنی است که "همه به دنبال نازکی کار و ضخامت نان هستیم"! (البته واژه "ضخامت" جایگزین واژهای دیگری شد که عامیانهتر اما دقیقتر است!")
3.مردی را دیدم که صبح اول وقت در سرمای قم، "رانی" میخورد؛ لابد از نوع تگریاش! پس از اتمام هم با خیال راحت قوطیاش را بیرون انداخت!
از آنجا که کوه به کوه نمیرسد، اما آدم به آدم میرسد، چند دقیقه بعد در چراغقرمزی کنار هم ایستادیم! از او خواستم شیشه ماشین را پایین کند؛ پس از کلی سلام گرم و احوالپرسی که البته با تعجباش همراه بود، در نهایت گفتم: کاش قوطی رانی را داخل سطل آشغال میانداختید!
ناگهان غضبناک شد و در حالی که شیشه را بالا میداد، گفت به شما ربطی ندارد! من گفتم پس به چه کسی ربط دارد؟! ولی فکر نکنم به گوشش رسیده باشد؛ چون شیشه بالا رفته بود! پس از سبز شدن چراغ هم "تیک آفی" گرفت که همه نگاهش کردند!
البته این اداها و نوع برخورد اصلاً به قیافه اتوکشیدهاش نمیخورد؛ یاد سعدی و شعر لباس آدمیت افتادم! از معدود شعرهایی که چند مصراعش را حفظ هستم!
43. مردی را دیدم که با خیال راحت، زیرپایی ماشیناش را که پر از پوست تخمه بود، در وسط خیابان میتکاند؛ بدون اینکه ذرهای حیا کند؛ حداقل از زحمتکشی که چند دقیقه قبل همانجا را جارو زده بود!
شاید همچنان به گوشش نخورده که "شهر ما، خانه ما"! شاید هم مسافر بود و این شهر، شهر او نبود تا خانهاش باشد!!!! به پلاک ماشینش دقت نکردم!
البته به ایشان چیزی نگفتم؛ چون راننده قبلی گفته بود به من ربطی ندارد!!! (از لحاظ ویرایشی بیش از یک علامت تعجب غلط است؛ اما چکار میشود کرد وقتی تعجب خیلی زیاد باشد!) بقیه خاطرات باشد برای فرصتی دیگر.
وقتی امام علی علیه السلام با بیعت مردم، زمام حکومت را به دست میگیرد، برخی از او میخواهند که فعلاً با معاویه مدارا کند تا حکومت حضرت تثبیت شود؛ آن گاه معاویه را از حکومت شام عزل کند.
حضرت در پاسخ مشورت این گروه، سیاست اصولی سیاستمدار مسلمان را چنین ترسیم میفرماید که: خداوند مرا نبیند که از گمراهان یاری بگیرم! اشاره حضرت به آیه 51 سوره مبارکه کهف است که فرمود: و ما کنت متخذ المضلین عضداً
غرض از این اشاره آن بود که برخی از متفکران مذهبی و به اصطلاح خواص جریان فتنه، اکنون و پس از چند سال که همچنان گرفتار ننگ سکوت درباره اهانت معدودی از پیاده نظام فتنه به مقدسات مردم در روز عاشورا هستند، چنین توجیه میکنند که آن زمان هم مخالف این کار بودیم اما برای این که برخی از اعلام مخالفت ما سوء استفاده نکنند، سکوت کردیم!!!!
اکنون دو سؤال مهم وجود دارد: اول این که درباره سوء استفاده اصحاب فتنه از سکوت آنها در برابر این توهین چه توجیهی دارند؟!
و سؤال دوم این که یا منطق امیرالمؤمنین را که اشاره شد باید بپذیریم که از باطل برای حق بهره نگیرد و یا این که سخن این افراد را بپذیریم و امام علی علیه السلام را تخطئه کنیم!
و حاشا، چرا که عوض کردن تار موی غلام روشنضمیر حضرت با همه این افراد، خسران بزرگ و ننگ ابدی است!
رئیس جمهور محترم جناب آقای روحانی پس از وقایع تاسفبار عاشورای 88، نکات صریحی را درخصوص فتنه بیان کرد که امروزه خیلی از حامیان دولت اعتدال حاضر نیستند به روی مبارک خودشان بیاورند!