تدبیر شایسته صاحب یک پارکینگ؛ البته اگر به دلیل تمجید از این اقدام،
برخی، ما را توبیخ نکنند و به خشونت متهم نفرمایند و
نگویند که باید فرهنگسازی شود و برخورد فیزیکی سودی ندارد!!!!!
درباره وضعیت این روزهای دلار آزاد دو نکته عرض میکنم:
یکی این که حالا که نرخ دلار در حال پایین آمدن است، رئیس محترم بانک مرکزی افاضه فرمودند که کاهش بیشتر نرخ دلار منطقی نیست! (نقل به مضمون). این فرمایش یعنی ارزش پول ایران بیشتر از این قابل افزایش نیست و باید با دست خودمان جلوی افزای ارزش پول ملی را بگیریم. این سخن را کسی گفته که متولی اصلی افزایش ارزش پول ملی است! (برخی سایتها به طنز یا جد گفتهاند که لابد حضرت ایشان دلار آفتابنخورده (!) زیاد دارند!!!!)
دوم این که بازاریان محترم و از جمله خودروسازان، نرخهای خود را روی دلار بالای 3500 تومان بستهاند و با اندک افزایشی در این نرخ مرتب نق میزدند که ضرر میکنیم! اما اکنون که بیش از ششصد تومان از این نرخ کاهش پیدا کرده، جیکی بلند نمیشود!!!!
همه برای جیب خود میدوند؛ بیچاره من و شمایی که به نام "مردم" خوانده میشویم!
شکی نیست که تخفیف در جایی معنا دارد که فروشنده کالا یا خدمات، برای جلب مشتری بیشتر از سود خود میکاهد؛ یعنی سود مورد انتظار به قدری هست که با تخفیف هم نمیتوان از آن گذشت!
اما جالب است بدانید شرکتهای بیمه همقسم شدهاند که هیچ کدام برای جلب مشتری بیشتر، تخفیف ندهند و اگر کسی تخفیف داد، نام شرکتش رسانهای شود! (لینک خبر)
حال به نظر شما، رسانهای شدن نام شکر تخفیفدهنده، تبلیغ بیشتر برای شرکت نیست؟! (از قضا سرکنجبین، صفرا فزود!)
راستی اگر این بیمهها این قدر زیانده هستند، چرا هنوز افراد زیادی با رانت، در پی کسب مجوز نمایندگی بیمهها هستند؟!
1. حجت الاسلام قرائتی: در یک برههای خواستیم که کودکان خاطره شیرینترین نماز خود را به ستاد اقامه نماز ارسال کنند، در یکی از این نامهها یک دختر 11 ساله درباره شیرینترین خاطره خود نوشته بود، همراه با پدر و مادر عازم سفری بودیم که ناگهان در اتوبوس یادم افتاد نماز نخواندهام، به پدرم گفتم که به راننده اتوبوس بگوید ماشین را نگه دارد، پدرم گفت: ماشین به خاطر یک بچه نمیایستد، با اصرار بیشتر من، پدرم گفت: چشمت کور میخواستی نمازت را بخوانی!
حجتالاسلام قرائتی ادامه داد: دختر که دید نمیتواند موفق شود، بطری آب را از داخل کیفش بیرون آورد و سطل کوچک اتوبوس را برداشت و شروع به وضو گرفتن کرد، از آنجایی که هر کسی برای خدا حرکت کند، خدا مهرش را در دلها مینشاند، شوفر اتوبوس که متوجه نشسته نماز خواندن دختر میشود، ماشین را نگه میدارد و دختر کوچولو هنگامی که نمازش تمام میشود، میبیند 17 نفر از مسافران اتوبوس مشغول به خواندن نماز هستند، بنابراین حتی یک دختر یازده ساله در بیابان هم میتواند امام باشد!
2. خاطره نگارنده وبلاگ: البته این سکه روی دیگری هم دارد؛ یک بار با اتوبوس از رشت عازم تبریز بودم ؛ البته دارای بلیط با نام، از ترمینال رشت! حرکت اتوبوس قبل از اذان مغرب بود؛ نزدیک نیمه شب بود و هنوز برای نماز توقف نکرده بود. از راننده سؤال کردم برای نماز توقف ندارد. گفت در این جاده جایی برای نماز نیست! و بیخیال، مشغول رانندگی شد.
اولین پاسگاه بازرسی، خواستم پیاده شوم؛ راننده اتوبوس گفت توقف نمیکنم و جا میمانی! من هم گفتم اشکالی ندارد. وسایلم را برداشتم و پیاده شدم؛ ظرف آبی در کمآبی پاسگاه بینراهی، از سربازان گرفتم و مشغول نماز شدم و اتوبوس هم رفت! بماند که من با همان اتوبوس به تبریز رسیدم!
آقای مرعشی در پاسخ به نقد سخنانش در مصاحبه با فارس، در گفتگو با خبرنگار بهار گفته:
در بخشهایی از این گفتوگو بنده به شوخی برخی مطالب را بیان کردم و در خصوص این بخشها هم به خبرنگار گفتم که این مطالب در متن مصاحبه منتشر نشوند.
گرچه ایشان در این خبر، نگفته که کدامها شوخی و و کدامها جدی بود، و احتمالا خبرگزاری فارس هم دفاعی دارد و فایل صوتی جدی گوینده را دارد که آن سخنان را منتشر کرده، اما فارغ از این دو حاشیه، امیدوارم خبر شوخی بودن اخراج خانم راستگو هم به زودی منتشر شود!
اما از کسی که بیش از چهل سال کار سیاسی کرده و همواره با خبرنگاران و شیطنتهای آنها آشنا بوده، این ادعا که "این حرفها شوخی بوده" چه قدر پذیرفتنی مینماید؟! قضاوت با شما.
اما شخصاً بنا به خوشبینی که اسلام سفارش کرده، ادعای آقای مرعشی را میپذیرم!
چند شب پیش یکی از اقوام که قصد خرید مبل داشت، مرا هم مجبور به همراهی کرد؛ و چه کسی از دست باجناق فرار کرده که من توانسته باشم!!!
به مغازه بزرگی رفتیم و هنگام برگشت، دیدم نعل بزرگی روی آسفالت پیادهرو در محل ورود به مغازه فرو رفته است! با تعجب، آن را به همراهان نشان دادم. یکی از آنها گفت چه غافلی که نعل بزرگتری بالای در ورودی مغازه هم نصب شده است!
در قرن بیست و یکم که برخی روشنفکرنماها، احکام شرع را هم نقد میکنند، نمیدانم چرا هنوز برخی به دانه اسفند و نعل اسب و شاخ بز متوسل میشوند؟! حتی احتمالاً اتوبوس یزدیها که گرفتار تصادف و آتش شد، لاستیکش از روی تخممرغ هم رد شده باشد!
حتی پیشرفتهترش را در ساخت دعاهای مذهبی دیدهایم. از دعایی که به نام "گنج العرش" میخوانند بگیر؛ که در اسمش آن قدر عجله شده که حرفی که در عربی نیست هم در آن آمده است!!!! (کنز العرش را اولین بار کفعمی (قرن نه و ده) در البلد الامین آورده است که متنش با آنچه به نام گنج العرش (!) آمده تفاوت دارد) تا ختمی با نام "ناد علیاً" که در هیچ سند معتبری از آن ذکری به میان نیامده است!
یکی از دوستان طلبه ما به اقتضای عضویت در هیأت مدیره مجتمع مسکونی کارکنان محل کار و بعداً مدیرعاملی آن مجموعه، و به هر حال یا به اقتضای شغل، و یا به اقتضای جبر گذران معیشت روزگار، در کار "ساخت و ساز" روزگار میگذراند و موفق هم بوده است؛ اما به تعبیر و نظر من، عمر گران در راه گزاف، هدر میدهد!
دیروز به اقتضای کاری عامالمنفعه با او تماس گرفتم. غریبهای جواب داد و پس از آن که صاحب خط را خواستم، گفت: "جناب آقای مهندس جلسه تشریف دارند! نیم ساعت دیگر زنگ بزنید!"
و من، هاج و واج از این جواب؛ امان از این اطرافیان!!!!!
برخی که با سوء استفاده سیاسی از تصادف اتوبان قم - تهران، ادعا کردند که از وزارت راه و شهرسازی به علت محکم نبودن گاردریلها (!) در مجلس سؤال از وزیر را طرح خواهد کرد، نظر کارشناسی زیر را بخوانند:
سد بتنی مسلح هم قادر به نگهداری اتوبوسی با سرعت 100 کیلومتر نیست!
فارس: برخی از کارشناسان (!) استحکام ناکافی گاردریل آزادراه تهران ـ قم را علت تشدید حادثه و افزایش تعداد تلفات آن عنوان کرده و میگویند اگر اتوبوس اسکانیا از گاردریل عبور نکرده بود، حادثه دوم و برخورد با اتوبوس مقابل رخ نمیداد و تلفات کمتری داشتیم؛ توضیح سازمان راهداری و حمل و نقل جادهای در اینباره چیست؟
جیفرودی (مدیر کل ایمنی و ترافیک سازمان راهداری): اجازه دهید با این تحلیل مخالفت کنم؛ این گاردریلها طبق استاندارد جهانی برای حرکت خودروهای سواری تا سرعت 70 کیلومتر بر ساعت و با زاویه 20 درجه طراحی شده است تا اگر سواری با همین سرعت و زاویه 20 درجه به گاردریل برخورد کرد، مشکلی برای سرنشینان رخ ندهد؛ قطعاً هیچ جسم محکمی حتی نیوجرسی (حفاظهای بتونی) هم نمیتوانست این اتوبوس را نگه دارد.
ببینید طبق محاسبات ما، اتوبوس با سرعت 110 کیلومتر در ساعت در حال حرکت بوده است؛ شما جسمی با وزن 20 تن را در نظر بگیرید که با سرعت 110 کیلومتر بر ساعت حرکت میکند، بنابراین حتی نیوجرسی نیز قادر به نگه داشتن این اتوبوس نبوده است، چه برسد به اینکه گاردریل آن را نگه دارد.
* گاردریل باید خودرو را به مسیر خود برگرداند/ حفاظ محکم موجب تلفات میشود
گاردریل طبق استاندارد جهانی، خاصیت خاص خود را دارد، گاردریل باید خاصیت ارتجاعی داشته باشد تا اگر خودرو با آن برخورد کند، سرنشینان صدمه نبینند، اما متأسفانه ما انتظار داریم اگر یک تریلی هم با بار 20 تنی، به گاردریل برخورد کرد آن را نگه دارد؛ در این صورت این گاردریل نیست بلکه یک بتون آرمه محکم است که هر خودرویی که به آن برخورد کرد، کاملاً صدمه میبیند در حال که هدف از نصب گاردریل این است که در صورت برخورد خودروها با آن، با کمترین خسارت، خودرو را به سمت جاده اصلی برگرداند.
اتوبوس به تنهایی حدود 14 تن است و با احتساب بار و مسافر حدود 19 تن وزن دارد، قطعاً تاکنون هیچ گاردریلی در دنیا طراحی نشده است که 19 تن خودرو را با سرعت 110 کیلومتر در ساعت و با چنین نیروی عظیمی، نگه دارد، بنابراین حتی اگر نیوجرسی هم نصب شده بود، نمیتوانست این اتوبوس را نگه دارد؛ طبق محاسبات فیزیکی، یک جسم 20 تنی با سرعت 110 کیلومتر در ساعت قطعاً نیازمند یک دیواره بتونی به اصطلاح مسلح است تا آن را نگه دارد و قطعاً در هیچ استاندارد جهانی برای جداکننده و حفاظهای میان آزادراه بتون مسلح به کار نمیبرند زیرا در این صورت با هر برخورد خودرو به آن شاهد تلفات زیادی خواهیم بود در حالی که گاردریل باید خودرو را به مسیر اصلی بازگرداند.
در همین آزادراه تهران ـ قم در بسیاری از قطعات مسیر، خودروها با گاردریل برخورد کردهاند و سپس به جاده برگشتهاند، حال فرض کنید اگر این جداره، بتون مسلح بود، همه خودروهای سواری در اثر برخورد با آن کشته میدادند بنابراین باز تأکید میکنم قطعاً امکان نگه داشتن آن اتوبوس اسکانیا با گاردریل اصلاً امکانپذیر نبوده است.
در گرامیداشت استاد سخن، شهریار سخن؛ که 27 شهریور به جانان پیوست:
... اما آخر شاهنامه مشکورتر بود. نزدیک صبوح 27 شهریور سال 1367، استاد (شهریار) به پرستار میفرمایند که چراغ اتاق را روشن کن و برو که من مهمان خواهم داشت.
پرستار نقل کرد که استاد حکیم سرشان را به طرف درگاه اتاق برگردانده و خیره مانده بودند. باری که سر زدم، با تبسمی به من فرمودند: مهمانم آمد؛ ما را تنها بگذارید دخترم.
من هولناک و کمی ترسان از اتاق خارج شدم، اما لحظهای بعد فکر کردم که من نباید مریض بدحال را به حال خود رها کنم و تا به اتاق برگشتم، استاد خرقه تهی کرده و به سوی ملکوت أعلا عروج کرده بودند. و این اتفاق در ساعت 4.45 دقیقهی بامداد 27 شهریور افتاده بود. (لینک مطلب و مطالب بیشتر)