چند روز پیش یادداشتی درباره "چرایی اعتراض به حکم ریاست دکتر غفوری بر دانشگاه اردکان" با نام "اعتراض عجیب" نوشتم؛ که همچنان در وبلاگ موجود است.
امروز به مناسبتی و غیرمترقبه ایشان را دیدم و تحلیل موضوع اعتراض و چرایی آن را جویا شدم. گفتههای جناب دکتر غفوری، تقریباً تمامی مطابق چیزی بود که در آن یادداشت نوشتم.
در ضمن از صحبتهای ایشان به این نتیجه رسیدم که منشأ خلق همه این هیاهو و اعتراضات هم کار یک نفر است، نه بیشتر!!!!!!
یادش به خیر روزگاری که دفترهای مشق و تکلیف، أعم از چهل برگ و شصت برگ و صد برگ، همه و همه یک طرح یکسان داشتند و با خط آجری پشت جلدش نوشته شده بود: تعلیم و تعلم عبادت است!
اما امروزه هرچه بگردی از این طرحها پیدا نمیکنید! شاید عقوبت و عاقبت کمکاری آن روزها، گرفتار نسل نو شده است!
رؤسای دانشگاههای دولتی کشور با پیشنهاد وزیر علوم در شورای عالی انقلاب مطرح میشود؛ و در صورت تصویب در شورای عالی انقلاب فرهنگی که به ریاست رئیس جمهور است، حکم ریاست صادر میشود.
در شهری، سرپرست اصلاحطلب دانشگاهی پس از چند سال به عنوان رئیس همان دانشگاه، در همان پروسه و آن هم توسط وزیری همچون دکتر فرجیدانا منصوب میشود. اما هجمه و شانتاژ تیم رسانهای اصلاحطلبان محلی علیهاش شروع میشود. فرماندار محترم شهر، در واکنشی عجیب و عجولانه و کاملاً به دور از پروسه قانونی اینگونه انتصابها، ریاست آن فرد را غیرقابل تحمل میداند! (خبر مستند به سایتهای خبری محلی است).
نماینده شهر هم واکنشی در مخالفت تلویحی دارد؛ اما با سابقهای که دارد، به اندازه فرماندار شهر هول نکرده است. بگذریم. تعجب شدید و سؤال اصلی از علت این شانتاژ رسانهای است.
شنیده شده (شاید هم شایعهای بیش نباشد) که یکی از سرتیمهای رسانهای اصلاحطلب در رسانههای مکتوب و مجازی شهر، قصد انتقال همسرش به آن دانشگاه را داشته و از آن جا که ظاهراً وضع حجاب مطلوبی نداشته، با مقاومت رئیس جدید یا همان سرپرست سابق، مواجه میشود و همه تلاشها برای انتقال همسر این فعال مجازی به آن دانشگاه به شکست منتهی میشود.
و این چنین میشود که ریاست فرد اصلاحطلب به شدت زیرسؤال میرود؛ و البته به نظر میرسد فرماندار محترم هم شاید و البته شاید، و صد البته شاید، گرفتار بازیای شده که از سرچشمه آن خبر ندارد! (آماده تکذیب این بخش هستم!)
والا مخالفت یکشبه و تحول انقلابی اصلاحطلبان در مخالفت با گزینه اصلاحطلبی که سالها مطلوبشان بوده، به شدت عجیب و مشکوک است.
البته بگذریم که فرماندار محترم واکنش شدید به حکمی دارد که مصدر و ریاست اصلیاش با ریاست جمهوری است که وزیر همان رئیس حمهور، حکم فرمانداریاش را امضا کرده است.
از سوی دیگر، این واکنش علنی علیه حکمی در دولت منصوب به خودشان، به شدت از ادب سیاسی و قاعده بازی دور است و فوقالعاده عجیب است! و نمیتوانم تعجبم را از این واکنش، کتمان کنم؛ هر چند در ریشهیابی مخالفت، تحقیق بیشتری لازم است! البته شخصاً چون هیچ اطلاعی از فعالیت ایشان ندارم، اصلاً نظر موافق یا مخالفی با ریاست ایشان ندارم.
عکس و خبر را ببینید. (لینک)
تعصب و تلاش تصمیم حزبی، حتی با کشاندن با لباس بیمارستان به جلسه شورا، حتی اگر نتیجه ندهد، در نوع خودش خیلی جالب است!
فعلاً هیچ توضیح دیگری لازم نیست؛ فقط سال گذشته و چنین ایامی و چنین رأیگیری و هیاهوهایش، همچنان در ذهنم جولان میدهند!
نمیدانم خبری که در لینک پیوست آمده (لینک خبر کاشت تیربرق در بشکه)، صحت دارد یا نه، اما اگر خبر درست و راستی باشد، میتوان آن را از شاهکارهای افتتاحهای تشریفاتی یا ریاکارانه دانست!
و نمیدانم در کدام دولت چنین اتفاقی افتاده، اما در هر دولتی باشد، نشان از اوج روحیه عوامفریبی و خودنمایی مسئولانی است که مستقیم و بدون واسطه در این جریان نقش داشتند. حتماً لینک را بخوانید؛ برای تغییر ذائقه، حلاوت ویژهای دارد!
همه ما کم سراغ نداریم طرحهایی که بارها و بارها افتتاح میشود. نمیدانم علاج این اپیدمی چیست؟ یا این که افتتاح چندباره طرحها در دولتهای مختلف، چه مرض لاعلاجی را درمان میکند؟!
اما نمونه اخیرش که همشهریان بنده به خوبی میتوانند قضاوت کنند، افتتاح فولاد تاراشمس است. این کارخانه، محصول سرمایهگذاری هندیهاست و ظاهراً در عرصه بازیافت قراضههای آهنی فعالیت میکند.
ظاهراً حدود دو سال از فعالیت این کارخانه میگذرد. علاوه بر اطلاع دقیقی که دارم، دیوارهای دودآلود بیرون و درون سالن کوره به خوبی شاهد این ادعاست. اگر از نزدیک شاهد کارخانه باشید، استهلاک ساختمان و وسایل کارخانه کاملاً مشهود است. شنیدم چند مورد خسارت انسانی هم داشته است. همچنین چندبار تذکر آلودهکنندهگی محیط زیست هم ظاهراً گرفته است.
اما جالب این که، طبق خبر سایت فرمانداری شهرم، تازه این کارخانه افتتاح شده است!!!!!!!!!!!!
"ظاهراً" های متعدد متن برای بازگذاشتن راهی برای تکذیب بعدی است!
(توجه: یادداشت حاضر، مقدمهی بحثی علمی است که توافق شده در فضای مجازی صورت گیرد.)
عدل الهی از موضوعاتی است که دغدغه بسیاری از متفکران در اوصاف الهی بوده و هست. مشاهده شرور در عالم و دیدن برخی نقایص و مشکلات، باعث میشود این سؤالات فراگیر شود و هر کسی در حد توان خود در پاسخ به این سؤالات تلاش کند.
مشاهده شرور و ناتوانی در پاسخ علمی، باعث شده در برخی مکاتب فکری معتقد به خدای متکامل شوند؛ یعنی خدایی که به تناسب گذشت ایام، بر تجربه و علم و تدبیرش افزوده میشود!
حتی کسانی در پاسخ به مسأله شرور، منکر عدل خدا یا حتی منکر اصل خدا هم شدهاند.
موضوع عدل الهی، مختص کلام اسلامی نیست و سابقهای طولانی در کلام مسیحی و یهودی و فلسفه یونان دارد.
این یادداشت مقدماتی، باب ورود به موضوعی است که دامنه گستردهای دارد و به تناسب سؤالات، بحثها جهت خواهد گرفت.
تا چند سال قبل، مراکز مشاوره در موضوع مسائل خانوادگی، مورد استقبال نبود؛ حتی شنیده میشد که میگفتند مگر دیوانهایم که برویم پیش مشاور!
اما چند سالی است که این تفکر منفی و مواجهه بیمنطق در مراجعه به مراکز مشاوره به شدت کاهش یافته و استقبال بیشتری از این مراکز صورت گرفته است؛ این استقبال، ضرورت توجه بیشتر به محتوای مشاورهها را مطرح میکند.
اخیراً در جریان چند مورد اختلاف خانوادگی قرار داشتم. در برخی موارد ارجاع به مشاور توصیه شد، در پاسخ شنیدیم که مشاوران محترم به راحتی پیشنهاد یا راهکار طلاق را مطرح کردهاند! مواردی که به نظر میرسید عمق اختلاف در حدی نیست که درمانش فقط طلاق باشد.
در فرهنگ اسلام، طلاق به عنوان "ابغض الحلال" مبغوضترین حلال الهی، معرفی شده است. از سوی دیگر باید فرهنگ سازش و گذشت و صبر در نهاد خانواده، جایگاه بسیار بالاتری بیابد.
و از همه مهمتر، مشاوران محترم باید به این نکته توجه داشته باشند که "طلاق" آخرین راه حل است، نه اولین گام در هر سختی و اختلاف خانوادگی.
این اشاره ظاهراً و فعلاً کفایت میکند.
چند روزی در موطنم بودم و اکنون که در آستانه برگشت از قم و اقامت در شهرم هستم، فرصت و احساس ضرورت بیشتری برای حضور در برخی جمعها دارم. در یکی از این جمعها، برخی دوستان از هجوم فرهنگ غریبههای ساکن در شهر، و تحت تأثیر شدید قرار گرفتن فرهنگ بومی شهر شکایت داشتند و به فکر تدبیر بودند.
جدای از این که تأثیر و تأثرات فرهنگی، پروسهای طولانی مدت است و فرصت بحث در راهکارها و چالشهای تغییر فرهنگها در این مختصر نیست، سؤال مهم دیگری در ابتدا رخ مینماید.
لذا، از این دوستان عزیز سؤالی با این مضمون پرسیدم که چرا به جای این که فرهنگ غالب ساکنان شهر بر تازهواردها اثر بگذارد، فرهنگ تازهواردها پیروز میدان شده و حتی حاکم بلامنازع فرهنگ شهرمان دانستهایم؟!
چرا باید خردهفرهنگهای غریبهها که هر کدام از جایی و از فرهنگی و البته بسیار متکثر هستند، چنان پرقوت بنماید که بر فرهنگ ظاهراً یکدست جمعیت غالب یک شهرستان غلبه کند؟!
آیا در آن همه ادعای پرطمطراق فرهنگ عالی شهر و همشهریانمان صادق بودهایم؟! آیا حرکتی هرچند کوچک یا تلاشی هرچند بیهوده در تحکیم و ارتقای و حتی در حفظ آن فرهنگ عالی و شایسته داشتهایم؟! کمکاری از کیست و مقصران کیستند؟! چرا قبل از این که همه تقصیر را بر گردن غریبهها بگذاریم، در اشتباهات مسیر خودمان تأمل نمیکنیم؟!
و مگر بخش عمدهای از این غریبهها، هموطن ما و ایرانی نیستند، همان ایران و ایرانی بودنی که به آن افتخار میکنیم؟! چرا به این نقطه نگران کننده رسیدهایم؟! و سؤالاتی از این دست که باب گفتگوهای بسیاری گشود و البته به فرجام خاصی نرسید.