یکی از سایتها، خبری از دیدار رئیس جمهور اسبق با تعدادی از دانشجویان در آستانه 22 بهمن درج کرده بود.
عجیب این که برای این خبر، عکسی از دیدارهای مردمی زمان ریاست جمهوری آورده بود؛ بدون این که قید کنند عکس نمایشی یا آرشیوی است! نفهمیدم منظور از این کار چیست؟!
مسئولیت هرگونه تفسیر ناصواب، بر عهده تفسیرکنندگان است!
در اوایل روی کارآمدن دولت جدید، بورس کشور افزایشهای زیادی در شاخص داشت. عدهای هم به گزاف داد سخن دادند و چنین تحلیل کردند که امید به آینده باعث افزایش شاخص بورس است!
اما در دو ماه اخیر که بورس، سقوط وحشتناکی در پیش گرفته به گونهای که همه افزایشهای قبلی را خنثی کرده و به روند منفی خود ادامه میدهد، خبری از آنگونه اظهار نظرها نیست!
کسی نیست که بگوید اگر آن افزایشها به خاطر امید به آینده بود، معنی این کاهش که بیش از آن افزایش قبلی هم هست، چیست؟!
بنا به مدل تحلیل قبلی، باید نتیجه بگیریم ملت پس از گذشت شش ماه آغازین دولت، همه امید خود را از دست دادهاند و حتی به اندازه دولت قبل هم امید ندارند؛ لذا بورس، سقوط آزاد دارد. شاید هم مقصر کاهش شاخص بورس، همچنان دولت قبل است!!!!
امان از اظهارنظرهای احساسی و امان از تعصبهای فاقد منطق موجه!
آنچه در ادامه میخوانید بریدهای از سخنان یک نماینده محترم مجلس است؛ مهم نیست کیست، مهم حقانیت حرفهایش است:
اگر من فقط نماینده باشم و مجبور باشم به دنبال اعتبارات و پروژههای محلی بروم از کار خود باز میمانم و نمیتوانم نظارت کنم. اگر روزی نماینده تنها قانونگذار و ناظر باشد و هیچ مسئولیت دیگری در حاشیه آن نداشت، کارها درست میشود. برگه وام و انتقال دانشگاه را چرا باید از نماینده بخواهند؟
وقتی سیستمها را مختل میکنیم همه یا به هم نان قرض میدهیم یا دستمان در جیب دیگری است. اگر سیستمها اصلاح شود و قانون گذار تنها قانونگذار باشد و مجری تنها اجراکننده و پاسخگو باشد و قاضی بدون جانبداری از احدی و بدون چشم داشت، تنها حکم دهد همه این مشکلات حل میشود. اگر به حق خود قانع باشیم همه چیز درست میشود. اشکال از خود ماست.
اگر نماینده تنها به کار خود بپردازد و در سایر امور دخالت نکند کارها درست میشود. برای تعیین رئیس یک اداره باید نماینده مجلس دخالت کند. من نماینده چه مسئولیتی دارم که در تعیین رئیس اداره دخالت کنم؟ با این روال چگونه میتوانم بر کارهای این رئیس نظارت کنم؟
اراده کشوری میخواهد؛ یعنی اگر نامه من را جایی بردند پاره کنند و دور بریزند اما رئیس بانک میگوید برو از فلان نماینده نامه بیاور! بعد زنگ میزند و میگوید آقای نماینده ما اطاعت امر کردیم و... .
شیوه توزیع سبد کالا و حتی زمان آن موجب انتقاداتی شد. برخی هواداران افراطی اعتدال کمترین نقدی را برنتافتند.
اکنون که رئیس جمهور محترم از وضع نامناسب توزیع عذرخواهی کردهاند، برخی از همان هواداران که هرگونه نقدی را برنمیتافتند، از این حرکت رئیس جمهور تمجید کردند!
نمیدانم که معنی این تمجید، پذیرفتن برخی از نقدها هست یا نه، اما در هر صورت یاد حکایت کسانی افتادم که روزی مدح بادمجان و روز دیگری نقص آن میگفتند و شاه که از این حرکت تعجب کرده بود، علت این چرخش پرسید و گفتند که:
ما مادح شما هستیم نه مادح بادمجان؛ اگر شما خوشتان آید، بادمجان خوشخوراکی است و اگر بدتان آید، مزخرفتر از آن یافت مینشود!!
چند سؤال فنی:
1. این که آقای محترمی، منتقدان موضوعی را کمسواد قلمداد فرمودهاند، مخصوص همین موضوع است یا همه موضوعات دولت را نقد کردن، کار کمسوادان است؟
2. منتقدان همین دولت کمسوادند یا منتقدان دولتهای قبل هم کمسوادند؟ و اگر تفاوت دارد، معیارش چیست؟
3. خدایی اگر در دولت قبل، منتقدان کمسواد قلمداد میشدند، تا چند سال آتش منتقدانش خاموش نمیشد؟
4. آیا منتقد را هر چه و هر که باشد، کمسواد دانستن، با اخلاق انسانی، دستورات اسلامی و آزادیهای مدنی، همخوانی دارد؟
5. این سوتی را با چند کیلو ماست میتوان به نحو اساسی ماستمالی کرد؟!!!!!!!!
دیروز جلسه دفاع از پایاننامه ارشد یکی از دانشپژوهی بود که نقش "راهنما" را در آن بر عهده داشتم. چند دقیقه زودتر از ساعت مقرر در سالن کنفرانس و البته "تنها" نشسته بودم.
ده دقیقه از زمان جلسه گذشته بود که یکی زنگ زد و فرمود: کجا تشریف دارید؟! استاد داور آمدند و منتظرند!
وقتی گفتم مستقیم به سالن کنفرانس آمدهام و از کنار معاونت پژوهش گذشتهام، و در سالن دفاع، استاد داوری در کار نیست، شوکه شد!
نمیدانستم چرا، اما وقتی که حدود یک ربع بعد به خاطر نیامدن استاد محترم داور، جلسه دفاع به روز دیگری موکول شد، فهمیدم که قصد پیشدستی داشته و کلکاش نگرفته است!
و البته بعدتر هم فهمیدم که به خاطر قصور همین شخص در هماهنگی با استاد داور، جلسه لغو شده است!
جالب است که در هر کاری از خرد و کلان، قاطعانه دنبال مقصر بیرونی میگردیم و حاضر نیستیم نقص کار خودمان را قبول کنیم؛
همچون برخی طرفداران دولت که معایب توزیع سبد کالا و البته اشکالات مشمولان سبد را همگی به گردن دولت سابق میاندازند! (لینک یک نمونه؛ کارشناس محترم چه زحمتی هم کشیده برای ربط قضایا با سابق. خسته نباشد!!!!!!!)
دیروز یادداشت مختصری درباره زمان توزیع سبد کالا نوشتم. در سایتهای خبری خواندم که نماینده مردم قائم شهر در مجلس شورای اسلامی امروز گفته: صف های طولانی مردم برای گرفتن سبد کالا در دهه فجر که خبرنگاران خارجی در کشور حضور دارند برای گرفتن مقدار کمی برنج و مرغ در شأن نظام نیست.
وی تاکید کرد: کمک به مردم از این راه مسیر درستی نیست، متاسفم که بعد از سیوچهار سال انقلاب در دهه فجر مردم باید برای گرفتن مقداری مرغ و برنج در صف های طولانی بایستند. این امر موجب خبرسازی رسانه های خارجی می شود که جمهوری اسلامی بعد از سیوچهار سال هنوز نتوانسته وضعیت اقتصادی مردم را تامین کند و ناچار به تامین مردم از راه کوپن است.
نمیدانم آیا هیچ اهل تدبیری پاسخ معقولی برای این نقد منصفانه دارد یا نه؟!
بخشی از یک مقاله؛ سؤال در خور توجه نویسنده!
... پنجم اینکه استعفای آقای نجفی مدتها بر سرزبانها افتاده بود و در جلسه هیئت دولت در هفته گذشته مطرح شده بود؛ اما آقای نجفی استعفای خود را دروغ خواند و منتشر کنندگان آن را متهم به انتشار خبر کذب کرد!
و از سوی دیگر زمانی که ریاستش بر سازمان میراث فرهنگی قطعی شده بود، به خبرنگار می گوید: « صحبتی برای برعهده گرفتن ریاست سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری با من نشده است!».
آیا این دروغگوییها و اتهامات شایسته دولت راستگویان است؟ دولتی که خود را دولت راستگویان معرفی می کند و دولت گذشته را بارها به دورغگویی متهم کرده است، آیا با چنین رفتارهایی شایسته است که لقب «راستگویان» را یدک بکشد؟
صبح عاشورا، در حالی که امام نیز در میان مردم نشسته بودند، به سخنان گوینده مذهبی که ذکر مسائل مذهبی میکرد، گوش میدادند، در این هنگم یکی از مقامات «ساواک» خود را به ایشان رسانید و پس از معرفی خود اظهار داشت: «من از طرف اعلیحضرت مامورم به شما ابلاغ نمایم که اگر بخواهید در مدرسه فیضیه سخنرانی کنید با کماندوها به مدرسه فیضیه میریزیم و آنجا را به آتش و خون میکشیم.»
قائد بزرگ بدون اینکه خم به ابرو بیاورند بیدرنگ پاسخ دادند: «ما هم به کماندوهای خود دستور میدهیم که فرستادگان اعلیحضرت را تادیب نمایند!» (تحلیلی از نهضت امام خمینی ـ ج 1 ـ ص 451)
تابستان قم گرم بود. پس از اتمام درس همراه امام سوار اتوبوس شدیم. در اتوبوس چند نوجوان نیز حضور داشتند که شروع به تمسخر روحانیت کردند و هنگام پیاده شدن از اتوبوس عمامه ی حضرت امام را از سرشان انداختند. نگاهم به امام بود لبهایشان می جنبید: «ای خدا! کی میشود جوانان ما را به ما برگردانی؟»
اجابت دعای امام خیلی طول نکشید. (آیت اعجاز، ص 136)