ماشینی که میخواست وارد دربار شود رنگش باید مشکی می بود و حتما یک سرنشین می داشت. او باید دم در ورودی از ماشین پیاده می شد و کلاهش را برمی داشت، لباس ملاقات می پوشید و وقتی وارد اتاق می شد می ایستاد تا اجازهی نشستن بیابد. حتی وضع طوری بود که چند ساعت قبل به فرد آداب ملاقات را یاد می دادند.
حضرت امام سوار ماشین سفید رنگی شد و به درب کاخ که رسید، گفت: «روح الله از طرف آیت الله العظمی بروجردی!» نگهبان گفت: «باید از ماشین پیاده شوید». امام گفت: «پس برمیگردم.» نگهبان هم بالاجبار درب را باز کرد و ماشین تا دم در کاخ رفت. با همان وضعیت و بدون تغییر لباس داخل شدند و روی صندلی شاه نشستند. شاه که وارد شد، صندلی نبود و مجبور شد بایستد تا صندلی بیاورند. به شاه گفت: «آیت الله بروجردی فرمودند که قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند.»
شاه گفت:«شاه مشروطه چنین کاری از دستش برنمی آید». دوباره پیام آیت الله را تکرار کرده، بلند می شوند و می روند. هیبت امام شاه را گرفته بود و همان روز فرمان آزادی قاتلان بهائیان صادر شد. (خاطرات آیت الله مسعودی خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 228)
در اصل این که توزیع سبد کالا روش خوبی هست یا نه، بحث اساسی وجود دارد. شخصاً با این مدل توزیع کمک به شدت مخالفم و آن را مناسب کرامت انسانی نمیدانم.
روش تعیین جامعه هدف هم به شدت ایراد دارد؛ مثلا کارمند دولت با حقوق میلیونی مشمول سبد کالا هست، اما بازنشسته تأمین اجتماعی با حقوق بالای پانصدهزار تومان مشمول سبد کالا نیست! عجب عدالتی و عجب تدبیری؟؟!!
اما نکته مهمی که در این یادداشت به آن میپردازم، نقد زمان توزیع مرحله اول سبد کالایی است. آن چنان که در خبرها آمده از فردا 13 بهمن توزیع سبد کالایی شروع میشود.
و البته ده روز بعد مردم شریف ایران سالگرد پیروزی انقلاب را در راهپیمایی 22 بهمن گرامی خواهند داشت؛ اما قضیه کیک و ساندیس که یادتان هست؟!
آیا با تعیین این زمان برای توزیع سبد کالا، بهانه خوبی به دست بنگاههای خبری غرب ندادهایم که بگویند مردم با کیک و ساندیس (بخوانید سبد کالا) در راهپیمایی شرکت کردهاند؟! آیا نمیشد سلیقه بهتری به خرج میدادند و این سبد را از روز 23 بهمن به بعد توزیع میکردند؟!
آیا مستحقین محترم به نظر دولت محترم به حدی از اضطرار هستند که اگر ده روز تأخیر شود، از گرسنگی جان خواهند باخت؟!
کاش مدعیان تدبیر، اندکی تدبیر به خرج میدادند!
اخیرا تبلیغات چند فیلم سینمایی را دیدم. گزارش برخی از سریال ها را هم شنیده ام. بر این اساس, چنین نتیجه گرفتم که مواد لازم برای ساخت فیلم و سریال هرچه باشد, در این بخش از مواد لازم تردیدی نیست:
مقداری پارچه سیاه سفید برای عمامه, یک عبا, یک قبا یا لباده (حتی اگر فرق این دو را کارگردان و تهیه کننده ندانند!) و احیاناً یک موتورسیکلت!
راستی به این نکته فکر کرده اید که اگر به اندازه ای که روحانی در فیلم ها و سریالها مایه مضحکه شده, اگر پرستار و دکتر و معلم شده بود, امروز هیچ مطب و درمانگاه و مدرسه ای باز نبود! چرا که در این صورت, همه بارها اعتصاب کرده بودند و دمار از روزگار رسانه ملی و سینماگران درآورده بودند!
و عجب صبری دارند هم لباسهای ما, و عجب رویی دارند این هنرمندان! (البته اگر توهین تلقی نشود و به گوشه قبای نازک تر از گل آنها برنخورد!!!!!!!!)
درباره ثروت آقای محصولی در آستانه وزارت و در حین وزارت چقدر گفتند و پرداختند؛ اما لینک پیوست را هم بخوانید. (لینک خواندنی)
البته ثروت، مذموم نیست؛ هدف از این یادداشت، نشان دادن یک بام و دو هوایی دیگر است! و البته، نگارنده نه خود را اصلاحطلب میداند و نه اصولگرا.