سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تابستان قم گرم بود. پس از اتمام درس همراه امام سوار اتوبوس شدیم. در اتوبوس چند نوجوان نیز حضور داشتند که شروع به تمسخر روحانیت کردند و هنگام پیاده شدن از اتوبوس عمامه­ ی حضرت امام را از سرشان انداختند. نگاهم به امام بود لب­هایشان می­ جنبید: «ای خدا! کی می­شود جوانان ما را به ما برگردانی؟»
اجابت دعای امام خیلی طول نکشید. (آیت اعجاز، ص 136)


نوشته شده در  یکشنبه 92/11/13ساعت  9:52 صبح  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]