دانشجوی یک استادی را دیدم. میگفت استاد کاردرستی است!
گفتم بیشتر بگو.
گفت که به زمین و زمان انتقاد میکند و خیلی بر این نکته اصرار دارد که انتقادپذیری و مسئولیت پذیری ایرانیان کم است و ...
در ادامه و پس از چند بحث متفرقه، پرسیدم حضور استاد در کلاس درس چطوره؟
گفت غالباً ده دقیقه تا یک ربع دیر میآید و معمولاً یک ربع قبل از ساعت، کلاسش تعطیل میشود! بخش عمده کلاسش هم کنفرانس دانشجویان از متن درسی است.
به ایشان عرض کردم که که چرا به استاد تذکر نمیدهید که سروقت بیاید و زمان کلاس را پر کند؟!
گفت: خیلی اخلاقش تند است و شک نداریم که چنین انتقادی مساوی با افتادن از آن درس است!
و من، هم معنای انتقادپذیری را فهمیدم و هم به عمق معنای مسئولیتپذیری رسیدم.
و البته کسانی را هم دیدهام که تا مسئولیتی ندارند، زمین و زمان بد است و وقتی، به گوشه قبای ریاست میچسبند، همان زمین و زمان، از آن بهتر نمیشود!
جریان خیالی زیر را در ذهن مبارکتان بازسازی نمایید و در نهایت، به سؤال خیلی فنی پایانی پاسخ دهید؛ خواهش میکنم دنبال مصداقهای حقیقی برای این تصویر خیالی و ذهنی نگردید؛ لطفا/ و با خواهش ویژه.
و لطفا با دقت این داستان خیالی را بخوانید:
اما جریان خیالی:
آقای دکتری وجود دارد که طرفدارانش خیلی به دنبال بزرگنمایی او و اثبات حیات اجتماعی و اهمیت نقشاش هستند.
روزی، روزگاری آقای مهندسی که نقش اجتماعیاش به یک دهم (و شاید یک صدم) نقش آن آقای دکتر هم نمیرسد، به دیدن آقای دکتر میرود. به اینکه چقدر برنامهزیزی شده تا آقای مهندس متقاعد به دیدار آقای دکتر شود، کار نداریم.
طرفداران آقای دکتر با ذوقزدگی فراوان، دیدار آقای مهندس با دکترشان را به شدت در بوق و کرنا میکنند و تصاویر و اخبار این دیدار را پوشش ویژه میدهند.
اما سؤال فنی: این پروسه خبری در این داستان خیالی، اهمیت دکتر را میرساند یا اهمیت مهندس را؟!
بگذارید این گونه تصویر کنیم که فردی، ضربه شدیدی خورده و در آستانه بیهوشی است، برخی هم تصور میکنند که جان داده است. با کلی التماس و ضربه آرام و آب پاشیدن، یک پلکی تکان میدهد یا حرکت مختصری در شصت پایش میدهد. و جیغ و هورا و خوشحالی اطرافیان را در پی دارد و خبر سریع پخش میشود!
با این تصویر، مجددا به سؤال برمیگردیم و با تعبیر دیگری بیان میکنیم:
آیا حضور آقای مهندس نزد آقای دکتر، و خوشحالی طرفداران آقای دکتر از این دیدار و انتشار فوقالعاده اخبار این دیدار، از جنس تلاش اطرافیان آقای دکتر برای اثبات حرکت پلک انسان بیهوش نیست؟!
و آیا این خوشحالی فوقالعاده، غیر از این پیام را در بردارد که هنوز فلان دکتر زنده است و پلک زده یا شصت پایی تکان داده؟!
امیدوارم توانسته باشم، داستان خوبی بنویسم.
و البته امیدوارم شما پاسخ خوبی برای سؤال پایانی داشته باشید!
و امیدوارم این مسأله اجتماعی را سیاسی نکنید!
متن زیر توصیههای یک متولی دولتی دست به قلم و اخبار، به دانشجویان است:
دانشجو، هرگز نباید فراموش کند که خواستگاهش کجاست. شاید از دل سنتی ترین خانواده ایران و از کوچه های قدیمی سنتی ترین شهر ایران به بزرگترین دانشگاه این سرزمین قدم گذارده باشد.
شما به عمق مطلب نگاهی بیندازید تا من دنبال لغتنامهای بگردم که "خواستگاه" را به "خاستگاه" تفسیر کرده باشد!
سخنرانی آقای شریعتمداری در دانشگاه امیر کبیر به مناسبت روز دانشجو و نیز سخنرانی آقای نبویان در دانشگاه آزاد اراک به مناسبت همین روز، لغو شد؛ دعوت کننده هر دو هم ظاهرا بسیج دانشجویی بوده است!
بنده حرفی برای گفتن ندارم. ادعای آزادی بیان با آن همه طمطراق را هم جدی نمیگیرم. لابد شما هم حرفی برای گفتن ندارید!
البته بنده منتظر لغوهای بیشتر هستم. مواردی هم اطلاع دارم که از اول برخی دانشگاهها با اصل دعوت مخالفت کردند تا به لغو وتبعاتش نرسد!!!!!
جعل جوب، جعل بد یا زشت!!! شاید بهترین عنوانی که توانسته باشم انتخاب کنم، همین باشد؛ اگر جعلی بر علیه ما باشد، جیغی بکشیم که گوش فلک کر شود و اگر جعلی به نفع ما باشد، آنچنان بپردازیم که گویا "نص" قرآن است. و اگر بعدها کسانی فهمیدند چنان خود را به کری بزنیم که آن سرش ناپیدا باشد!
بخشی از خبر را نقل میکنم. سند و ادامهاش را در (لینک خبر) ببینید.
محمد فرهادی امروز در صحن علنی مجلس شورای اسلامی در جریان جلسه رأی اعتماد نمایندگان مجلس بار دیگر امضای نامه خاتمی را تکذیب کرد و گفت: بنده هیچ نامهای را امضا نکردهام که مجددا به صراحت میگویم، اما اینکه اسم بنده هست یا نیست، نمیدانم موضوع چه بوده است.
همچنین عباس عبدی فعال سیاسی اصلاحطلب و از کسانی که نام وی جزو امضا کنندگان نامه محمدخاتمی وجود دارد طی یادداشتی امضای خود را در زیر نامه محمد خاتمی تکذیب کرد و نوشت: بنده در زمان رای اعتماد به آقای دکتر نجفی برای اولین بار از وجود چنین نامهای مطلع شدم. هر چند هر فرد آشنایی با سیاست بر حسب سیاق نوشته و مجموعهای که نامشان در ذیل متن آمده متوجه جعلی بودن آن میشود، علی هذا مجددا تاکید می شود که بنده به عنوان کسی که نامش در ذیل نامه آمده هیچگاه در جریان انتشار آن نبودهام و از برخی دیگر از افرادی هم که نامشان هست پرسیدم بکلی اظهار بی اطلاعی می کردند.
همچین محمد علی نجفی نیز پس از اظهارنظرهایی که در رابطه با تأیید امضای خود در زیر نامه محمدخاتمی به نقل از وی مطرح شده بود نامهای را برای علی لاریجانی رئیس مجلس ارسال کرد و علی لاریجانی در صحن علنی مجلس در رابطه با نامه محمدعلی نجفی گفت: دقایقی پیش سرپرست وزارت علوم، تحقیقات و فناوری نامهای را به هیئت رئیسه ارائه کرد که نجفی در این نامه آورده است که من هیچ نامهای را در زمینه فتنه 88 امضا نکردهام و قبلاً هم این را گفته بودم.
یک نکته فنی و سوال دقیق، لطفا احساسی به این سؤال پاسخ ندهید:
من هم اگر به جای امریکا بودم، مذاکرات را کشدار میکردم و با انواع بامبولها سعی میکردم، به نتیجه و توافق نزدیک نشود. چرا؟!
برای این که من هم اگر در شرایطی بودم که بدون این که امتیاز قابل توجهی بدهم، به همه اهداف خود در متوقف کردن رقیب رسیده بودم، دیگر دلیلی نمیدیدم که برای رسیدن به هیچ، توافقی منعقد کنم و احتمالا زیر باز تعهدی بروم.
اما شما چه؟ اگر به جای امریکا بودید، میز مذکرات را به هم میزدید یا همچنان پای مذاکره میماندید؟! آیا دیگر چیزی برای گرفتن دارد که پای میز مذاکره بنشیند و چانه بزند؟ و آیا ما چیز دیگری برای از دست دادن؟!
احتمالا امروز یا فردا، بخواهند خاک نظنز و فردو و اراک را هم با توبره ببرند آن ور آب!
ببخشید زیادی شور شد!!!!
اما تعهدات ایران در توافق ژنو چه بود؟
در نتیجه مذاکرات امروز در وین، طرفین توافقنامه ژنو را تا 10 تیر ماه سال آینده یعنی به مدت هفت ماه دیگر، تمدید کردند.
در این شرایط بار دیگر، لیست تعهدات ایران در توافقنامه مذکور را که از سی ام دی ماه سال 92 اجرایی شده است، مرور می کنیم:
بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی صبح روز 30 دی کار بازرسی از تأسیسات غنی سازی نطنز و فردو را آغاز می کنند. اجازه دسترسی آنها به تأسیسات نطنز و فردو که قبلا چند هفته یکبار بود، روزانه می شود. آنها اجازه بازرسی ماهانه از تأسیسات اراک را هم خواهند داشت (قبلا هر سه ماه یکبار بود).
تولید اورانیوم 20 درصد غنی شده باید متوقف شود.
فرآیند رقیق کردن نیمی از ذخیره گاز هگزافلورید اورانیوم با غنای 20 درصد از 30 دی آغاز می شود و باید ظرف سه ماه تمام شود.
فرآیند تبدیل نیم دیگر ذخیره گاز هگزافلورید اورانیوم با غنای 20 درصد به اکسید (که قابل غنی سازی بیشتر نیست) باید ادامه یابد و ظرف شش ماه به پایان برسد.
کار غنی سازی در نیمی از سانتریفوژهای فعال در تأسیسات نطنز و سه چهارم سانتریفوژهای فعال در تأسیسات فردو، شامل تمام سانتریفوژهای نسل آینده، باید متوقف شود.
تولید سانتریفوژهای جدید در این شش ماه تنها برای جایگزین کردن ماشین های معیوب مجاز است.
تأسیسات غنی سازی ایران در این مدت توسعه نمی یابد.
فعالیت های تحقیق و توسعه ایران در این مدت از فعالیت های فعلی فراتر نمی رود.
رآکتور آب سنگین اراک سوخت گذاری نمی شود و آغاز به کار نمی کند.
تولید سوخت و آزمایش های بیشتر برای رآکتور اراک متوقف می شود.
انتقال سوخت و آب سنگین به رآکتور اراک انجام نمی شود.
تأسیساتی برای بازیافت پلوتونیوم از سوخت مصرف شده رآکتور آب سنگین در اراک احداث نمی شود (پلوتونیوم می تواند در ساخت نوعی از سلاح اتمی مورد استفاده باشد و حساسیت در مورد تأسیسات اراک از این جهت است)
میزان ذخیره اورانیوم 5 درصد غنی شده ایران در پایان شش ماه نمی بایست از میزان مشخصی بیشتر شده باشد.
ایران برای نخستین بار اطلاعات مربوط به طراحی رآکتور اراک را در اختیار آژانس قرار می دهد.
اطلاعات و اجازه دسترسی کنترل شده به کارگاه های مونتاژ سانتریفوژ، کارگاه های تولید گرداننده سانتریفوژ ها، انبارها و معادن اورانیوم برای اولین بار توسط ایران ارائه می شود.
شهرداری شهری در همین عالم خاکی، هزینه میلیونی میکند برای خرید چند مجسمه غولپیکر "شرک"، میگویند بدون اطلاع شورای شهر از جزئیات. و نمیدانم مشاوران فرهنگی این شهردار محترم، خواب بودند یا بیدار، یا حتی پیشنهاد خود همین مشاوران بوده است؟! شاید هم شهردار محترم، مشاور ندارد و یک تنه، همه را حریف است! بگذریم.
یک آقایی در دفاع از این خریدی که غیرقابل دفاع است، در یک جایی چنین نوشته: (عین جملات چنین است):
آخه برادر من ...، کت و شلواری که می پوشی ماشینی که سوار می شوی علمی که یاد می گیری کفشی که می پوشی هواپیما و قطاری که باهاش مسافرت می کنی خط اتوبوسی که سوار می شی نوری که درخانه ات روشن است تلویزیون ،رادیو و هر چی که دورو برت است از فرهنگ غرب است..
سؤال من این است که آیا این آقا، فرق صنعت و تکنولوژی با فرهنگ و مؤلفهها و نمادهای فرهنگی را میداند یا نه؟!!
اگر این فرق را میداند و چنین متنی را نوشته، طبعاً در حاشیه این عوامفریبی، به قول فامیل دور، بنده دیگه هیچ حرفی ندارم!
و اگر هم این فرق را نمیدانسته و چنین نوشته، باز هم حرفی ندارم!
فقط باید متعجب شویم از سایتی که این متن را با این خبط و خطای فاحش،بازنشر کرده است.