بحث کرسیهای آزاداندیشی چند وقتی است در فضای کشور مطرح است و در ظاهر همه از آن حمایت میکنند. اما چرا عملا برگزار نمیشود. اخیرا دیده میشود مباحث علمی و آکادمیک تحت عنوان کرسی آزاداندیشی برگزار میشود. هر چند به نظر میرسد اصل برگزاری جلسات بحث و نقد علمی خوب است و ضرورت دارد، اما آیا ایده کرسیهای آزاداندیشی برای تأمین این هدف بود؟ جلسات علمی در فضای علمی حوزه و دانشگاه و علاقمندان اینگونه مباحث، همواره جریان داشته است و جلسات آزاداندیشی در پی تأمین این هدف نبوده است.
به نظر نگارنده در فضای بحث و گفتگوی سازنده افراد جامعه با یکدیگر و مخصوصا مردم و مسئولان، یک مشکل اساسی وجود دارد و آن عبارت است از ظرفیت کم انتقادپذیری مسئولان. راه حل مشکل در برگزاری جلسات آزاداندیشی دیده شده تا هم مسئولان مجبور باشند ظرفیتشان را بالا ببرند و هم مجبور باشند دفاع قانعکنندهای از تصمیمات خود ارائه بدهند و هم پاسخگوی نواقص موجود در زیرمجموعههایشان باشند. شاید فایده دیگر این جلسات ارتقای روحیه نقد کردن و پرسشگری در میان مردم و جوانان باشد. اما متأسفانه این جلسات توسط کسانی بایکوت است که باید متولی اصلی آن باشند؛ فرمانداران، شهرداران، ائمه جمعه، نمایندگان مجلس، رؤسای دانشگاهها و بسیاری از کسانی که تصمیماتشان در زندگی مردم تأثیرگذار است و حاضر نیستند از کار خود دفاع کنند یا به اشکالات جواب دهند و حتی حاضر نیستند در عقل دیگران شریک شوند و کار کمنقصتری ارائه دهند.
فایده اصلی کرسیهای آزاداندیشی ارتقای روحیه نقدپذیری است. متأسفانه امروز در نگاه بسیاری از مسئولان نقد با تخریب برابر است و با این نگاه، نه تنها انتقاد را بر نمیتابند بلکه چنان بر منتقدان میتازند که از ترس آبرو هم که شده حرفی نزنند. این روحیه به مدیران اختصاص ندارد، بلکه همه ما کم و بیش شرایط مشابهی داریم. این روحیه چقدر فاصله دارد با فرهنگ اسلامی که بر اساس آن بهترین دوست انسان کسی است که عیبهایش را به او هدیه نماید. در این روایت، از انتقاد با تعبیر «هدیه» یاد شده تا ارزش آن را نشان دهد. مغالطه نشود که برخی انتقادات و عیبها عیب و انتقاد نیست، چون در روایت آمده که حرف منتقد را بشنوید. اگر عیبهایی که گفته بود در شما نبود، خدا را شکر کنید و اگر بود، در صدد برطرف کردن آن برآیید. در هر صورت باید از منتقد ممنون بود، در حالی که فعلا در هر صورت از منتقد شاکی هستیم و گاهی شکایت رسمی هم میکنیم.
به امید روزی که آزاداندیشی ارزش تلقی شود.
یکی از اهدافی که در طرح تعویض پلاکها بر آن تأکید زیادی شد، اختصاص پلاک به فرد است. یعنی خطای فرد شناسایی و پرونده سازی میشود نه خطای ماشین، ماشین اهل خطا نیست. اما سوال مهم این است که آیا این مزیت در حال اجراست و توان اجرایی شدن دارد؟! (حداقل با سیستم فعلی اجرائیات)
ماشین شما در زمانی که سند مالکیت و طبعاً پلاک آن به نام شماست، ممکن است در اختیار همسر یا فرزند یا پدر، مادر یا دوستان شما باشد و در آن حال از آنها تخلفی سر بزند. همه اینها در پرونده شما ثبت میشود و نمره منفی هم به شما تعلق میگیرد و در زمان خاصی هم از رانندگی محروم میشوید بدون این که جرمی مرتکب شده باشید. (البته یادآوری میکنم تا الان که این یادداشت را مینویسم این که ماشن شخصیتان را در اختیار دیگران قرار دهید جرم تلقی نمیشود!). جالب این که حتی ممکن است این دوستان و آشنایانی که ماشین را امانت گرفتهاند صدور برگ جریمه را هم به مالک اطلاع ندهند و طبعاً باید دوبرابر پرداخت نمایید. در نتیجه میبینید که هدف اصلی اختصاص پلاک به فرد با سیستم اجرایی فعلی تخلفات راهنمایی و رانندگی و صدور برگ جرایم برای پلاک خودرو تحقق نیافته است.
در کنار این نکته مهم، پیامد بد این کار تعویض پلاکهای متعدد و بیفایده ماشین است که نتیجه عملی آن دو چیز بیشتر نیست.1 . سوراخ سوراخ شدن سپر جلو و عقب ماشینها و البته در برخی ماشینها سوراخ سوراخ شدن بدنه ماشین 2. درآمد خوب راهنمایی (یا دولت) از محل تعویض پلاک
البته شاید بتوان پیامد سوم را از همه بدتر دانست که عبارت است از اتلاف وقت بسیار زیاد شهروندان و درگیر کردن آنها در یک پروسه سخت و بروکراسی شدید و بیفایده اداری. همه آنچه با طرح تعویض پلاک به دنبال آن هستند با سیستم قبلی هم امکان اجرا داشت. البته نباید بیانصافی کرد و از اشتغالزایی این طرح غافل شد.
یادآوری میکنم در دو سال اخیر اقدام به تعویض پلاک نکردهام ولی ظاهرا طرح تعویض پلاک فرق مهمی نکرده و حتی همچنان امکان پرداخت وجوه به صورت الکترونیک وجود ندارد و باید در محضر متصدیان محترم بانکها ادای احترام کنید!
بعضیها هر جا باشند نق میزنند. بیشترین امکانات و رفاهیات و حقوق و مزایا را میطلبند و اگر کار خاصی کردند زمین و زمان را بدهکار خود میدانند. اصلا شرط کارشان منت گذاشتن است؛ یعنی همان چیزی که به تصریح قرآن ارزش عمل خالصانه را از بین میبرد. یعنی اصرار دارند که عملشان در پیشگاه الهی پشیزی ارزش نداشته باشد. هرجا که اسمی از آنها نباشد ارزش رفتن و گفتن و دیده شدن ندارد. هر گامی که بر میدارند برای آن است که دیده شوند و الا نه تنها گامی در آن راه برنمیدارند بلکه مانع گامهای دیگران هم میشوند و حداکثر تلاش را به کار میگیرند تا دیگران در راهشان موفق نباشند. یعنی شعارشان این است که یا همه برای من یا هیچ چیز برای هیچ کس. اینجور آدمها را کم و بیش همه سراغ داریم؛ سیاسی و غیر سیاسی، بزرگ و کوچک. بگذرم.
در مقابل، آدمهای بزرگی هستند که منطق و رفتار آنها را آدمهای دسته اول نمیفهمند و نخواهند فهمید و همان بهتر که هرگز نفهمند!
از دسته دوم سرباز معلمی است که در خارج از کشور بیشتر از داخل کشور شناخته شده است. اگر فرصت کردید به وبلاگش سر بزنید. این هم آدرس وبلاگش:http://dayyertashbad.blogfa.com
آقای احمدی نژاد گفته (به نقل از جهان نیوز 15 آبان 1390 کد خبر 193924):
احمدی نژاددر قسمت دیگری از سخنرانیش گفت: با یکی از کسانی که قبلا به ایشان ارادت داشتیم و الآن هم دوستشان داریم، چهل و پنج دقیقه صحبت کردیم که تمام این چهل و پنج دقیقه به فحش و ناسزا به دولت گذشت. تهمتهای دزدی، جادوگری، رمالی به دولت نثار کرد و گفت تمام مسایل و برنامه های فرهنگی شما از ارزشها و از مسیر اصلی منحرف است. من گفتم شما یک موضع دولت را نشان بدهید که مخالف فتواهای رهبری باشد. گفت: ورزشگاهها! من گفتم من با رهبری صحبت کردم، رهبری گفتند در دولتهای دیگر بخاطر اینکه سوء استفاده و بهره برداری سیاسی ممکن بود بشود، اجازه ندادم ولی ایشان به بنده اجازه دادند. بعد چون فضا خراب شد، ایشان فرمودند موضوع را جمع کنید چون فعلا مسأله اول مملکت این نیست.
بنده عرض میکنم که: فتوای مقام معظم رهبری و سایر مراجع درباره نگاه زنان به بدن ورزشکاران با پوششهای خاص چنین است:
همه مراجع( به جز بهجت، تبریزی و سیستانی) معتقدند نگاه زن به بدن مرد نامحرم جایز نیست، هر چند در آن قصد لذت بردن نباشد.
آیة الله بهجت: بنا بر احتیاط واجب جایز نیست.
آیة الله سیستانی: در ورزش فوتبال اگر نگاه کردن با قصد لذت یا ترس افتادن به گناه باشد، حرام است. و در کشتی بنا بر احتیاط واجب، بدون قصد لذت نیز جایز نیست.
اما در مورد تماشای این ورزشها از تلویزیون آیات عظام امام، سیستانی، فاضل، نوری و وحید معتقدند که گر بدون قصد لذت و ترس افتادن به حرام باشد و باعث ایجاد فساد هم نشود، اشکال ندارد.
آیات عظام بهجت، صافی و مکارم میفرمایند: با توجه به اینکه این نوع برنامه ها باعث فساد و تهییج شهوت میشود، جایز نیست.
وآیات عظام تبریزی و خامنه ای: اگر برنامه به طور غیر زنده پخش شود و قصد لذت و ترس افتادن به حرام نباشد، اشکال ندارد.
(تبصره:
آیة الله تبریزی: نگاه به فیلم زنده حکم نگاه به شخص را دارد.
آیة الله خامنه ای: نگاه به فیلم زنده بنا بر احتیاط واجب حکم نگاه به شخص را دارد.
در نتیجه آقای احمدی نژاد چیزی را به رهبری نسبت داده که خلاف صریح فتوای ایشان است ؛ لذا انتساب هماهنگی با رهبری، انتساب نادرست است. نادرست در یک احتمال قوی، همان دورغ است. دفتر رهبری هم بارها اعلام کرده که هیچ موضعی که صریح توسط آقا اعلام نشده و دفتر هم اعلام یا تأیید نکرده، انتساب داده نشود که انتساب نادرستی است یعنی همان دروغ. مقام معظم رهبری هم شجاعت اظهار صریح نظرات خود را دارند و لام نیست کسانی ادعا خط شکنی و ابلاغ دستوری داشته باشند که آقا صراحتاٌ ابراز نکرده است.
نتیجه اخلاقی: آقای احمدی نژاد در کارهای فرهنگی بر خلاف سیاست و اقتصاد هیچ گام مثبتی برنداشته اید یا خوشبیانه آن که گامهای مثبت شما در مقابل خبط و خطاها بزرگ بوده. لطفاٌ گامهای نادرست و غلطهای فاحش خود را برای توجیه، به دیگران منسوب نفرمایید. لطفاً
جمعه شب در مسیر به سمت قم، حد فاصل نایین و اردستان، گرفتار مه شدیدی شدیم؛ خطهای کنار و وسط جاده اصلاً دیده نمیشد، به گونهای که حتی اگر میخواستم توقف کنم، جاده را از حاشیه آن تشخیص نمیدادم. در تردید ایستادن و رفتن بودم اما خطر ایستادن را بیش ار رفتن میدیدم. ذرات مه بر روی شیشه جلو یخ زده بود و هنری از برفپاککن هم برنمیآمد! تصمیم گرفتم با فاصله کمی، پشت سر کامیونی که چراغ خطرهای پرنوری داشت به راه ادامه دهم؛ از همان کامیونهایی که در ایام عادی سال بیخیال از کنارشان رد میشدیم و گاهی از اینکه باند دوم آزاد راه را با چراغ دادن زود خالی نمیکردند، عصبانی میشدیم. حدود شصت کیلومتر هر طوری رفت، بیاعتراض و بلکه ممنون و متشکر، دنبالش رفتیم. سبقت گرفت، سبقت گرفتیم. کند رفت، کند رفتیم. تند رفت، تند رفتیم. فلاشر زد، فلاشر زدیم. ایستاد، ایستادیم. باند دوم رفت، باند دوم رفتیم. ترمز گرفت، ترمز گرفتیم. بدجوری به راننده اعتماد کرده بودیم. خدا خدا میکردیم که وسط راه قصد توقف و استراحت و گازوئیل زدن نداشته باشد؛ که هر لحظه احتمالش میرفت. نیمههای شب بود و آن راننده عزیز مثل ما نبود که عجله داشته باشد تا صبح شنبه به کارش برسد؛ خوشبختانه تا اردستان توقف نکرد و ما بالاخره در سایه بزرگتر و با تسلیم محض به سلامت رسیدیم. بدون تردید اگر چنین کاری نمیکردیم، ادامه مسیر یا ممکن نبود یا بسیار پر مخاطره میشد. از اردستان به سمت کاشان برف میبارید و دید بیشتری بود. با بوقی از راننده تشکر کردیم و سبقت گرفتیم!
در ادامه راه این فکر مرا به خود مشغول کرد که برای پرهیز از خطر، تسلیم محض رانندهای شدیم که نمیشناختیمش؛ اگر به همین اندازه یا حتی کمتر از این، تسلیم و مطیع اولیای الهی شویم، بدون شک راه زندگی دنیا را به سلامت خواهیم پیمود و بیخطر به منزل ابدی بار خواهیم یافت! اما چه میشود کرد که انسان است و غفلت و فراموشی و غوطهور شدن در زندگی مادی. گویا رفتن به آن دنیا برای دیگران است و ما بیمه عمر داریم. در دستورات الهی هم چیزهایی که دلیلش را ندانیم، گاهی با اکراه میپذیریم و عمل میکنیم. خدایا ما را تسلیم محض خود و اولیائت قرار بده!
خیلی وقت پیش در یکی از سریالهای طنز روزانه تلویزیون، بازیگری از همه پول زور میگرفت و بقیه این پول را میدادند و هر دو راضی بودند؛ و جالب اینکه ما به عنوان بیننده، به ریش هر دو میخندیدیم. نمیدانستیم داریم به ریش خود میخندیم. جریان خر برفت و خر برفت و خر برفت مثنوی به طور کامل تداعی شد. با این مقدمه موضوع این یادداشت کاملاً روشن است. پول زوری که سیاستمداران میگیرند. از چپ و راست و تند و کند و اصلاحطلب و اصولگرا همه و همه میگرفتند و میگیرند و صدای کسی هم در نمیآمد و نمیآید؛ البته منظور از کسی، آنهایی است که به خیر و خوشی این پول را میگرفتند و میخوردند.
نمیدانم اعضای شورای نگهبان این وسط چه میکردهاند؟ اعضای حقوقدان شورا! آیا این قانون مصداق برابری همه در برابر قانون و بنیانگذاری حکومت بر اساس عدل است؟ و فقهای شورا! آیا این قانون مصداق تبعیض و بیعدالتی در توزیع بیتالمال نیست؟ نکند چون اعضای شورا هم شامل بودهاند، این قانون زیر سبیلی رد شده است؟
این جریانات را که انسان میبیند بیشتر به عمق کلام حضرت امیرمؤمنان در نامه به عثمان بن حنیف میرسد که شما هرگز به من نخواهید رسید، اما با تقوا و عفت و تلاش مرا کمک کنید! حضرت فرزندان خود را توبیخ میکند که سهمشان از بیتالمال را چرا زودتر از دیگران برداشتهاند و حضرات قانون تصویب میکنند که هم زودتر و هم بیشتر بردارند! و جالب این که حالا که طشت رسوایی بر زمین افتاده، به دو فوریت لغو اصل قانون رأی نمیدهند بلکه فعلاً با فوریت تفسیر جدیدشان را از پول زور لغو میکنند، لابد اصل قانون چیز خیلی خوبی برایشان است که هست! و باید باقی بماند که ماند. البته اگر انتخابات مجلس در پیش نبود، فکر میکنم حتی فوریت لغو استفساریه هم رأی نمیآورد.
این قضیه را بگذارید کنار قانون نظارت مجلس بر نمایندگان که چندین سال معطل میشود و در پایان آنقدر کمرنگ میشود که به شیر بییال و دم و اشکم میماند. اخلاص آقایان در خدمت به خود مرا کشته است، البته لابد خدمت به خود را خدمت به همه مردم تلقی میکنند چون به همه متعلقاند!
معدود نمایندگان مخلص به کنار. البته این را گفتم که غیبت یا تهمتی برای همه ساخته نشود.