از دفترچه خاطرات من، چهل سال بعد در چنین روزی:
شنیده شده یکی از مسئولان شهری در دارقوزآباد پایین که از برخی افشاگریها عصبانی است، کارمندان را جمع کرده و به شوخی یا جدی، تهدید کرده که:
اگر بفهمد چه کسی اسناد را افشا کرده، کاری می کند که در هیچ اداره ای او را راه ندهند؛ چه دارقوزآباد پایین و چه دارقوز آباد بالا و چه در هر دارقوزآباد دیگری!
و ما هم در خیال خام خود چنین تصور کردیم که چه بی ربط گفتند کسانی که گفتند: آن را که حساب پاک است؛ از محاسبه، چه باک است؟!
و از آن بی ربط تر کسانی که به این ضرب المثل استناد می کردند که گربه و چوب و دزد و اینها داشت! و الآن خاطرم نیست!
*****
تذکر کاملاً جدی: این یادداشت از لحاظ موضوعی و شخصیت اول داستان، ربطی به یادداشتهای قبلی و بعدی وبلاگ تریبون و کانال تلگرامی تریبون ندارد. مسئولیت هر گونه برداشت نادرست، به عهده شخص خواننده یادداشت است.