وسواسیها چند نوعاند؛ بیشتر وسواسیها، وسواس در طهارت یا عبادت دارند. یعنی یا در پاک بودن بدن و لباس و مکانها به شدت وسواس دارند و همه را نجس میدانند! یا اینکه در وضو گرفتن و ادای واجبات نماز و مخصوصاً ذکرهای نماز، وسواس دارند و وضو و نماز همه را باطل میدانند!
اما چیزی که مشترک همه وسواسیهاست این است که تنها خود را در راه درست و پاک و عابد میدانند و دیگران را نجس و گمراه و بر باطل!
کار وسواسیها درست نیست؛ هم در وسواسشان و هم در سوءظن به دیگران. اما انصاف باید داشت انسان میتواند حداقل، در پاکی بدن و لباس و منزل و اشیاء متعلق به آنها اطمینان داشته باشد؛ هر چند در قبولی اعمال عبادی آنها برخی فقها، تردیدهایی دارند.
در فضای سیاسی، برخی، همه معایب وسواسیها را دارند، بدون اینکه تنها خوبی وسواسیها را داشته باشند! با این توضیح که:
برخی از کسانی که خیلی به فهم سیاسی خود اعتماد دارند و به حد خودشیفتگی سیاسی رسیدهاند، همه را در مسیر گمراهی سیاسی و باطل میدانند و فقط و فقط، کسانی را در مسیر درست میدانند که عین آنها، بدون کمترین زاویهای فکر کنند. در واقع، عیب وسواسیها به طور تمام و کمال در آنها موجود است!
اما متأسفانه، تنها خوبی وسواسیها که اطمینان به پاکی آنها بود، ندارند! یعنی نمیتوان به هیچ وجه به درستی حداقل بخش کوچکی از اندیشه و اعتقاد سیاسی آنها اطمینان یافت؛ چون هیچ منطقی پشتوانه این طرز تفکر جزمگرا و تمامیتخواه نیست و هیچ دلیلی بر درستی این گونه خط فکری وجود ندارد. این که کسی همه را سیاه و خود را سفید محض بداند، جز «خودشیفتگی» نام دیگری را برازنده نیست.
به صورت واضحتر، چرا به رأی 20 میلیونی مردم افتخار میشود، اما رأی 24 میلیونی همان مردم، گمراهی آشکار خوانده میشود؟! چرا برخی، طرفداران منتخب 20 میلیونی را آدمهای فهمیدهای میدانند و طرفداران منتخب 24 میلیونی را در مقابل گروه اول، آدمهای ... تصور میکنند؟!
معتقدم که فاصله کمتحملی سیاسی و ظرفیت فکری اندیشه تمامیتخواه تا دموکراسی، دقیقا همان فاصله دیکتاتوری مطلق تا مردمسالاری دینی است.
این نکته را فقط به عنوان حاشیهای اجمالی بر نظراتی که در ذیل یادداشت قبلی آمده بود، نگاشتم. نکته دیگری نیز مانده که به خواست خدا در یادداشت بعدی دربارهاش خواهم نوشت.