تا آنجا که میدانم انشای شغل یا انشاء با این موضوع که «در آینده میخواهید چه کاره شوید؟» در مقاطع مختلف تحصیلی مخصوصاً ابتدایی و راهنمایی رواج داشته و دارد. اما در طول سالیان گذشته جوابهای دانشآموزان فرق کرده است!
قبلاً شغل معلمی درصد بالایی از علایق دانشآموزان را به خود اختصاص میداد و اکنون بسیار کمتر شده است. اخیراً از یکی از همکاران، درباره پاسخ دانشآموزان در این باره پرسیدم و گفت که سال گذشته کلاسی داشته که یک پاسخ «معلمی» هم نداشته است! اما چرا؟ یک پاسخ نخنما، وضع معیشتی معلمان است؛ که البته شخصاً قبول ندارم و اگر فرصتی شد، دربارهاش خواهم نوشت. چه این پاسخ درست باشد و چه درست نباشد، مؤلفههای دیگری نیز در میان است.
معتقدم کرامت و حرمت هر صنفی را بیش از همه، کسانی میتوانند نگه دارند که در آن صنفاند و بیشترین ضربه هر صنف هم از اعضای آن است؛ هر صنفی باشد، از شوفر و بنا و کارگر تا روحانی و معلم و نماینده مجلس و ...
اولین بار گلایه از وضع معیشتی را از معلمی در کلاس اول راهنمایی شنیدم؛ و این برای من خیلی سنگین بود. تا آن زمان اصلاً فکر نمیکردم معلمان برای تدریس پول بگیرند و با خود میگفتم که هر کدام شغلی دارند که محل درآمدشان است و تدریس را نه یک شغل، بلکه یک وظیفه مقدس میدانستم.
با آن شِکوِة معلم، شُکوه معلمی نزد من ریخت و هنوز هم آن خاطره تلخ را با همه جزئیاتش به خاطر دارم. معلمان عزیز! روزتان مبارک. حفظ کرامت معلمی فقط در دستان خود شماست.