بدون هر گونه توضیحی، بخشی از یادداشت کیهان را بخوانید:
در حالی که انتقادات فنی و حقوقی متعددی از سوی نخبگان و کارشناسان مختلف به طرح پرحرف و حدیث «برجام» وارد شده، عابد فتاحی از نمایندههای حامی دولت در اظهاراتی عجیب نشان داد دست حامیان افراطی توافق تا چه اندازه خالی است و چنین متنی جای دفاع چندانی ندارد.
وی در گفتوگو با یکی از سایتهای محلی استان آذربایجان ضمن دفاع تمام قد از «برجام» اعلام کرده است: « بعد از مذاکرات شرایط لازم برای احیای دریاچه ارومیه ایجاد شده است، همانطور که مشاهده میکنید شرایط جوی کشور بعد از مذاکرات تغییر کرده و بارشها افزایش پیدا کرده است! گرمای هوا در شهرهای بزرگ کشور کاهش یافته و به نظر میرسد، علت خشکسالیهای اخیر جنگ و جدال هستهای بوده است!»
به گزارش شبکه خبر دانشجو، شواهد نشان میدهد که این تنها فتاحی نیست که با رویاپردازی و تخیل در عالم سیاست سر و کار دارد، بلکه شمار سیاستمداران دارای «تخیلات شاعرانه» در سالهای اخیر بسیار زیاد شده است. نمونههایی از این فانتزیهای شاعرانه در ادامه مورد اشاره قرار میگیرد؛
رئیسجمهور: «ما وقتی میگوییم باید تحریمهای ظالمانه رفع شود بعضیها چشمانشان زیاد نچرخد، تحریمهای ظالمانه باید از بین برود تا... مشکل محیطزیست... و آب خوردن مردم حل شود.»
اسحاق جهانگیری (معاون اول رئیسجمهور): «اینکه میگویند تحریمها روی آب آشامیدنی مردم هم تأثیر گذاشته کاملا درست است.»
علی یونسی (مشاور رئیسجمهور): «با رفع تحریم، مشکل ازدواج هم حل میشود.»
علی جنتی (وزیر ارشاد): «برداشته شدن تحریمها وضعیت سینمای ایران را بهتر میکند.»
ایوبی (رئیس سازمان سینمایی): «حالا مطمئنم با این اتفاق بزرگ و تاریخی (توافق هستهای) که آن را مدیون خیلی چیزها از جمله مقاومت مردم و سیاستهای درست اقتصادی دولت هستیم، وضعیت هنرهای ما در دیگر کشورها تغییرات مثبتی خواهد داشت.»
کمتر کاسبی، حداقل در شهرم، سراغ دارم که اجناسش را زیر قیمت درج شده بر کالا بفروشد؛ مگر عمده فروشها که فقط جنس را به صورت عمده، زیر قیمت بازار به فروش می رسانند.
اما چندی است مغازه ای را به طور اتفاقی، شناخته ام که تمام کالاهایش زیر قیمت مندرج بر کالا به صورت خرده به فروش می رساند.
مثلا دوغ کوچک که 900 تومان قیمت خورده بود، فقط 500 حساب کرد.
یا دستمال کاغذی صد برگ یک شرکت مشهور را با اینکه 1980 تومان قیمت خورده بود، 1150 تومان حساب کرد؛ پوشک کامل 10000 تومان قیمت خورده بود و 7500 تومان حساب کرد؛ البته همه کالاهایش چنین تخفیف زیادی ندارد.
اینجاست که راز فراوانی خرده فروشها روشن می شود. با این که انصاف بازار 10 تا پانزده درصد سود برای خرده فروشی است، اما قیمتها حکایت دیگری دارد که نشان از اجحاف در حق خریداران است!
مغازه فوق، با عنوان آقای یوسفی و در مسیر خیابان صدرآباد به سمت فلکه انار، حدود سی متر مانده به ورودی خیابان حضرت ابوالفضل علیه السلام است. ضمنا جهت جلوگیری از برخی قضاوتهای عجولانه، به عرض میرسانم که هیچ آشنایی نسبی و سببی و رفاقتی با فروشنده ندارم!!!!
(تذکر سیاسی _ اجتماعی: این یادداشت را بنا به مصالحی، به اختصار و با کنایاتی می نویسم که به قبا و کت هیچ دوست محترمی برخورد شدید نداشته باشد!)
برخی از دوستان ما، چه دارای سلایق متفاوت سیاسی و چه هم افق سیاسی، به یکی از یادداشتهای نگارنده با عنوان "بایگانی زودهنگام پرونده تقابل با صنعت" واکنش و نتیجه گیری مشترک داشتند! (و این اشتراک نظر، با وجود اختلاف شدید سلایق سیاسی، اندکی عجیب مینمود!)
هر دو گروه محترم سیاسی، نقد بنده در آن یادداشت را متضمن نوعی تضاد یا اختلاف مبنایی فکری با مخاطبین اصلی نقد دانستند.
اما شاید از این نکته واضح، غفلت اساسی داشتند که "نقد" هیچ تضادی با ارادت ندارد! و میتوان به آسانی بین "نقد" و "ارادت" توافق ایجاد کرد. حتی در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام، نه تنها نقد با ارادت و محبت، تضادی ندارد، بلکه نقد، نشانه محبت واقعی و از آثار اساسی ارادت است؛ آن جا که امام صادق علیه السلام فرمود" أحب إخوانی إلیّ، من أهدی الیّ عیوبی" (اصول کافی، ج2، ص 639)
تا آنجا که خوانده ایم و می دانیم، ارادت و محبت خالص ما که از هر نقدی خالی است، ارادت و محبت به حضرات معصومین علیهم السلام و تبعیت محض از آن ذوات مقدس است و لاغیر.
برخی، به خطا، چنان می پندارند که اگر به کسی رأی دادند یا اگر به کسی ارادت سیاسی داشتند، باید چشم و گوش بسته، هر اقدامی از آن فرد را تأیید کنند و خطور هر نقدی را به منزله انکار کل حیثیت و هویت مراد خود می دانند! و این، همان خطای بزرگی است که قرآن، بارها و بارها، آن را به چالش کشیده است!
و خطای بزرگتر آن که از این منطق ناصواب خود، در نقد و تخریب دیگران هم استفاده می کنند! و در نتیجه، هر نقدی از یکی بر دیگری را نشانه دشمنی و تضاد فکری آن دو می دانند. و چه خطای بزرگ و کلاسیک منطقی از منطق دانان و اهل تحلیل و مناظره و مشاجره و گفتگو!
تردیدی نیست که آب و خاک حاصلخیز و فضای سبز، در منطقه گرم و خشک و کم آب یزد و اردکان، بسیار ارزشمند است.
آن وقت این نعمت ارزشمند را به همراه کلی هزینه نیروی انسانی، صرف کاشت کاج و عرعر و نارون و اکالیپتوس و ... کردن، چقدر قابل دفاع است؟!
خوشبختانه به نظر می رسد چند سالی است کاشت درخت مثمر زیتون به صورت جسته و گریخته در دستور کار شهرداری است.
چند روز پیش در فضای سبز دانشگاه یزد، از عناب تازه نهالهای کوچک استفاده کردیم؛ بلافاصله این نکته تداعی شد که چرا این درخت با ارزش و دارای محصول دارویی، در فضای سبز شهرمان از جمله پارکها کاشته نمیشود؟!
چرا نهال خرما، توت، سنجد، عناب، انار و حتی نارنج و پسته و زرشک آزموده نمیشود؟! همه این درختان با آب و هوا و خاک منطقه، سازگارند.
هر باری که در چندوقت اخیر، فاصله پلیس راه تا پل قطار را طی میکنم، تنم میلزرد از این که احساس می کنم چند وقت دیگر درخت کاج و عرعر و نارون و زبان گنجشگ و ... این مسیر طولانی را اشغال خواهند کرد!
راستی، چرا نهضتی برای کاشت درختان مثمر در فضای سبز شهرمان شکل نمیگیرد؟ و چرا به طور کلی درختهای غیرمثمر از چرخه کاشت تازه، خارج نمیشوند؟!
امروز حدود ساعت دوازده، به همراه پسرم از بلوار آیت الله خاتمی و کنار بهشت شهدا یا همان مزار، عبور می کردم. قبل از رسیدن به مزار، از دور حجم زیاد ماشینها را دید و از من پرسید چه خبر است؟
جوابی ندادم و پس از چند لحظه که رسیدیم، فهمید که شلوغی به خاطر سه شنبه بازار است. بلافاصله گفت: چرا اینجا سه شنبه بازار را این جا آوردند؟
گفتم: چه اشکالی دارد؟! توضیحی نداشت، و فقط گفت: اینجا کنار قبرستان است که!
در جوابش گفتم: تو فهمیدی، اما خیلی ها که باید بفهمند، نمی فهمند! گفت: یعنی چی؟ گفتم: هیچی!
(اضافه میکنم که اگر جسارت به فهم دیگران نباشد، پسرم تازه کلاس سوم دبستان را تمام کرده است!)
فقط یک اشاره: (وقت و حال جمع کردن و لینک مستندات ندارم؛ اما با اندک تلاشی، اسناد پیدا خواهد شد؛ زحمت شما).
در پی آتش سوزی ساختمانی در تهران و قصور کمک رسانی، که هر دو بر اثر خطای انسانی بود که قابل پیش بینی هم نبود، عده ای حلقوم خود را دریدند که چرا شهردار تهران و وزیر کشور و احتمالا رئیس جمهور استعفا نمی دهند!
اما در پی وقوع بارندگی شدید و وقوع سیل و تلفات انسانی و مادی به مراتب بیشتر، همان عده در خواب بسیار عمیقی تشریف دارند و درخواست استعفا ندارند! با این که وقوع سیل به عنوان یک حادثه طبیعی، قابل پیش بینی بود).
قربان برم خدا را، یک بام و دو هوا را!!!!!!!!
بعد از عید فطر تا امشب، پنج وعده در مساجد مختلف شهرم برای نماز جماعت شرکت کردم.
دو نماز سر وقت اقامه شد؛ و جالب این که در این دو نماز جماعت، امام جماعت جایگزین حضور داشت و به تعبیر فقهی امام جماعت "راتب" یا همان امام جماعت اصلی مسجد، نماز را اقامه نکرد.
دو نماز تأخیر داشت؛ یکی تأخیر ده دقیقه ای و دیگری تأخیر پانزده دقیقه ای!
یک امام جماعت محترم هم تشریف نیاوردند و اطلاع هم نداده بودند!
شاید به تعبیر عامیانه پاقدم من خوب نبوده، شاید هم بدشانس بودم.
اما اگر روال سایر نماز جماعتهای شهرم این گونه است، من به سهم خودم از نمازگزاران محترم عذرخواهی میکنم!
مدیریت مسجد نیازمند آموزش است؛ بگذریم که در اغلب مساجد شهرم، از پتانسیل عظیم مسجد، استفاده بسیار اندکی میشود؛ اما همین استفاده اندک هم در ابعاد مختلف دچار سوءمدیریت است.