انتخابات ریاست جمهوری و شوراها در 24 خرداد برگزار میشود. به مناسبت انتخابات طی دستورالعملی از دانشگاهها خواسته شده که تا قبل از برگزاری انتخابات، امتحانات دانشجویی پایان یابد.
به نظرم، این سلیقه بسیار بد، ناشی از ترس از فعالیت سیاسی دانشجویان است؛ و این تدبیر در صدد غلاف کردن شمشیر تند انتقادات و فعالیتهای سیاسی دانشجویان است. و قطعاً عدم حضور فعال دانشجویان، از اوج حماسه سیاسی حضور مردم، خواهد کاست.
با این طرح، دانشجویان عملا از ابتدای خرداد ماه تا روزهای قبل از انتخابات، درگیر امتحان خواهند بود و کمتر دانشجویی جرأت ریسک از دست دادن فرصت خواندن امتحان را با شرکت در فعالیتهای انتخاباتی خواهد داشت.
عیب بزرگ این طرح آن است که نتیجه آن، بر خلاف درخواست مکرر مقام معظم رهبری مبنی بر سیاسی بودن جوانان دانشجو و اهتمام مسئولان به این جریان است؛ ظاهراً (شاید هم واقعاً و قطعاً) مسئولان سیاسی کشور، از دانشجوی سیاسی میترسند و پرورش دانشجوی بیبخار (!) از اولویتهای اساسی آنهاست.
عیب دیگر این طرح آن است که عملاً ترم دوم سال تحصیلی با برگزاری ده جلسه درسی پایان مییابد؛ نمیدانم این جفای در حق دانش و دانشآموزی مملکت و کاهش بیش از یک سوم جلسات درسی را چه کسی باید پاسخگو باشد؟!
در نهایت، به راحتی میشد با یک هفته یا دو هفته زودتر برگزار شدن انتخابات از این دو آسیب بزرگ و توابع آن در امان ماند؛ اما تعیین تاریخ انتخابات و توابع بعدی آن،به نظر نگارنده یادداشت حاضر، کاملاً با توجه و با قصد دور کردن فضای دانشجویی از انتخابات کلید خورد است.
و چقدر فاصله است بین روزگاری که جوانان میداندار اصلی انقلاب و دفاع مقدس بودند تا امروز، که حتی حضورشان در صحنه فعالیت تبلیغات انتخاباتی مزاحم تشخیص داده میشود؟!!!
ان شاء الله من را به خاطر این سوء ظن شدید خواهید بخشید!
حسین درخشان که 5 سال است برای گذراندن دوره محکومیت 19 ساله اش در زندان اوین به سر می برد، در نامه ای خطاب به فرناز قاضی زاده، همکارش و مجری بی بی سی فارسی مطالب جالبی را مطرح کرده است.
خواندن متن کامل این نامه خالی از لطافت نیست؛ هر چند ادعا شود که بر اثر فشار زندان نوشته باشد!!! ( لینک مطلب)
سیزده مؤذن
آخرین روزهای سال 72 بود. بچههای تفحص، همه به دنبال پیکرهای مطهر شهدا بودند. مدتی بود که در منطقه خیبر (طلاییه) به عنوان خادمالشهدا انتخاب شدیم. با دل و جان به دنبال پارههای دل این ملت بودیم. قبل از وارد شدن به منطقه، تابلویی نظرمان را جلب کرد: با وضو وارد شوید، این خاک آغشته به خون شهیدان است. این جمله کلی حرف داشت. همه ایستادیم، نزدیک ظهر بود، بچهها با آب کمی که همراهشان بود وضو گرفتند.
ناگهان صدای اذان، آن هم به صورت دسته جمعی به گوش مان رسید! به ساعت نگاه کردم، وقت اذان نبود! همه این صدا را میشنیدند، هر لحظه بر تعجب ما افزوده میشد. یعنی چه حکمتی در این اذان بی وقت و دسته جمعی وجود داشت! نوای اذان، بسیار زیبا و دلنشین بود. این صدا از میان نیزارها میآمد، با بچهها به سوی نیزارها حرکت کردیم.
این منطقه قبلاً محل عبور قایقها بود. هرچه جلوتر میرفتیم صدا زیباتر میشد، اما هر چه گشتیم اثری از مؤذنین نبود، محدوده صدا مشخص بود، لذا به همان سمت رفتیم. در میان نیزارها قایقی را دیدیم، قایق را به سختی از لابهلای نیها بیرون کشیدیم. آنچه میدیدیم بسیار عجیب و باورنکردنی بود. ما مؤذنین نا آشنا پیدا کردیم. درون قایق شکسته، پر از پیکرهای شهدا بود. آنها سالهای سال در میان نیزارها وجود داشتند. پیکر مطهر سیزده شهید داخل قایق بود. آنها را یکی یکی خارج کردیم. عجیبتر اینکه، همه آنها شهدای گمنام بودند.
راوی: «شهید علیرضا غلامی - مسئول تفحص لشگر امام حسین (ع) - کتاب کرامات شهدا - ص 30»
72 شهید
تیر ماه 1378 بود، سردار باقرزاده اکیپهای تفحص را جمع کرد و گفت: «مردم تماس میگیرند و درخواست میکنند که مراسم تشییع شهدا بگذارید تا عطر شهدا، حال و هوای جامعه را عوض کند.» سردار گفت: «بروید در مناطق عملیاتی به شهدا التماس کنید و بگویید شما همگی فدایی ولایت هستید. اگر صلاح میدانید به یاری رهبرتان برخیزید.» چند روز گذشت.
یک روز صبح به محور عملیاتی بدر و خیبر رسیدیم. برای رفع تکلیف، همان جملات سردار را گفتم. ناهار را که خوردیم، برگشتیم به اهواز. همان روز در شلمچه تعدادی شهید پیدا شد. چند ساعتی بیشتر در پادگان نبودم که گفتند از هور تماس گرفتند که شهیدی پیدا شده است. چند روز گذشت و از شرهانی و فکه، نیز هر روز خبرهای خوشی میرسید. شب بود. مشغول خوردن شام بودیم که سردار تماس گرفت و پرسید: «چه خبر؟» گفتم: «شهدا خودشان را رساندند. درهای رحمت خدا باز شد.» گفت: «فردا صبح، شهدا را به تهران بفرست.» از تعداد شهدا پرسید. گفتم: «هنوز شمارش نکردهام.» و همین طور که گوشی را با کتفم نگه داشته بودم، شروع کردم به شمردن: «16 تا فکه؛ 18 تا شرهانی و ...که در مجموع 72 شهید هستند.»
سردار گفت: الله اکبر! روز عاشورا هم 72 نفر پای ولایت ایستادند.» سعی کردم به بهانهای معطل کنم تا تعداد شهدا بیشتر شود، اما نشد.
منبع: «آسمان مال آنهاست - ص 50»
مسافر کربلا
چهار ساله بود که مریضی سختی گرفت. پزشکان جوابش کردند. گفتند: این بچه زنده نمیماند. پدرش او را نذر آقا ابوالفضل(ع) کرد. به نیت آقا به فقرا غذا میداد تا اینکه به طرز معجزهآسایی این فرزند شفا یافت. هر چه بزرگتر میشد، ارادت قلبی این پسر به قمر بنیهاشم بیشتر میشد. تاریخ تولد شناسنامه را تغییر داد و به جبهه رفت.
در جبهه آن قدر شجاعت از خودش نشان داد که مسئول دسته گروهان ابوالفضل(ع) از لشگر امام حسین(ع) شد. خوشحال بود که به عاشقان اربابش خدمت میکند.
علیرضا کریمی شانزده سال بیشتر نداشت. آخرین باری که به جبهه میرفت گفت: «راه کربلا که باز شد، بر میگردم» شانزده سال بعد پیکرش بازگشت. همان روزی که اولین کاروان، به طور رسمی به سوی کربلا میرفت! آمده بود به خواب مسئول تفحص و گفته بود: زمانش رسیده که من برگردم. محل حضور پیکرش را هم گفته بود. عجیب بود.
پیکرش به شهر دیگری منتقل شد. مدتی بعد او را آوردند، روزی که تشییع شد، روز تاســوعا بود، روز ابوالفضل(ع). در پایان آخرین نامهاش برای من و شما نوشته بود: به امید دیدار در کربلا، برادر شما علیرضا...
راوی: «مادر شهید - کتاب مسافر کربلا»
به نقل از جهان نیوز (لینک مطلب)
چند سال پیش به مناسبتی درباره تستهای تعیین افسردگی و شادکامی، نقدی نگاشتم که مختصری از آن مطالب را در این یادداشت میآورم.
در آن نقد بر این نکته تأکید کردم مبنای این تستها، فرهنگ و ارزشهای غربی است؛ لذا بر اساس این تستها، هر چه از ارزشهای مذهبی و فرهنگ ملی دورتر باشیم، شادکامتر و هر چه به دین و ارزشهای دینی نزدیکتر باشیم، افسردهتر خواهیم بود. و بر همین اساس و با این تستها ادعا میشود که مردم شهرهای مذهبی، در ردههای اول لیست افسردگان قرار دارند!
به عنوان نمونه، چندین سؤال یکی از این نوع تستها که در قم توزیع شده بود را بررسی کردم که با کمک حافظه، چند مورد از آنها را در این یادداشت مرور میکنم :
مثلا بر مبنای سؤالی، اگر شما در ارتباط با جنس مخالف محدودیتی احساس نکنید و حیا و خجالت نداشته باشید، شادکام هستید و در غیر این صورت، افسرده خواهید بود؛ مقایسه کنید این نتیجه را با فرهنگ و ارزشهای اسلامی در مواجهه با نامحرم!
بر اساس سؤال دیگر، اگر شما خود را برتر از همه اطرافیان و دوستان خود میدانید، شادکام هستید و الا افسرده محسوب میشوید. مقایسه کنید با مذمت شدید غرور و خودبرتربینی در اسلام.
یا اگر در تعطیلی روز یکشنبه (توجه کنید که مترجمان و توزیعکنندگان تست، حتی زحمت تبدیل تعطیلی یکشنبه در اروپا و امریکا را به تعطیلی جمعه در مناطق اسلامی به خود ندادهاند!!!!) دوست دارید در مجلس رقص دوستان، مشارکت داشته باشید و به رقاصان بپیوندید، شادکام و در غیر این صورت افسرده هستید!
نامه مقاله را "القای افسردگی" گذاشتم و این ابزار را هم ابزاری در خدمت شبیخون فرهنگی و برای تهی کردن جوانان از تعلقات دینی به بهانه مقابله با افسردگی گذاشتم و از افتادن در این دام و برنامهریزی بر اساس آن تذکر دادم.
و اگر معیار افسردگی، چیزهایی است که در این گونه تستها آمده، با افتخار اعلام میکنم: من افسرده هستم.
مردم ایران نشان دادهاند که در صحنههای حساس و گلوگاههای نفسگیر، همواره از مدعیان فهم سیاسی و سیاستمدارها و سیاستخواندهها جلوترند.
نمونهاش را از روزگاری یاد میکنم که سیاسیون، ناطق را رئیس جمهور بعدی میدانستند و نشد!
تا روزگار تازه، 22 بهمنی که گذشت و سیاسیون، به خاطر عملکردهایشان، نگران حضور کم فروغ مردم بودند و چنین نشد؛ بلکه پر فروغتر از همیشه.
و در شهرم، در فضایی که سیاسیون به جان هم افتاده بودند، مردم، بیاعتنا، حماسه حضور دیگری در تکریم مقام شهادت آفریدند.
در انتظارم تا شاهکار بعدی مردم میهنم را در انتخابات ریاست جمهوری ببینم.
نمیدانم شهر من سیاستزده است یا نه، اما میدانم که:
شهر سیاست زده شهری است که اگر به کسی سلام کنی و او را تکریم نمایی، در پی تبلیغات زودرس انتخابات محسوب خواهی شد.
شهر سیاست زده شهری است که اگر برای دیدن مسابقهای ورزشی در سالنی حضور یابی، داوطلب انتخابات شوراها شمرده خواهی شد.
شهر سیاست زده شهری است که اظهار نظری مخالف حال و هوای عدهای خاص، در آن شهر برایت هزینه سنگینی دارد.
شهر سیاست زده شهری است که اگر انتقادی به برخی داشته باشی، کوتوله سیاسی هستی و اگر با عدهای همنظر نباشی، کارشناس بودن و تخصصات، مسخره به نظر میرسد.
شهر سیاست زده شهری است که اگر بخواهد ریاستی به دست کسی برسد، باید دستمال به دست باشد!
شهر سیاست زده شهری است که برخی، خود را همه میپندارند و همه، از برخی حساب میبرند!
شهر سیاست زده شهری است که جشن و عزا و محرم و صفرش، فقط وقتی خوب است که برخی در آن نقش داشته باشند.
شهر سیاست زده شهری است که هر کاری که با اطلاع به آنان و کسب رضایتشان انجام شود، خوب است؛ و گرنه بیاحترامی به دین و ارزشهای اسلامی است!
شهر سیاست زده شهری است که نماز جمعه و شنبه و مسجد و محرابش هم باید همذوق با برخی دیگر باشد و گرنه، دین و شعائر الهی بازیچه دیگران است.
شهر سیاست زده شهری است که همه چیز به عدهای خاص مربوط است و هیچ چیز به بقیه ربط خاصی ندارد!
شهر سیاست زده شهری است که نظر و فکر "کپی، پیس" به شدت مطلوب است!
شهر سیاست زده شهری است که مخالفان فکری، هر کدام دیگری را از شمر و هند جگر خواره، منفورتر میدارد!
شهر سیاست زده شهری است که همه چیز یا "سیاهِ سیاه" یا سفیدِ سفید" است.
شهر سیاست زده شهری است که همه محاسن از برخی و همه نواقص، از برخی دیگر است.
شهر سیاست زده شهری است که تبلیغ میشود، خورشید هم به خاطر برنامهریزی برخی، بر آسمان آن شهر میتابد.
شهر سیاست زده شهری است که در آن نمیتوان مؤدبانه و منطقی به گفتگوی سیاسی پرداخت.
شهر سیاست زده شهری است که قلم و زبان پر از کینه و طعنه، سبک گفتارها و نوشتارهای سیاسی آن است.
شهر سیاست زده شهری است که برخیها با هویت جعلی و با اسامی متعدد، استاد سیاهنمایی هستند.
شهر سیاست زده شهری است که همه مدعی ترویج اخلاقاند و اخلاق تعامل سازنده سیاسی و اجتماعی در آن رنگ باخته است.
شهر سیاست زده شهری است که در آن برای همه چیز پول و امکانات هست؛ جز تبلیغ فرهنگ دینی.
شهر سیاست زده شهری است که دفن شهید گمنام هم فقط از دریچه بازیهای سیاسی دیده میشود.
فارغ از همه سیاستزدگیها، و البته بشخصه، با بغضی در گلو، به شدت شرمنده خون شهدایی هستم که پارههای ناچیزی از بدن مقدسشان زینتبخش شهرم خواهد شد؛
امیدوارم این شرمندگی هم انگ سیاسی نگیرد! کاش با تدبیر بهتر، جریان به این کشمکش اثبات هویت و حیات سیاسی طرفینی نرسیده بود.
وقتی جایی درباره سبک زندگی مطلوب اسلامی صحبت میشود و مخصوصاٌ انتظاراتی که از "زن" در خانواده وجود دارد، تبیین میشود، بسیاری ادعا میکنند که شما ویژگیهای اخلاقی و رفتاری و علایق زنان را در زینت و تجملات نمیشناسید!
و آن هنگام که حضرت زهرا سلام الله علیها به عنوان الگو معرفی میشود، سکوتی سنگین حکمفرما میشود! سبک زندگی ما و توقعات و رفتار جامعه زنان ما کجا و سبک زندگی آن بانوی آسمانی؟!
و این بهت، کاملاً بجاست. این سخن امیرمؤمنان امام علی علیه السلام برای همیشه تاریخ و درباره نسبت ما با همه معصومین علیهم السلام برقرار است؛
آن حضرت پس از اینکه سبک زندگی خویش را شرح داد، فرمود: شما هرگز نمیتوانید مانند من باشید؛ اما از ما میخواهد که با پرهیز و عفت و تقوا و خویشتنداری در راه ایشان گام برداریم.
الا و ان لکل ماموم اماما یقتدی به و یستضیئ بنور علمه الا و ان امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه و من طعمه بقرصیه الا و انکم لا تقدرون علی ذلک و لکن اعینونی بورع و اجتهاد و عفة و سداد. (نامه 45 نهج البلاغه)
بدان که هر پیروی را پیشوایی است که باید از او تبعیت نماید و از نور دانش وی کسب فیض کند. پس بدان که پیشوای تو از دنیایش به دو پیراهن کهنه و مندرس بسنده کرده است و از غذاهایش به دو قرص نان، می دانم که شما تاب چنین زندگی زاهدانه ای را ندارید اما حداقل می توانید با پرهیزگاری، عفت و خودداری مرا یاری کنید.
تکریم حضرت زهرا علیها السلام، آن وقت در اوج خواهد بود که در راه نزدیک ساختن رفتار و زندگی خود به آن اسطوره عفاف و تدین و شجاعت و تقوا گام برداریم.
ایام شهادت بانوی آسمانی، مادر نیکیها و اسوه زهد و تقوا تسلیت.
بقیة الله آجرک الله
با توجه به افزایش اعضای شورای اسلامی شهرها در اصلاحیه قانون شوراها در مجلس، (که به نظر میرسد تغییر درستی صورت گرفته) لازم است تأکید شود که همه گروههای سیاسی و جناحها و افراد دارای توان و انگیزه خدمت در شوراها، خود را در معرض آرای مردم قرار دهند و انتخابات اخیر را جدی بگیرند؛
مخصوصاً جوانها که به اعتقاد راسخم، حضور آنها در هر صحنهای، سبب پویایی و تحرک بیشتر و سلامت و تدبیر و ابتکار اساسیتر در آن مجموعه و عرصه است.
بر اساس ماده 7 قانون تشکیلات، وظایف و انتخابات شوراهای اسلامی کشور، (لینک منبع) تعداد اعضاء اصلی و علیالبدل شورای شهر به شرح زیر میباشد:
الف - شهرهای تا بیست هزار نفر جمعیت، پنج نفر عضو اصلی و دو نفر عضوعلیالبدل.
ب - شهرهای از بیست هزار نفر تا پنجاه هزار نفر جمعیت، هفت نفر عضو اصلی وسه نفر عضو علیالبدل.
ج - شهرهای از پنجاه هزار نفر تا یکصد هزار نفر جمعیت، نه نفر عضو اصلی و چهارنفر عضو علیالبدل.
(فقط جهت اطلاع همشهریان: ظاهرا شهر اردکان در این بند قرار میگیرد و شورای شهر آینده، نه نفر عضو اصلی (بله 9 نفر عضو اصلی!) خواهد داشت که برای کسانی که احتمال رأی آوردن میدهند، دلگرم کننده است: لینک سند آمار شهر اردکان)
د - شهرهای از یکصد هزار نفر تا دویست هزار نفر جمعیت، یازده نفر عضو اصلی وپنج نفر عضو علیالبدل.
هـ - شهرهای از دویست هزار نفر تا پانصد هزار نفر جمعیت، سیزده نفر عضو اصلیو شش نفر عضو علیالبدل.
و - شهرهای از پانصد هزار نفر تا یک میلیون نفر جمعیت، پانزده نفر عضو اصلی وهفت نفر عضو علیالبدل.
ز - شهرهای بیشتر از یک میلیون نفر تا دو میلیون نفر جمعیت، بیست و یک نفرعضو اصلی و هشت نفر عضو علیالبدل.
ح - شهرهای بیش از دو میلیون نفر جمعیت، بیست و پنج نفر عضو اصلی و ده نفرعضو علیالبدل.
ط - شهر تهران سی و یک نفر عضو اصلی و دوازده نفر عضو علیالبدل.
پس لطفاً کسانی که توان و انگیزه کافی برای خدمت در این عرصه دارند و البته جیب گشادی برای رانت و امتیاز ندوختهاند، آستین همت را بالا زنند. ثبت نام در چند روز آینده شروع خواهد شد.
برای یکی از نزدیکانم، بدون این که درخواستی یا پیگیری در این باره داشته باشد، پیامکی با این متن رسیده است: پزشک محترم! شما واجد همه شرایط اولیه اقامت در کانادا هستید!
در این باره قضاوتی نمیکنم؛ اما مطمئنم نظارتی بر این پیامکها وجود ندارد. خدا ایام انتخابات را به خیر بگذارند که این همه داوطلب خدمت، و این همه ابزار پخش شایعه و دروغ و فریب! و این همه طرفدار متعصب و کاسه داغتر از آش!
در گذشت حجت الاسلام و المسلمین یحیی زاده نماینده مردم میبد در مجلس شورای اسلامی را به خانواده مکرم ایشان و اهالی محترم میبد تسلیت میگویم.
برای آن عزیز سفر کرده، غفران و همنشینی با اولیای الهی آرزو میکنم.