برخی دوستان، تلفنی و برخی نیز در ذیل یادداشتی که نوشتم، نکات جدیدی از این انتصاب عجیب گفتند.
از دو نفر از اعضای شورا استعلام کردم که مخالف و البته بیخبر از انتصابی که بیشتر دزدکی میماند، بودند.
امام جمعه محترم را هم در جریان نگذاشتند. ایشان مثل بقیه مسئولان شهر، گزینه دیگری را پیشنهاد کرده بودند و خبر نداشت که مسئول جدید در روز تعطیل معارفه شده است. جل الخالق!
چقدر استبداد و رانت در شهر من بیداد میکند؟!!!!
آیت الله جوادی آملی در دیدار آقای ظریف با ایشان: آمریکایی ها خیال نکنند اگر ما با آنها مذاکره کردیم و دست دادیم یعنی اینکه به آنها اعتماد داریم،
بلکه این از ادب، درایت و عقلانیت ماست که انسان مذاکره کند، دست بدهد و بعد انگشتانش را بشمرد! (لینک خبر)
شنیدم در شهر من، مدیری در روز تعطیل اداره و در دفتر فرماندار شهر، و با علم به مخالفت شدید کارکنان آن اداره بدون حضور کارکنان معارفه شده است.
همچنین شنیدم فرماندار و مدیرکل استانی آن اداره هم با این انتصاب مخالف بوده، و شنیدم که آن آقایی که رئیس شده، قبلا درخواست جابجایی محل کارش به عنوان کارمند به همان شهر را داشته که نه به دلایل سیاسی، بلکه به خاطر نوع رفتار و کارش به عنوان کارمند، با این انتقال موافقت نشده است.
درباره سابقه سیاسی مشعشع این آقا هم چیزهای بسیاری شنیدم که یا آن سوابق، دروغ است، یا این انتصاب خیلی عجیب!
چیزهای دیگری هم شنیدم؛ درباره انتصابهای تازه دیگر هم شنیدم.
بچههای اطلاعات هم یا در خلسهاند یا گرفتار فراموشی شدهاند یا آقای احمدینژاد همه پروندهها را برده، شاید هم مرعوب شدهاند!
و البته امیدوارم همه شنیدههایم دروغ باشد و امیدوارم هر چه سریعتر کسی پیدا شود که این شنیدهها را تکذیب کند و مرا به شکایت تهدید نماید و من با افتخار در تکمیل این یادداشت بنویسم شنیدههایم دروغ بود!
مقدمه: جبر طبیعت اقتضا کرده که یک فرد متولد یک شهر یا روستا باشد و نه بیشتر!
گذشته: روزی روزگاری بود که استاندار از شهری بود و خیلیها در استان، به حق یا نابحق، صدایشان درآمده بود که استان یزد مساوی ابرکوه نیست!
اکنون: استانداری بر مسند نشسته که متولد شهر دیگری از همان استان است؛ که البته واقعیت آن است که خیلی از مرکزنشینان به حق یا نابحق، چشم دیدن پیشرفت آن شهر را ندارند و از انواع سنگاندازیها دریغ نکردند!
تحلیل سیاسی، اجتماعی برخی همشهریان قلم به دست: استاندار، استاندار همه استان است! و کلی در این باره میبافند و مینویسند!
فرضیه برای دسته فوق: فرض کنیم استاندار از شهر همسایه انتخاب و منصوب شده بود؛ همان شهری که برخی همشهریانم حتی تحمل شنیدن اسمش را هم ندارند!
سؤال چالشی بر مبنای همین فرضیه برای نویسندگان همشهری فوق: آیا باز هم به همین غلظت مینوشتند که استاندار، استاندار همه است؟!
بگذریم! همه یا اغلب ما در تحلیل خود و بر مبنای خود، آنچه به مذاقش سازگارتر است مینویسد؛ بقیه، فیلم یا حرف یا قمپز است!!!!!
توضیح ضروی؛ معنای قُمپُز در کردن: این اصظلاح از زمان جنگ دولت عثمانی با ایران مورد استفاده قرار گرفت. قمپزنوعی توپ جنگی سَرپُر بود که دولتِ امپراطوری عثمانی در جنگهایش با ایران به کار می برد. قمپز اما برخلاف توپ های جنگی دیگر، هیچ اثر تخریبی نداشت و تنها در نقاط کوهستانی شلیک می شد تا با کمک پژواک صدا در کوهستان،صدای مهیبی تولید کند و موجب رعب و وحشت سربازان ایرانی شود.
این توپ گلوله ای نداشت و فقط در آن مقدار زیادی باروت می ریختند و پارچه های کهنه و مستعمل را با سُنبه داخل آن می کردند و می کوبیدند تا کاملا سفت و محکم شود و سپس آن را شلیک می کردند. چندی بعد که ایرانیان به ماهیت دروغین و توخالی این توپ ها پی بردند، اصطلاح «قمپز در کردن» را برای ادعایی که سروصدای زیادی دارد اما بی اثر و دروغین است به کار می بردند.
یادداشت حاضر بخشی از گزارشی تفصیلی است که لینک منبع آن در پایان یادداشت آمده است. تیتر "زنگ خطر توسعه" را برای این تحقیق آوردهاند؛ اما فکر کنم کار از زنگ خطر گذشته، آژیری به صدا در آمده که گوشهای بسیاری همچنان در برابرش ناشنواست یا خود را به ناشنوایی زده است. گزارش را بخوانید:
نتایج به دست آمده از پژوهش محققان کشور در خصوص توسعه اجتماعی حاکی از آن است که استان یزد با امتیاز 0.832 امتیاز دارای کمترین فاصله نسبی به استان ایدهآل مثبت فرضی و دارای بیشترین فاصله نسبی به استان ایدهآل منفی فرضی و دارای رتبه اول توسعه اجتماعی در بین استانهای کشور است.
با بالا رفتن سطح توسعه اجتماعی، میزان اعتماد عمومی کاهش پیدا میکند؛ به عبارتی با افزایش میزان توسعه یافتگی اجتماعی از میزان گذشت، امانتداری، انصاف، خیرخواهی و کمک به دیگران، صداقت و راستگویی و پایبندی به قول و قرار در جامعه کاسته میشود.(در این نتیجه خوب تأمل بفرمایید!)
بر اساس نتایج این پژوهش بیشترین وزن در محاسبه توسعه اجتماعی استانها مربوط به تعداد افراد به پزشک (16.68) و به ترتیب تعداد افراد به تخت درمانی (13.9) ، سهم اشتغال در بخش صنعت ( 13/21)،نرخ بیکاری (12.81) ، تعداد افراد به داروخانه (12.55) ، شهرنشینی (8.29) ، درصد فارغالتحصیلان فنی و حرفهای به کل فارغالتحصیلان دوره متوسطه عمومی (8.13) مرگ و میر اطفال زیر یک سال (5.93) ضریب جینی روستایی (3.06) ضریب جینی شهری (2.46) نرخ مشارکت اقتصادی (اشتغال) (1.97) نرخ باسوادی (0.78) و امید به زندگی در سال اول تولد (0/14) بوده است. (لینک خبر)
اخیراً آقای پرستویی از یکی از نمایندگان مجلس انتقاد کرده که در کاری که نقشی نداشته یا خیلی کمرنگ بوده، خود را منشأ پررنگ اثر دانسته است! ( لینک خبر و اعتراض) در این انتقاد کاملاً حق به جانب آقای پرستویی است.
اما چیزی که به نظر میرسد کمی غیرمنطقی است، شدت آشفته شدن ایشان از این مسأله است که نمایندهای، کار دیگران را به نام خود تمام کرده است.
توصیه بنده به ایشان این است که (البته اگر این توصیه به گوش ایشان برسد!) کمی از تهران فاصله گرفته و این اشکال را در سایر حوزههای انتخابیه کوچک و بزرگ پی بگیرند؛ قطعاً به این نتیجه میرسند که بیجهت از مشکلی فراگیر، این چنین تعجب کرده و برآشفتهاند!
این اشکال، راست و چپ و اصلاحطلب و اصولگرا و اعتدالطلب هم ندارد؛ هر چه شهر کوچکتر باشد، اشکالش در این زمینه بزرگتر میشود.
آقای پرستویی! حق به جانب شماست؛ اما خیلی ناراحت نباشید که گفتهاند: بلایی که همهگیر باشد، اندوهش کمتر است!
در گفتگوی ویژه خبری، آقای نهاوندیان، (بله آقای نهاوندیان فعال اقتصادی مخصوصاً با رویکرد اقتصاد و بازرگانی داخلی و رئیس دفتر رئیس جمهور محترم) درباره توافق هستهای به عنوان کارشناس دعوت شده بود!
کسی نیست که به ایشان بفرماید که صدا و سیما به فکر پرکردن برنامه است و عذر آنها برای چرایی دعوت از ایشان پذیرفته است؛ اما آقای نهاوندیان خودت مراعات کن!
البته بگذریم که اگر در دولت قبلی بود، چه غوغایی به پا میشد که زبلخان این جا، زبلخان آن جا، زبلخان همه جا! و باز هم یک بام و دوهوایی دیگر!
در یکی از سایتهای اهل سنت در دفاع از شخصیت زبیر چنین خواندم که زبیر بن عوام در آستانه مرگ، فرزندش عبد الله را چنین وصیت نمود:
فرزندم تو را وصیت می کنم که قرضهایم را بپردازی، اگر از پرداختن دیونمان ناتوان ماندی از مولایم کمک بگیر.
عبد الله گفت: پدرم مولایمان کیست؟ زبیر گفت: الله عزوجل. بعد از مرگ پدر، عبدالله می گفت: به خدا سوگند به هیچ مشکلی در مورد ادای قرضهای پدرم مواجه نشدم مگر اینکه می گفتم: ای مولای زبیر قرض زبیر را بپرداز. وخداوند اسباب ادای قرض را فراهم نمود. این حکایت در صحیح بخاری آمده است.
اما این ادعا را در کنار متن دیگر صحیح بخاری و گزارش مورخ مشهور سنی بگذارید و نتیجه بگیرید!
مسعودی، صاحب "مروج الذهب" می نویسد: "علاوه بر خانههای متعدد و میلیونها درهم، هزار اسب و هزار کنیز و هزار غلام داشت! (ج 1، ص 434)
آیا کسی با این ثروت، چنین وصیتی دارد؟! یا این وصیت از جعلیات و عوامفریبیهاست؟! بخاری در صحیح میگوید پس از ادای بدهیها و کسر ثلث اموالش، به هر یک از چهار زنش بیش از یازده میلیون درهم رسید! به نقل بخاری، وی هنگام مرگ، یازده خانه در مدینه، دو خانه در بصره،یک خانه در کوفه، یک خانه در مصر و 59 میلیون درهم ثروت داشت (صحیح بخاری، کتاب الجهاد، باب برکه الغازی فی ماله)
زبیر از کسانی بود که دلبستگی به مال دنیا او را از مسیر حق منحرف کرد؛ حضرت علی(ع) در خطبه 151 نهج البلاغه می فرمایند: «همانا از مستیهای نعمت بترسید» و در جایی دیگر میفرمایند: «و آن در هنگامی است که شما مست میگردید، اما نه از باده بلکه از نعمت و رفاه»
طلحه و زبیر بیعت با علی(ع) را شکستند و جنگ جمل را به راه انداختند و هر دو در این جنگ کشته شدند. علی(ع) وقتی چشمش به صورت بی جان زبیر افتاد، خطاب به جسد او فرمود: تو مدتی با پیامبر خدا مصاحب بودی و با او پیوند خویشاوندی داشتی(زبیر پسر عمه پیامبر(ص) بود) ولی شیطان بر عقل تو مسلط شد و کار تو به این جا انجامید. (فروغ ولایت، ص 417)
در چند سال اخیر خودروسازان مرتباً قیمتها را افزایش و کیفیتها را کاهش دادند و در پاسخ هر اعتراضی کلیدواژه "تحریم" را علم کردند!
اما اکنون که بوی کاهش یا رفع تحریمها در حوزه صنعت خودرو میآید، در واکنشی صریح و سریع به انتظار مشتریان مبنی بر کاهش قیمت خودرو به عنوان محصول توافق ژنو در رفع تحریم صنعت خودرو، هاشم یکه زارع مدیر عامل گروه صنعتی ایران خودرو فرمودند: به اعتقاد ما 30 درصد مشکلاتی کنونی صنعت خودروسازی کشور به مساله تحریم ها ارتباط دارد اما 70 درصد مابقی آن ناشی از تحریم های داخلی و سوء مدیریت است!
گرچه این اعتراف دیرهنگام خودروسازان ستودنی است، اما روی دیگر سکه این است که انتظار کاهش قیمتها را نداشته باشید؛ و این یعنی، باز هم فرار خودروسازان به جلو. یعنی هزینه سوء مدیریت آنها را باید به مدد انحصاری شدن این صنعت با کمک دولتها، مصرفکنندگانی بپردازند که هیچ راه دیگری ندارند!
والله بیتقصیرم؛ ذهن خراب ما رفت سمت گربه، که مشهور است که هر طوری این زبون بسته را بیندازی، قبراق و سالم، چهار دست و پا به زمین میرسد!
مذاکرات، در مجموع دو جنبه داشت؛ جنبه تبلیغی و جنبه حقیقی. هر دو طرف به اندازه کافی در جنبه تبلیغی خود را برنده میدانند؛ پیگیری سخنان طرفهایی ایرانی و امریکایی هر کدام به گونهای است که خود را برنده نهایی معرفی میکند.
اما مطالعه متن توافق منتشر شده نشان میدهد مسیر بسیار پرچالشی پیش روست. از یک طرف انتظارات 1 + 5 از ایران خیلی شفاف و صریح و در مسیر محدود کردن حقوق طبیعی ملت ایران است که به هر دلیل و بنا به مصالحی که "نرمش قهرمانانه" نامیده شد، طرف ایرانی به آنها در قالب نام "داوطلبانه" به آنها تن داده است. نمیدانم چرا رئیس جمهور محترم فرمودند تمام فعالیتها به روال سابق ادامه دارد؟ متن رسمی توافق که قطعا چنین ادعایی را برنمیتابد.
اما در مقابل محدودیتهایی که برای ایران در نظر گرفتهاند، فقط بخش ناچیزی از حقوق مسلم ایران را که به دلیل قدرت برتر از ایران سلب کرده بودند، با اما و اگرهایی به ایران برمیگردانند.
در مجموع، به نظرم در کوتاه مدت این توافق به نفع اقتصاد ایران است اما در عرصه سیاسی و در بلند مدت چیز جدیدی حاصل نخواهد شد؛ بلکه احتمالا کانال جدیدی برای فشار بیشتر بر ایران باز خواهد شد؛ با این بهانه که ایران به تعهدات خود در توافقنامه عمل نکرده پس دیگر مذاکره فایدهای ندارد و باید راههای دیگر را آزمود!
راستیآزمایی این نظر شخصی، فقط به گذشت شش ماه زمان نیاز دارد تا معلوم شود که میتوان به امریکاییها اعتماد کرد یا نه!