سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از گوشه و کنار، شنیدم برخی از اعضای شورای شهر، از یادداشت و موضع بنده، درباره مصوبه ماشین نود میلیونی شهردار رنجیده اند. رنجش همراهشان باد تا لرزش گور؛ که همه را درخواهد یافت!

به این دوستان پیشنهاد میکنم اگر حال خواندن تاریخ امیرمؤمنان امام علی علیه السلام را ندارند، این شعر پروین را چند بار بخوانند و بهتر آن که آن را حفظ کنند.

و چه بهتر که قاب کنند و بر دیوار محل کارشان نصب کنند؛ همان محل کاری که از پول من و شما، میلیونی، خرج دکوراسیونش کرده اند! (خیلی دوست دارم خانه این افراد را هم ببینم تا بدانم از جیبشان هم این چنین بی پروا، خرج میکنند؟!) اما شعر "اشک یتیم" پروین" :

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

پرسید زان میانه یکی کودکی یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست

آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست

نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت
این اشک دیده ی من و خون دل شماست

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست

آن پارسا که ده خَرَد و مُلک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیّت خورد، گداست

بر قطره ی سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آن چنان کسی که نرنجد ز حرف راست


نوشته شده در  جمعه 94/11/9ساعت  4:43 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]