سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بالاخره به قولی که به علی داده بودم عمل کردم و او را به بازی چهارشنبه پیشگامان شفق اردکان رساندم. بین راه چند بار گفت نمی‌رسیم و البته سه و نیم رسیدیم اردکان و تا سلام و علیکی و رسیدن به سالن، ساعت دقیقاً چهار بود. اعتراض داشت که چرا به پروتکل معرفی نرسیده‌ایم!

تبلیغات و بازی خوب بچه‌ها، مؤثر شد و نظرش تغییر کرد؛ البته همچنان اصرار دارد که تیم قم بهتر بازی می‌کند! (شاید تغییر موضعش برای رضایت من بوده و همچنان ته دلش... بگذریم).

در اواسط گیم دوم (اگر اشتباه نکنم) توپی به زمین شفق اصابت کرد و داور ندید و به حساب برگشت توسط بازیکن گذاشت! چه قشقرقی شد و نزدیک بود مربی تیم کاله جوان آمل بازی را نیمه تمام ترک کند که به خیر گذشت.

اما خدایی‌اش از نزدیک دیدم که توپ به زمین خورد نه دست بازیکن! علی هم دید. و نگاهی با تعجب به من کرد. گفتم همه ممکن است اشتباه کنند. داور هم اشتباه کرد!

در بین بازی یکی از دوستان، پیامکی پرسیده بود که والیبال چند دروازه دارد؟! و البته بعد بازی پیامش را دیدم؛‌ جوابی به همان اندازه یا کمی بیشتر با مایه طنز و طعن برایش فرستادم.

اواخر گیم سوم، علی داخل سالن ماند و رفتم برای نماز. البته تو راه به یاد آقای کروبی افتادم که گفت ما یه چرت خوابیدیم و بیدار شدیم و دیدم نتیجه عوض شده! آخه در بازی قم هم اواخر گیم چهارم رفتم برای نماز! در حالی که چند ضربه به پایان گیم چهارم و برد سه بر یک شفق نمانده بود؛ وقتی برگشتم دیدم که سه بر دو شفق باخته! گفتم نکنه این بازی هم ... و ما جلوی علی حسابی کم بیاریم!

بالاخره پس از نماز دوم، بی‌تعقیبات برگشتم سالن!‌ قضیه به ناخوشی بازی شفق در قم نبود و در نهایت ما فعلاً نزد پسرمان روسفید شدیم؛ ان شاء الله همگی نزد خدا روسفید باشیم.

در اینجا لازم می‌دانم از لطف همه کسانی که در سالن،‌ ذره‌نوازی کردند، مخصوصاً عوامل تیم شفق علی الخصوص جناب قاضی تشکر کنم.


نوشته شده در  پنج شنبه 91/11/5ساعت  5:7 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]