سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیشب وقتی پسرم کیف مدرسه‌اش را آماده می‌کرد، کنار میز تحریر و داخل اتاقش را گشت و مدادش را پیدا نکرد. سر و صدا راه انداخت که مدادم نیست. رفتم کمکش؛‌ مداد وسط سالن بود! گفتم ببین مدادت را کجا انداخته‌ای و کجا دنبالش میگردی!

قاطعانه گفت: مدادم تو اتاق بوده، شاید باد آورده انداخته وسط سالن! 

خیلی خودم را کنترل کردم تا نخندم! و خیلی زود از عالم سیاست،‌ چقدر تحلیل عجیب خنده‌دار از این دست در ذهنم رژه رفت. از تحلیل دورکاری (!) یازده روزه آقای احمدی‌نژاد تا ادعای آزادی بیان و پیگیری مطالبات مردم در دوره ریاست جمهور سابق! از انقلابیگری دولتمردان سابق تا پاکی دولت فعلی و این سلسله تحلیها ادامه دارد. و البته همچنان سعی می‌کنم خودم را کنترل کنم و نخندم!


نوشته شده در  یکشنبه 91/7/16ساعت  10:40 صبح  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]