سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در روزگاری که غالباً مردم به دنبال سود بیشتر هستند، گاهی سوژه‌هایی پیدا می‌شود که باورش سخت است. نمونه آن پیرمردی است که کبابی داشت. تفاوت او با بقیه این بود که در تابلوی مغازه‌اش نرخ روز گوشت را درج می‌کرد و با توجه به تغییر روزانه نرخ گوشت، نرخ هر سیخ کباب را در تابلو درج می‌کرد که معمولا از نرخ سایر کبابی‌ها پایین‌تر بود. و البته کبابش فقط گوشت بود؛ بدون ناخالصی.

چند وقت پیش رفتم کباب بگیرم؛ دیدم روی پله ورودی مغازه نشسته و وسایل مغازه جمع شده است. علت را پرسیدم. گفت: سن من دیگر اجازه ادامه کار نمی‌دهد. پرسیدم که چرا مغازه را به کباب‌پز دیگری اجاره نداده، گفت: چند نفر برای اجاره آمدند. گفتم باید به روالی که من عمل می‌کردم، کار کنند. قبول نکردند. مغازه را خالی کردم تا به کار دیگری اجاره دهم. نمی‌خواستم با اجاره به کباب‌پز دیگر، اعتمادی که طی بیست و چند سال نسبت به کارم ایجاد شده را با پول اجاره بیشتر عوض کنم!

صد رحمت بر این کاسب منصف و روشن‌ضمیر.


نوشته شده در  دوشنبه 91/5/9ساعت  10:12 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]