سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیروز توفیق اجباری نصیب شد حدود یک ساعتی با وقت قبلی در مطب پزشک محترمی به انتظار بنشینم. در سالن انتظار، مرد محترمی نشسته بود که در حدود این یک ساعت متوجه شدم، کی چک دارد؛ آخرین چک برگشتی او کی بوده؛ دیشب منزل کی مهمانی بوده؛‌ جمعه شب کجا دعوته؛ برادرش کی از کربلا برگشته؛ ماشینش چه نقص فنی دارد؛‌ اصلا چه کاره هست؛ خانمش با کی دعوا کرده؛ دوستش که با او قهر بوده کی آشتی کرده؛‌ و کلی اطلاعات مفید و غیر مفید و مجانی دیگر!

پس از یک ساعت که نزدیک بود از صدای بلند زنگ همراه و بلند بلند صحبت کردنهایش سرگیجه بگیرم، با اشاره فهماندم که حداقل کمی یواش‌تر صحبت کند! پس از آخرین تماسش از من و البته فقط از من به خاطر مزاحمت عذرخواهی کرد و در عذر آوردن گفت: آخه در مطب دکتر هم دست از سر ما بر نمی‌دارند! و من کلی از این نکته‌اش، نکته آموختم! آخرینش این که ما هیچ وقت حاضر نیستیم کمی هم خود را مقصر بدانیم!


نوشته شده در  پنج شنبه 91/4/8ساعت  12:14 صبح  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]