شنبهای که گذشت آخرین روز درسی ترم جاری در دبیرستان بود. به اقتضای مباحث کتاب، سخن از سابقه تمدنی اسلام و تاریخچهای از تمدن نوپای غربی به میان آمد. در بین مباحث نکتهای را به دانشآموزان عرض کردم که عقیده شخصیام بود. آن نکته این بود که اگر ایرانیها در دو مسأله فرهنگ خود را تغییر دهند اقتصاد و تولید بومی رونق خواهد گرفت. تأکید کردم که این دو مرحله باید همزمان انجام گیرد. یکی تقویت فرهنگ مصرف کالای ایرانی و دیگری اولویت منافع ملی و رضایت مشتری بر منافع اقتصادی کوتاه مدت شخصی.
جالبه که ما جنس ایرانی را هم با مارک خارجی میخریم و از آن راضی هستیم. جنسی که گاهی کنار گوش ما و در کارگاهی در نزدیکی خانه یا شهر ما تولید میشود. اگر همان جنس مارک ایرانی داشته باشد، حتی حاضر به بررسی کیفیت هم نیستیم. جالبتر اینکه جنسهای صادراتی را یک دست و منظم بستهبندی میکنیم اما برای بازار مصرف داخلی ردیف روی جعبه جنس ممتاز و ردیف پایین آن جنس غیر قابل مصرف قرار میدهیم. و جالب اینکه اگر جنسی از تولیدات ما مورد اقبال قرار گرفت، کمکم برنامهای میریزیم که هزینههای تولید کاهش یابد و سود بالاتر شود؛ حتی اگر کیفیت هم فدا شود. و البته همه این جالبها جای تأسف دارد.
این دو ضعف فرهنگی در کنار هم قرار گرفته و ضربات سختی به اقتصاد ما میزند؛ در حالی که تغییر اینها میتواند جهشی در اقتصاد و تولید بومی باشد. به عنوان مثال، اگر صاحب رستوران تازه تأسیس همان تلاشی که در شش ماه اول در کیفیت خوب غذا و قیمت مناسب آن به کار میگیرد، در بقیه مدت کارش هم به کار گیرد، میتواند مطمئن باشد که رونق کارش حتمی است.
به نظر بنده یکی از عوامل موفقیت در عرصههای علمی که با فرهنگ عمومی مصرف سر و کار ندارد آن است که تلاش در آن عرصه و نتایج آن متوقف بر پذیرش یا عدم پذیرش عمومی نیست. نکته آخر این که متأسفانه مدیریت و تلاش شاخصی در ارتقای این دو فرهنگ اقتصادی بومی دیده نمیشود و همچنان باید در انتظار همت متولیان و مسئولان نشست؛ مسئولانی که گاه خود نیز آفتی در این عرصهاند!