بدون تردید در کشور ما ظرفیت نقدپذیری بسیار پایین است و هر کسی تا کمترین ترکشی از نقدی احساس کند، پاتک سنگینی میزند. ( البته برای این که غیبت نشده باشد؛ میگویم به استثنای عده قلیلی) روز قبل از عید قربان، به اجبار، عضوی از اعضای جلسهای شدم که موضوعش ارزیابی کتابی با نام نگاه داستانی به قصه حضرت یوسف (ع) بود. نام نویسنده را نمینویسم اما اگر کسی در صدد یافتن آن باشد، در جستجویی ساده اینترنتی (همان سرچ کسانی که فارسی را پاس نمیدارند) میتواند آن را بیابد! بگذریم از اینکه عرفهام خراب شد؛ چون جلسه در تهران بود و زودتر از دو و نیم عصر به قم نرسیدم. از جمله نقدهایی که به نویسنده نامور کتاب داشتم آن بود که در عرصه پژوهش قرآنی بسیاری از اصول و بدیهیات کار رعایت نشده است. و نقدهای دیگری که مجال طرح آن در این عرصه نیست.
نوبت به نویسنده کتاب رسید تا نکاتی در توضیح برخی نقدها ارائه دهد. مقدمه و اصل صحبتش این بود که قرآن را همه میفهمند و کتاب متخصصان نیست و این که معتقد باشیم لازم است برای فهمش سراغ کتابهای دیگران (از جمله کتابهای تفسیری) برویم، نوعی استبداد و دیکتاتوری است!!! بسیار تعجب کردم. از کسی این حرف را میشنیدم که اصلاً انتظار نداشتم. این سخن و نقدش بارها مطرح شده و چیز جدیدی نیست. کسی نگفته که فهم قرآن عمامه میخواهد؛ اما فهم قرآن حتی در سطح بسیار سادهاش به آشنایی با زبان عربی و قواعد دستوری و بیانی آن محتاج است. در این فرصت قصد پاسخ به این نقد را ندارم، اما بر این نکته اصرار دارم که گاهی برخی از ما برای پرهیز از رسیدن ترکش نقد حاضریم سنگر را بر روی خودمان خراب کنیم و اصل استتار را هم انکار نماییم و بیمحابا به سمت میدان مین بدویم تا ترکش به سلامت از کنار ما بگذرد!
این جلسه و تلخی پاسخهای بیربطی که شنیدم مرا بر آن داشتم که ایده اولیهام در بخش نظرات وبلاگ را فوریتر عملی کنم. از ابتدای شروع به کار وبلاگ قصد داشتم گزینه نظرات خوانندگان را نیازمند تأیید نویسنده وبلاگ نکنم. ابتدا اندکی تردید داشتم اما از امروز آن را عملی می کنم. از خوانندگانی که نظر میدهند تقاضا میکنم اگر پیامی دارند که نباید به صورت عمومی منتشر شود، گزینه خصوصی بودن پیام را فعال کنند. این کار تمرینی است برای آزادنویسی در عرصه وبلاگ و تمرینی است برای ارتقای صبر و حوصله و تمرینی است برای امتحان روحیه نقدپذیری! توکل بر خدا.