سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از کنار یک سوپری کوچک و شلوغ رد شدم. روی شیشه‌اش نوشته بود: از خروسخون تا بوق سگ /  از شیر مرغ تا جون آدمیزاد

خیلی جالب بود؛ کوتاه و گویا و البته طنز. یک روز صبح خیلی زود (قبل از اذان صبح) رفتم نون بگیرم تا خیلی تو صف معطل نشم. از کنار مغازه گذشتم و البته سوپری باز بود. بیشتر به مذاقم چسبید. علاوه بر کوتاه و گویا، صداقت و واقع‌نمایی هم داشت؛ رفتم سراغشان، دو برادر بودند که در دو شیفت از چهار و نیم صبح تا دوازده و نیم شب پای دخل بودند. اگر همه سیاستمداران ما اینگونه بودند، برادر و منظم و صادق، کشور آباد بود.


نوشته شده در  سه شنبه 90/12/23ساعت  12:16 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]