سه کارگر مأمور شدند؛ یکی کانال حفر می کرد، یکی لوله گذاری می کرد و دیگری پر می کرد!
شهروندان روزی دیدند که یکی کانال حفر می کند و دیگری آن را پر می کند؛ بدون این که لوله ای گذاشته شود!
یکی با صد ترس از شکایت به جرم نشر اکاذیب و تهمت افترا و توهین و ...، به خود جرأت داد و به دیوار(!) گفت: اگر این جا لوله لازم نیست، پس چرا کانال حفر می کنید و دوباره پر می کنید؟!
و آقا بالاسر کارگران گفت: آقا دخالت نکن! لوله هم لازم است؛ اما کارگری که مأمور لوله گذاری بوده امروز نیامده؛ ما که نمی توانیم کارمان را تعطیل کنیم!
سنگفرشهای نوساز پیاده روی خیابان شهید موسی کلانتری، برای کابل مخابرات یا فیبر نوری تخریب می شود؛ چون شهرداری حاضر نبوده بالاتر از نوک دماغش را ببیند و با سازمانها، رایزنی کند تا اگر طرحی دارند، اجرا کنند! و امروز صبح دیدم به جان سنگفرشهای خیابان صدرآّباد هم افتادند و همت کردند که یک روزه همه بافته های شهرداری در موزاییک فرش کردن را پنبه کنند!
شاید هم ادارات حاضر نبودند طرحشان را اجرا کنند؛ و شاید هم سایر ادارات تا نوک دماغشان را ندیدند و طرح یکساله نداشتند؛ چه رسد به برنامه دو ساله و پنج ساله و ده ساله!
و بیچاره مردمی که باید هزینه این مدیریت تهوع آور شهری را بپردازند؛ یا از جیبشان یا از بیت المال که متعلق به آنها است!
شک ندارم هیچ مدیری به خاطر این پت و مت بازی، ریالی از جیب شخصی نمی پردازد؛ بلکه حقوق میلیونی و پاداش و کارانه خود را سر موعد خواهد گرفت در تودیع، به عنوان قهرمان ملی بر سر مردم منت هم خواهد گذاشت!
و ما می مانیم و تحمل این مدیریت تهوع آور شهری! خدا به ما صبر بدهد! و البته کمی عقل و یک نوک سوزن مدیریت به برخی مدیران ناکارآمد!