آنچه در ادامه می خوانید، بیان دیگری از محتوای یادداشتی است که با ترس و لرز نوشتم؛ اما فرقش با نوشته بنده در دو نکته است:
اول این که بنده در استخدام آموزش و پرورش نیستم و نویسنده یادداشت زیر، از مجموعه آموزش و پرورش با سابقه کاری زیاد و مرتبط است؛ در نتیجه، اگر بنده به بی اطلاعی متهم شدم، بی اطلاعی نویسنده یادداشت زیر از اوضاع آموزش و پرورش، بی انصافی است.
فرق دوم هم این است که بنده به صورت کلی نوشتم، اما نویسنده محترم یادداشت زیر، یکی از مصداقهای همان نتیجه کلی را برشمرده است؛
بپذیریم که فعالیتهای تربیتی ماندگار، غیر از مسابقات و آمار جوایز است؛ آمار اندیشی، بلای فعالیتهای فرهنگی وتربیتی بوده و هست.
بخشی از متن یادداشت جناب آقای عابدی چنین است: (لینک منبع)
آموزش و پرورش کشور ما با این همه غنا و پشتوانه آموزه های دینی تکریم اولیاء، کدام برنامه رسمی و یا غیر رسمی در این خصوص دارد. غیر از این است که ذهن و فکر و حتی روح دانش آموزان را در مدارس مخصوصا از مقطع متوسطه دوم به بعد ، درگیر حواشی زندگی کردیم.
غیر از این است که حتی فرصت نکردیم به آنان حتی درست حرف زدن ، درست فکر کردن ، درست رفتار کردن و... را آموزش دهیم .
البته ناگفته نماند که هنوز در این هیاهوی "هیچ کاری" هستند خوش ذوقان فراوانی که با سلیقه های ناب خود ، از جان و دل مایه گذاشته و بیش از تعلیم به تزکیه پای بند هستند.
اما این مهم را هم فراموش نکنیم که خیلی هم کار نکرده ایم. (پایان بخشی از متن)
قضاوت تفاوتهای متن بنده که مورد هجوم واقع شد، با آنچه نویسنده محترم دیگری نوشت و اعتراضی نداشت، با خوانندگان گرامی!