خبردار شدم متنی در انتقاد از فضای خفقان شهر، در یکی از سایتهای خبری منتشر شده و با فشار پیاده نظام باند خفقان، بلافاصله حذف شده بود.
متن را گرفتم تا بخوانم و علت حساسیت و فشار را بفهمم؛ نویسنده محترم، فضای خفقان شهرم را به کره شمالی تشبیه کرده بود و به مباحثی از فساد سیستمی استناد کرده بود که از صحت و سقم آنها اطلاع ندارم، اما میدانم توسط نهادهای مرتبط، در حال پیگیری است.
اما حذف این مطلب را من هم کاملاً ضروری تشخیص دادم و برداشتن آن را از سایت، کاملاً درست دانستم؛ اما با منطق و استدلالی غیر از دیدگاه پیاده نظام باند خفقان!
به نظر بنده، در این یادداشت به دیکتاتور و مردم کره شمالی توهین شده بود و لازم بود با حذف مطلب از انتشار بیشتر توهین به مردم کره شمالی جلوگیری شود!
چون، در کره شمالی، فقط سیاست باندبازی است؛ اما دانشگاه و بهداشت و درمان و صنعت و تجارت و آب و نان مردم باندبازی نیست.
چون در کره شمالی، ادای آزادی بیان و انتقادپذیری درنمی آورند.
چون در کره شمالی، منتقد را خفه میکنند، اما به او و خانواده اش توهین نمیکنند.
چون در کره شمالی، نفس کشیدن مردم، صدقه سر سیاسیون شمرده نمیشود.
چون درکره شمالی ....
پس حذف این مطلب به خاطر جلوگیری از توهین بیشتر به دیکتاتور و مردم کره شمالی، ضرورت داشت.
اما، شک ندارم که نویسنده و ناشر آن یادداشت، جوان بوده و تجربه فشار این باند را نداشته است؛ و بلافاصله از هیاهوی طبل توخالی باند خفقان ترسیده است!
برادر عزیز نگارنده! شخصاً بارها صدای این طبل را بیخ گوشم، گوشخراش تر، شنیده ام، اما بخاری از آن بلند نشده است؛ توجه به این نکته برای آینده سیاسی شما، شاید مهم باشد.
این لطیفه را به یاد داشته باشید که: گدایی به روستایی آمد و آمرانه، درخواست کمک کرد و تهدید کرد اگر کمک نکنید همان بلایی سرتان درمی آورم که بر سر روستای قبلی آوردم.
مردم ترسیدند و کمک هنگفتی فراهم کردند؛ پس از تحویل کمکها، از روی کنجکاوی پرسیدند چه کاری بر سر اهالی روستای قبلی درآوردی؟
گفت: روستای آنها را با دست خالی ترک کردم و به سمت شما آمدم! اگر شما هم کمک نمی کردید، راهی روستای بعدی میشدم!!!!!!!
و نکته آخر این که این فشار و تهدید برای حذف مطلب، خود شاهدی بر آن است که اینجا بی شبهات به کره شمالی نیست: آفتاب آمد دلیل آفتاب!