یادداشتی مختصر درباره وضعیت تنها مرکز درمانی شهرستان، خیلی بیش از تصورم، اوضاع برخی که منافعشان تلنگری خورده بود را به هم ریخت! (نکاتی در این باره در یادداشت بعدی خواهم نگاشت) و خیلی بیشتر از آنچه انتظار داشتم، جدی گرفته شد.
و البته خیلی ضایعتر از آنچه تصور می شد، پاسخ داده شد!
در این یادداشت نکاتی یادآور میشوم تا فرصتی به دست آید و نقدی اساسی بر دفاعیه روابط عمومی شبکه از دوران مشعشع ریاست بنویسم. (به وعده پاسخ مشروح، ان شاء الله به زودی وفا میکنم).
در این مدت افراد بسیاری با واسطه یا مستقیم، در مورد یادداشت مربوط به وضعیت درمانی شهرستان، ابراز نظر کردند؛ و البته یک نکته جالب وجود داشت که نمیتوان از کنار آن گذشت. همه کسانی که ارتباطی با شبکه نداشتند، از بنده تشکر کردند که آخرینش را در همین یادداشت، خواهم نگاشت. و گاهی شجاعت قلم را تحسین کردند!
و همه کسانی که از عملکرد شبکه دفاع کردند، سمت رسمی و رابطه استخدامی داشتند و موظف به چنین کاری شده بودند! و جالب تر آن که بسیاری از کسانی که رابطه استخدامی داشتند، یواشکی مسرت فوق العاده خود را از یادداشت بنده، بارها و بارها ابراز کردند.
در این تشکرها، افراد بسیاری، اطلاعات فراون تری و نقدهای مهم تری هم اضافه کردند که در جای خود از آنها استفاده خواهم کرد. از جمله درباره تشکل خیرین سلامت و وضعیت استخدام در شبکه، وضعیت مجوزها و اختصاص خانه مبله به برخی پزشکان متخصص و اختصاص خانه موکته به برخی دیگر و ... و موارد متعدد دیگری که هر کدام، برای خود پروژه ای است و حیف، که فرصت کافی برای تحقیق و نگارش وجود ندارد.
جالب این که در همین تأییدها و تشکرها روشن شد که گروهی از شاغلان همین شبکه معیوب درمانی شهر، نقدها و اعتراض خود را حتی به امام جمعه اسبق و سابق هم منتقل کرده بودند! و همچنان جمعی در صدد بودند که این اعتراض را به امام جمعه، تنها پناهگاه غیرسیاسی شهر، دوباره هم منتقل کنند! تا شاید فرجی حاصل شود و البته به طنز تعدادی ابراز کردند که همچنان به جناب عزرائیل بیش از همه امیدوارند!
به فاصله همین چند روز، موردی اورژانسی برای یکی از بستگانم پیش آمد و همه نزدیکان بالاتفاق، بدون این که از یادداشت بنده حتی اطلاعی داشته باشند، بر مراجعه به مطب پزشک متخصص به جای مراجعه به اورژانس بیمارستان تأکید داشتند. و از قضا پزشک متخصص بیمارستان شهر ما، مطبی در شهر همجوار داشت و به فوریت، مریض ما معاینه شد و دستور اقدام اورژانسی در بیمارستان داد.
و خدا شاهد است و همراهان مریض هم شاهدند که بدون این که یک کلمه حرف بزنیم یا چیزی بپرسیم، خود پزشک متخصص محترم با تأکید گفتند در بیمارستان ضیایی این درمان را نگیرید و به بیمارستان امام صادق علیه السلام ما را حواله داد؛ پزشک متخصص محترمی که نه اردکانی و نه میبدی است و در در هر دو بیمارستان خدمت میکند. عمیقاً متشکر شدیم که چقدر روشن از عمق فاجعه آگاه است و چقدر مسئولانه، مریض را راهنمایی میکند.
و آخرین تشکر، عصر امروز اتفاق افتاد. یکی از همشهریان محترم که عضو هیأت علمی دانشگاه است و دوست نداشت اطلاعات بیشتری از او در اختیار خوانندگان بگذارم، حضوری، تشکر بسیار کرد و تشویق به استمرار این رویه؛ و البته اطلاعات بسیار گسترده ای داشت که برخی از آنها برایم تازگی داشت و ارائه قرائن و شواهد فراوان، تردیدی باقی نمیگذاشت که این اطلاعات، حظ وافری از واقعیت دارند. و البته تأکید داشت آفت سیاست زدگی، این شهر را تا مرز نابودی همه چیزش خواهد کشاند!
و این چند روز برایم معلوم شد چقدر دلها از سیستم مدیریت درمان شهرستان پر است و چقدر صبرها در آستانه لبریز شدن است! و البته اعتراف میکنم که خودم هم تصور نمیکردم عمق فاجعه، این چنین وحشتناک و دهشتناک باشد!
آیا به زودی فرجی خواهد شد؟ شاید!