چند روزی در موطنم بودم و اکنون که در آستانه برگشت از قم و اقامت در شهرم هستم، فرصت و احساس ضرورت بیشتری برای حضور در برخی جمعها دارم. در یکی از این جمعها، برخی دوستان از هجوم فرهنگ غریبههای ساکن در شهر، و تحت تأثیر شدید قرار گرفتن فرهنگ بومی شهر شکایت داشتند و به فکر تدبیر بودند.
جدای از این که تأثیر و تأثرات فرهنگی، پروسهای طولانی مدت است و فرصت بحث در راهکارها و چالشهای تغییر فرهنگها در این مختصر نیست، سؤال مهم دیگری در ابتدا رخ مینماید.
لذا، از این دوستان عزیز سؤالی با این مضمون پرسیدم که چرا به جای این که فرهنگ غالب ساکنان شهر بر تازهواردها اثر بگذارد، فرهنگ تازهواردها پیروز میدان شده و حتی حاکم بلامنازع فرهنگ شهرمان دانستهایم؟!
چرا باید خردهفرهنگهای غریبهها که هر کدام از جایی و از فرهنگی و البته بسیار متکثر هستند، چنان پرقوت بنماید که بر فرهنگ ظاهراً یکدست جمعیت غالب یک شهرستان غلبه کند؟!
آیا در آن همه ادعای پرطمطراق فرهنگ عالی شهر و همشهریانمان صادق بودهایم؟! آیا حرکتی هرچند کوچک یا تلاشی هرچند بیهوده در تحکیم و ارتقای و حتی در حفظ آن فرهنگ عالی و شایسته داشتهایم؟! کمکاری از کیست و مقصران کیستند؟! چرا قبل از این که همه تقصیر را بر گردن غریبهها بگذاریم، در اشتباهات مسیر خودمان تأمل نمیکنیم؟!
و مگر بخش عمدهای از این غریبهها، هموطن ما و ایرانی نیستند، همان ایران و ایرانی بودنی که به آن افتخار میکنیم؟! چرا به این نقطه نگران کننده رسیدهایم؟! و سؤالاتی از این دست که باب گفتگوهای بسیاری گشود و البته به فرجام خاصی نرسید.