دیروز، هنگام تصحیح نوشتهای، خودکار قرمزم تمام شد. نکته جالبی به ذهنم رسید؛ (البته برای من جالب بود؛ ممکن است شما چنین احساسی نداشته باشید). همه ما از زمانی که از نوشتافزار استفاده میکنیم، به یاد داریم که مداد یا خودکار خریدهایم، یا به یاد داریم مداد و خودکاری به ما دادهاند که تازه خریداری شده بود. در سالهای اول دبستان در دوران تحصیل ما، نوشتن با خودکار ممنوع بود و مداد مشکی و قرمز و البته مدادپاککن و تراش، اصلیترین نوشتافزار دبستانیها بود. خیلیها تمام شدن مدادها را به یاد دارند. دیروز این سؤال برایم پیش آمد که چند درصد از ما تمام شدن خودکاری را به یاد داریم و تمام شدن چند خودکار را به یاد میآوریم؟ این همه خودکاری که به راه انداختهایم و به پایان رسیدنش را ندیدهایم، به چه بلایی گرفتار شده است؟ چرا بعدها نشانی از آن نیافتهایم و خودکار تازهای به راه انداختهایم؟ (البته از اینجا میتوان وارد فاز سیاسی شد که از آن پرهیز میکنم!)
شما را نمیدانم، اما شخصاً از دیدن خودکاری که در حین نوشتن تمام میشود، حس خوبی دارم؛ و البته دلیلش را هم نمیدانم.
×××××
در وبگردی صبحگاهی امروز خواندم. جالب بود:
هر مدارایی که شد با ایل کفار بس است / شاخه خشکی که اینجا سبز شد خار و خس است / ای که عاشورا دلم خون کردهای با سوت و کف / شهر ما نه کوفه است و نه حسینش بی کس است.