سفارش تبلیغ
صبا ویژن

متن کامل سخنان آقای قرائتی درباره اصول کار فرهنگی در برنامه درسهایی از قرآن نقل می‌شود. خواندن کامل  را برای  وقتی بگذارید که فرصت و حوصله خواندن آن را دارید. توصیه می‌شود تمام آن را بخوانید. بخش اول

بسم الله الرحمن الرحیم

در خدمت برادرانی هستیم که مسؤولین کارهای فرهنگی و اجتماعی هستند در شهرداری. خوب یک شرح وظایفی را برای شما تعیین کردند که باید طبق آن عمل کنید. من نه شما را می‌شناسم و نه شرح وظایف شما را می‌دانم و نه می‌دانم شما به شرح وظیفه عمل می‌کنید یا نمی‌کنید. آنجا بازرس دارد، ناظر دارد، حساب و کتاب دارد خودتان در برنامه‌های خودتان هرچه وظیفه‌تان است انجام بدهید.
من به عنوان معلم قرآن می‌خواهم بگویم در کار فرهنگی چند تا اصل را رعایت کنید. توجه به چند اصل در کار فرهنگی و اجتماعی. یکی اینکه کارهایی باشد که ارزان باشد. حالا یک نمونه برای طراحی‌های غلط بگویم.

1- دوری از اسراف و هزینه‌های بی‌جا. یکبار یکی از مهره‌های درشت شهرداری تهران آمد ستاد نماز گفت: آقا من می‌خواهم کار فرهنگی، اجتماعی کنم بودجه‌ی سنگینی هم برایش در نظر گرفتیم. آمدم با شما مشورت کنم. گفت: می‌خواهیم در یکی از پارک‌های بزرگ تهران مثل پارک لاله صد تا مجسمه درست کنیم با سنگ مرمر با یک پیشنماز که اینها دارند قنوت می خوانند. یک خرده می‌رویم عقب تر صد نفر در حال رکوع هستند. همه سنگ مرمری! دوباره صد تا سنگ تراش، صد تا سنگ مرمر درست کنند، یعنی صد تا مجسمه که در حال سجده هستند. تا حالا آدم دیدید از راه سنگ مرمر به سمت خدا برود؟ اصلاً پارک جای نماز نیست، پارک جای استراحت است. خسته شده می‌خواهد بنشیند یک خرده استراحت کند. خانه‌اش حیاط ندارد، پارک جای تفریح است. حالا برای اینکه یک کار فرهنگی هم بکنید یک نمازخانه‌ای هم کنارش بسازید، اما نماز با سنگ مرمر چند صد میلیون این سنگ تراش می‌خواهد از تو بگیرد و این شیره را سر تو بمالد. هم غلط است و هم اگر این کار را کنید من در تلویزیون آبروی شما را می‌ریزم. آخر یعنی چه؟ من نمی‌دانم چه کسی بود در شهرداری آمد و رفت!

گاهی یک آدم‌هایی می‌آیند به عنوان طراح، می‌دانید چقدر پول خرج می‌شود! این پولی که خرج مجسمه نماز بکنیم مسجد بسازیم خود مردم مسجد می‌روند. ما هنوز شهرک‌هایی داریم، نمازخانه ندارد. مسجد ندارد. مدرسه‌هایی داریم، نمازخانه ندارد. تو با سنگ مرمر در پارک لاله... اصلاً آن کسی که پارک لاله می‌آید، به قصد نماز نمی‌آید. به قصد تخمه شکستن و بستنی خوردن می‌آید. آن وقتی به قصد بستنی می‌آید تو می‌خواهی نماز تبلیغ کنی، این ضد تبلیغ است.

داماد وقتی می‌آید، عروس وقتی می‌آید نزد داماد بنشیند به قصد این می‌آید که با هم خوش و بش کنند. یک داماد رفت کنار عروس نشست و گفت: عروس خانم، توحید یعنی چه؟ نبوت یعنی چه؟ عروس بلند شد رفت. گفت: نفهمیدم شب اول عروسی‌مان است یا شب اول قبرمان!(خنده حضار)

آن کسی که در پارک می‌آید او آمده استراحت کند. نمازهایی هم که ما گفتیم در پارک خوب است، به شرطی که هشت دقیقه باشد مزاحم تفریح مردم نشود. مردم آمدند تفریح کنند. یک نماز بخوانید که تفریحتان بی‌نماز نشود که چون رفتید تفریح کنید نمازتان قضا شد. همان‌جا یک مسجدی، جایی باشد یک ده دقیقه کسی نماز بخواند. نه اینکه آنجا زیارت عاشورا و دیگ بار بگذارید و منبر و شله زرد و... حسینیه که نیست، پارک است. پارچه‌ی عمامه غیر از پارچه‌ی کت و شلواری است. ما گاهی قاطی می‌کنیم. یکی اینکه باید کارهای ارزان باشد نه سنگ مرمر، دوم باید ماندگار باشد.

زشت است شاه عباس روز قیامت یقه‌ی شما را بگیرد. شاه عباس یقه‌ی شما را در شهرداری می‌گیرد. می‌گوید: شما بودجه داشتید چهارصد سال بعد از من. بلوار هم داشتید، اتوبان هم داشتید، قطار هم داشتید. کار فرهنگی را من کردم، برای زوارهای امام حسین یک کاروانسرا ساختم. هنوز کاروانسرای شاه عباسی هست.

2- انجام کارهای ماندگار و پایدار. شما کار فرهنگی می‌کنید، ماه دیگر خراب می‌شود، نه دو سال دیگر خراب می‌شود. یک کار فرهنگی کنید ماندگار، نه یکبار مصرف، دو سال مصرف، ده سال مصرف. ماندگار باشد. پس 1- ارزان 2- ماندگار 3- منافعش به درد همه بخورد. ما یکوقت یک زمین والیبال درست می‌کنیم، ده تا بچه می‌توانند در آن بازی کنند. خسته شدند ده تا دیگر. یک وقت یک زمینی درست می کنیم که فقط دو نفر در آن بازی می‌کنند. تنیس!؟ اسمش تنیس است؟ مثلاً یک زمین فقط دو نفر در آن بازی می کنند. خوب این همه پول برای دو نفر خرج کنیم.شما یک لامپ داشته باشی می‌توانی در یک فلکه بزنی که هزار تا آدم از آنجا رد می‌شود. می‌توانی در یک کوچه‌ی بن بست بزنی که سه تا خانه در آن است. تو که لامپ داری در فلکه بزن، چرا در کوچه‌ی بن بست می‌زنی؟ اگر بناست یک پولی خرج ورزش کنیم، خرج ورزشی کنیم که افراد زیادتری از آن استفاده کنند. یعنی چند منظوره باشد. از خدا مهندسی را یاد بگیرید.

خدا یک شکاف در صورت گذاشته به نام لب. گفته: قدر لبت را داشته باش. «وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ» (بلد/9) «شفتین» یعنی یک جفت لب به تو دادیم. بعد هم می‌گوید: در لب تدبر کن.ما گفتیم: لب که تدبر ندارد، خوب این است دیگر. این تدبر نمی‌خواهد، همین است که هست! گفته تدبر کن، همه‌ی مسؤولین شهرداری و آموزش و پرورش و دانشگاه و همه‌ی مهندسین باید بیایند شاگرد لب شوند. چطور؟ خدا با این شکاف چه کرده است؟
1- نوزاد که هست سینه‌ی مادر را می‌مکد. سلامتی و وجودش به خاطر این لب است که می‌مکد.2- بزرگتر می‌شود حرف می‌زند. با همین لب اکسیژن می‌گیرد، با همین لب کربن پس می‌دهد. با همین لب می‌بوسد. با همین لب سوت می‌کشد. با همین لب فوت می‌کند.

حالا اگر دست کارشناس‌ها می‌دادند. یک سالن اینجا درست می‌کردند نمازخانه، اینجا آمفی تئاتر، اینجا قرائت خانه، بیایید یک کار چند منظوره کنید. یعنی یک چیزی درست کنید هم بشود در آن خندید. هم بشود در آن گریه کرد، هم بشود در آن ورزش کرد. طراحی را از خدا یاد بگیرید، لب را قرار داده، یک انگشت شصت قرار داده، هفت، هشت، ده تا وزارتخانه را در این گذاشته است. هفت، هشت، ده تا وزارتخانه در این. بگذارید کنار وزارت کار تعطیل می‌شود. نه بیل، نه پیچ گَشتی، نه اره، نه سوزن نخ، دکمه‌ی یقه‌ات را نمی‌توانی ببندی. وزارت آموزش و پرورش، نمی‌توانی قلم دست بگیری. وزارت بهداشت تعطیل می‌شود، آمپول نمی‌شود زد با این چهار تا. از خدا یاد بگیرید.

اگر بنا است یک پولی خرج کنید با این پول چقدر می‌شود کار کرد؟ می‌شود پوستر چاپ کرد که فردا پاره شود. می‌شود با سنگ مثلاً در ترمینال، چه می‌گویند... پایانه، در پایانه‌ها یک تابلو بزنیم، اخلاق مسافر. یک، دو، سه، با سنگ‌ نه با کاشی. چون کاشی‌ها برف می‌آید و یخ ببندد پایین می‌افتد. با سنگ مثل سنگ قبری که می‌تراشند با سنگ حکاکی کنند آداب سفر، اخلاق سفر، راننده‌ی خوب کیست؟ یک پوستری نباشد که فردا پاره کنند. یک کاری کنیم ماندگار باشد. یک کاری کنیم عقلی باشد. یک کاری کنیم خداپسند باشد. یک کاری کنیم حیا آور باشد، نه بی‌حیایی. اینها خیلی مهم است.

3- نقش نهضت سوادآموزی در تغییر فرهنگ جامعه. حالا چون ماه دی هم هست و هفت دی روز نهضت سواد آموزی است، خدا امام را رحمت کند. ما مفتخر هستیم که خدا عمرمان را در نهضت صرف کرد. بالاخره 50 درصد مردم بی‌سواد بودند، امروز 10، 15 درصد از مردم بی‌سواد هستند. ما سه چهار میلیون بی‌سواد الحمدلله بیشتر نداریم.

زمان شاه کار فرهنگی می‌کردند ما هم کار فرهنگی می‌کنیم. فرقش را ببینید. می‌خواستند بگویند: دو تا لام داریم. لام بزرگ، لام کوچک، زمان طاغوت می‌گفتند: سارا بازار رفت و با پول، لام بزرگ، لباس خرید. لام کوچک! آنوقت در عکس، سارا خانم یک خانمی بود تا بالای زانویش باز بود. دست دختری را گرفته بود او هم بی‌حجاب، خانم بی‌حجاب، دختر بی‌حجاب، کیف دستش است می‌روند بازار لباس بخرند. می‌گویند: سارا بازار رفت و با پول، لام بزرگ، لباس خرید. لام درس می‌داد، اما بی‌حجابی را درس می‌داد، مصرف را درس می‌داد، مد پرستی را درس می‌داد. همه‌ی شیطنت‌هایشان را در این لام بزرگ و لام کوچک تزریق می‌کردند.

نهضت سواد آموزی آمد گفت: خوب ما لام بزرگ داریم و لام کوچک! سلمان، لام کوچک، یار باوفای رسول، لام بزرگ، خدا بود. سلمان، لام کوچک، رسول لام بزرگ. همان را ما درس می‌دهیم. منتهی ایران مطرح است، سلمان مطرح است، پیغمبر مطرح است. یاوری پیغمبر مطرح است. در آن همه رقم شیطنت است، در این همه رقم دیانت... بودجه‌های فرهنگی را باید نشست فکر کرد. شما فکر نکن فوق لیسانس و دکتر می‌فهمند پول‌هایشان را چه کنند. امام سجاد می‌فرماید: خدایا به من یاد بده پولم را کجا خرج کنم. این خیلی مهم است. پول درآوردن فقط عقل نمی‌خواهد. پول خرج کردن هم عقل می‌خواهد. شما یک بولیز می‌خواهی بخری. می‌توانی بگویی: آقا یک بولیز بده، رنگش طوسی باشد. اینهایی که به گردن می‌چسبد چیست؟ یقه اسکی، اسکی! به اینجا بچسبد. حالا هرچه می‌خواهید اسمش را بگذارید، عرض کنم که یقه‌اش اینجا باشد، رنگش هم طوسی باشد، ظریف باشد. این بولیز را خریدی، هم خودت می‌پوشی، هم یکوقت خانمت خواست می‌پوشد، هم دخترت، هم پسرت، طوسی اگر باشد هم می‌شود روز عاشورا پوشید، هم می‌شود سیزده بدر پوشید. یکبار هم یک بولیز می‌خری، رنگ سفید یک گل سرخ هم رویش است. این را فقط باید دختر چهارده ساله بپوشد. چون رنگش سفید است، نه عاشورا می‌شود پوشید با گل دیگرمی شود...
می‌شود این میز را خرید، این میز چون شیشه‌ای است فقط برای پرتقال خوب است. ولی همین میز اگر چوبی باشد، اگر هم صندلی نباشد یک نفر روی آن می‌نشیند. هم اگر یک نفر پا درد آمد، یک منقل برقی می‌گذاریم، لحاف رویش می‌اندازیم کرسی می‌شود. اگر هم خواستیم از کمد بالا چیزی برداریم، پا رویش می‌گذاریم می‌شود چهار پایه. یعنی هم می‌شود روی آن میوه گذاشت میز پذیرایی شود. یعنی همین که شیشه چوب شود پنج منظوره می‌شود. شیشه که شد یک منظوره می‌شود. فقط باید در حد یک لیوان آب رویش گذاشت. یک گل هم رویش گذاشت. هان! خلاص... هیچ خاصیت دیگری ندارد. اما اگر چوبی باشد، به خصوص چوبش ضخیم باشد، هم کرسی می‌شود، هم چهارپایه می‌شود، هم صندلی می‌شود، هم یک پارچه‌ی سفید می‌اندازیم رویش میز پذیرایی می‌شود.
با یک سوم پول مملکت اگر دست آدم عاقل باشد، مملکت اداره می‌شود. دو سومش را شاید بشود گفت که هدر می‌رود. خیلی پولها هدر می‌رود. خیلی از فکرها هدر می‌رود. و لذا امام سجاد می‌گوید: خدایا، «أَصِبْ» با صاد، «أَصِبْ بی» به من برسان. چه؟ «سَبِیلَ الْهِدَایَة» (صحیفه/ص98) راه هدایت. در کجا؟ «فِیمَا أُنْفِق‏» یعنی خدایا در انفاقات من، پولهایی که خرج می‌کنم هدایتم کن که کجا پولهایم را خرج کنم. یاد من بده کجا پول خرج کنم.
می رویم سر سفره. حلوا می‌خوریم، می‌گوییم: گرمم شد. دو سه تا قاشق ماست می‌خوریم، بعد می‌گوییم: سردم شد. باقلوا را می‌خوریم، می‌گوییم: گرممان شد. خیار می‌خوریم می‌گوییم سردمان شد. دارچین می‌خوریم می‌گوییم: گرممان شد. هندوانه می‌خوریم می‌گوییم سردمان شد. بابا نخور، خوب می‌شوی. هی می‌خورد، سردی می‌خورد، گرمی می‌خورد، ده رقم غذا. بسیاری از عمرها و پول‌ها هدر می‌رود. مواظب باشید نمی‌دانم در شهرداری اسلام شناس دارید یا ندارید؟ می‌خواهید جزوه چاپ کنید. چه جزوه‌ای چاپ کنید؟ چه پوستری، با چه، گاهی وقت‌ها کتاب می‌خواهند چاپ کنند مثلاً می‌بینی 50 صفحه است، ولی پول جلدش دو برابر پول خودش است. با گران‌ترین کاغذها، باید دید مصرفش چیست؟ مصرفش چیست؟ در کارهای مذهبی هم همینطور است. یک منار کوچک نمی‌سازیم که رویش اذان بگویند. منار می‌سازیم، هشتاد متر، نود متر، هفتاد متر، نه کسی آن بالا می‌رود.نه بالا داد بزنی پایینی‌ها می‌فهمند.

 


نوشته شده در  سه شنبه 90/10/20ساعت  4:0 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]