نماینده مردم تهران، ری، شمیرانات و اسلامشهر در مجلس شورای اسلامی از "ناهار فلهای مجلس" انتقاد کرده است! ادامه حکایت، خواندنی است.
در یادداشت محمد سلیمانی که در صفحه 2 شماره امروز روزنامه ایران منتشر شده، آمده است: «چهارشنبه اول خرداد ماه 1392 ساعت 13:45 برای صرف ناهار به رستوران مخصوص نمایندگان در مجلس شورای اسلامی رفتم. غذای چهارشنبهها چلوکباب یا جوجهکباب است. شیوه ارائه غذا به صورت فلهای است؛ طوری که هر کس هر مقدار که خواست بر میدارد. جوجهکباب و ماست و سوپ و دلستر به اندازه خودم برداشتم و طبق معمول به انتهای سمت چپ رستوران رفتم و روی میز تنها در کنار پنجره بزرگ شیشهای نشستم.
فضای سبز پشت شیشه و روشنی گرفته شده از آفتاب عالم تاب صفایی به این محل میدهد ولی از آنجا که مجلس همه چیزش عجیب است، این محل معمولا خلوت و آرامبخش است. لقمه چهارم یا پنجم را داشتم میگذاشتم در دهان که کارگری برای تمیز کردن میز آمد. میز خیلی بزرگ است و در وسط میز، شیشههای روغن زیتون، سرکه، آبلیمو، نمک، سماق، فلفل، دستمال کاغذی، نان و تعدادی لیوان قرار دارد. کارگر خدوم با آرامی ظرف باقیمانده غذایی را برداشت و نشان داد که پر از کباب و برنج بود و حداقل یک نفر گرسنه را سیر میکرد. آهی کشید و گفت «اسراف را ببینید». با حالت نارضایتی ظرف را در سطل آشغال تکانید و گفت: «من بیش از پنج روز است نتوانستهام برای زن و بچهام گوشت بخرم ولی اینجا در این رستوران اینگونه به نعمت خدا بیحرمتی میشود.» گفتم آیا این چنین موردی که غذا این همه اضافه در ظرف بماند شایع است؟ گفت: «فراوان!»
دیدم خیلی دلآزرده است. با او همدردی کردم و گفتم البته همه اینطور نیستند. معترض بود که چرا افراد غذا را کمتر بر نمیدارند و اگر کم آوردند دوباره بروند بردارند. گفتم اصلا این نوع سیستم ارائه غذا اشکال دارد. در چهره این کارگر خدوم و صادق نوعی معصومیت دیدم. شیوه تربیت و غذاخوری خودشان در خانه و شیوه تربیتی پدر و مادرش را توضیح داد و افتخار میکرد که هیچگاه نسبت به نعمات الهی بیتوجهی نکرده است و همواره شکرگزار بوده است و قانع. احساس کردم روح بلندی دارد و جاذب. در صدد برآمدم برایش توضیح دهم که همه مسئولان کشور مسرف نیستند. چند داستان از وزارت چهار ساله خودم در دولت نهم و خصوصا در میزبانی از نمایندگان مجلس تعریف کردم دیدم در مقابل دغدغه و نگرانی این کارگر شریف کم میآورم. مجدد چهره خدوم و مخلص او را نگاه کردم، احساس شرم بیشتری به من دست داد. از یک طرف شیفته روح قانع و بلند او شدم و از طرفی جملهاش مبنی بر اینکه بیش از پنج روز است نتوانستهام برای زن و بچهام گوشت بخرم زجرم میداد. به یاد دولت نهم افتادم که همهاش قناعت بود و نوکری کردن مردم و خبری از این همه اسراف نبود و خدا هم برکت میداد.
این کارگر عزیز جمله آخر را چنین گفت: «اسراف برکت را میگیرد و از بین میبرد.» و رفت. من ماندم و آرزوی فضای دولت نهم. لقمهها را عین زهر مار قورت میدادم و از ترس اینکه در بشقابم چیزی باقی نماند مجبور شدم همه را بخورم ولی ماست را که در بسته بود به سر جایش برگرداندم.
خدایا مسئول ایجاد این صحنهها و این وضعیت کیست؟ آیا در بودجه سال 1392 کسی به فکر چارهجویی است؟ چگونه میخواهیم جواب دهیم؟ ترسیدم موضوع را به هیات رئیسه مجلس گزارش کنم و همین یک خرده آبرو را هم ببرند. گفتم به مردم گزارش کنم بهتر است.»
نوشته شده در دوشنبه 92/3/6ساعت 7:25 عصر  توسط جواد پورروستایی
نظرات دیگران()