سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 روز چهارشنبه، 30 اسفند بود. روز سه شنبه (بیش از یک هفته قبل از پایان سال، در حالی که چهار روز کاری مدارس باقی مانده) به دانش‌آموزان مدرسه‌ای که پسرم در آن درس می‌خواند، می‌گویند هر کس می‌خواهد از فردا نیاید،‌ دفترچه نوروزی‌اش را تحویل بگیرد. (این اولین چراغ سبز)

بگذریم از این که وزیر اعلام کرده بود دفترچه نورزوی امسال توزیع نمی‌شود؛‌ که در بسیاری از استانها توزیع شد!

روز چهارشنبه دفترچه را بین همه توزیع می‌کنند و می‌گویند هرکس خواست، می‌تواند شنبه نیاید! (این دومین چراغ سبز!)

با این فضا، پسرم می‌خواست که شنبه عازم مدرسه نشود (و البته حق با او بود؛) اما او را راهی مدرسه کردم. شنبه هنگام برگشت، گفت: معلم کلاس و مدیر و راننده سرویس گفتند فردا و پس فردا نیایید! (نه تنها چراغ سبز؛ بلکه چراغ قرمز!)

دانشگاه‌ها که دانشجویان از نیمه اسفند، با غیبت، رأساً اقدام به آبستراکسیون و تعطیلی کلاسها می‌کنند. اوضاع ادارات هم بهتر از این وضع نیست؛ ده روز مانده به آخر سال،‌ غالب کارها را به سال بعد حواله می‌دهند و در اولین روز اداری، کارها را به بعد از سیزده ارجاع می‌دهند!

آن وقت من و سایر معلمان در مدرسه و همگان در جامعه، از زیادی تعطیلات انتقاد می‌کنیم و تعطیلات اندک برخی کشورها را به رخ می‌کشیم. و مجلسیان در پی اجرای طرحی می‌روند که تعطیلات مذهبی را کاهش دهند!

بگذریم؛ در ایام رسمی کار، درست کار کنیم؛ حذف تعطیلات پیشکش‌مان!


نوشته شده در  دوشنبه 92/1/19ساعت  11:18 صبح  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]