اخیراً و به خاطر تکمیل مقالهای، مجبور شدم بخشی از تاریخ هند را از قرن دهم تا دوازدهم هجری مطالعه کنم. نکات بسیاری استفاده کردم.
یکی از نکات مهم آن بود که در هند بیش از ششصد سال زبان فارسی، زبان رسمی بوده و نیز دین اسلام به عنوان بزرگترین دین هندیان در سراسر این کشور رواج داشته است؛
مثلا در سه قرن مورد مطالعه، در شمال هند سلسله پادشاهی سنی مذهب تیموریان و در جنوب هند سه سلسله شیعی شامل قطبشاهیان، نظامشاهیان و عادلشاهیان سالهای طولانی حکومت کردهاند؛ و در هر دو خط و زبان فارسی زبان رسمی بوده است.
با نفوذ و تسلط کمپانی هند شرقی، یکی از بزرگترین گامهای آنها برای مسخ و تغییر هویت فرهنگی هندیان، تغیر خط و زبان بوده است. و این حیله استعماری به شدت کارگر افتاد.
در کشوری که به تعبیر برخی از محققان، بیشترین نسخههای خطی فارسی (حتی بیش از ایران)در موضوعات دینی در کتابخانههای آنها وجود دارد، امکان استفاده عموم مردم وجود ندارد.
در کشوری که روزگاری بزرگترین کشور مسلمان بوده، امروزه گاوپرستی و موشپرستی و بتپرستی و پرستش چیزهایی که قلم از نوشتن آنها شرم دارد، حرف اول را میزند؛ چرا که با حیله استعماری تغییر خط و زبان، پشتوانه فرهنگی قطع شده و هر بلایی خواستهاند بر فرهنگ آنها آوردهاند.
نمونه این حرکت را در ترکیه میبینیم که میراثبر حکومت و فرهنگ عثمانی است ولی با تغییر خط، غالب مردم امکان استفاده از پشتوانه فرهنگی خود را ندارند و چنین، در دام سکولاریته حاکمان و حامیان غربی آنها افتادهاند. در آذربایجان و نیز کشورهای آسیای میانه نیز تغییر خط و زبان همین بلا را بر سر مسلمانها آورده است.
اگر با این نگاه به تلاشهایی که اخیراً برای تغییر رسم الخط فارسی در ایران صورت میگیرد، بنگریم، عمق فاجعه روشن خواهد شد و طبعاً دست حیله استعمار به آسانی قابل مشاهده خواهد بود.