سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عزیزی من را به یک مهمانی سیاسی (افطاری وزیر) در ماه رمضان دعوت کرده بود؛ در پاسخش، قطعه‌ای از مرحوم سهراب سپهری نگاشتم که سروده است:

روزگارم بد نیست، تکه نانی دارم، خرده هوشی و سر سوزن شوقی، ... من به مهمانی دنیا رفتم... من قطاری دیدم، روشنایی می‌برد. من قطاری دیدم، فقه می‌برد و چه سنگین می‌رفت. من قطاری دیدم، که سیاست می‌برد و چه خالی می‌رفت!

البته در معنای "فقه" و "سیاست" تأمل شدید لازم است!


نوشته شده در  سه شنبه 91/10/12ساعت  12:28 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]