روز چهارشنبه در کنار یک زمین زراعی با کشاورز - دامدار محترمی گفتگوی مفصلی داشتم؛ در حالی که مشغول آبیاری زمینی بود که تازه بذر گندم پاشیده بود و البته من هم بیل به دست گاهی در هدایت آب و بستن راههای گریزش، نقش کوچکی ایفا میکردم.
به طور طبیعی صحبت از اقتصاد و گرانی و کشاورزی و دامداری بود. چند نکته مهم در صحبتهایش بود که جالب توجه بود. یکی آن که میگفت هر سال در فصل خرید گندم، اخبار بارها اعلام میکرد که خرید گندم از کشاورزان از چند میلیون تن گذشت؛ اما امسال چرا بارها و بارها این خبر اعلام نمیشود؟! چون کمتر کشاورزی حاضر شده گندم به سیلو (مراکز دولتی خرید گندم) بفروشد! و البته خودش هم به خلاف هر سال، گندمی به دولت نفروخته بود و انبار کرده بود برای خوراک دام! (و البته حق با او بود؛ ظاهرا خرید گندم در مراکز دولتی به یک سوم سال قبل هم نرسیده است).
حق هم داشت؛ چون میگفت گندم را دولت 405 تومان میخرد و جو در بازار 750 تومان است. قدیمها کسی که فقیر بود، به جای نان گندم، نان جو میخورد و الان قیمت جو، تقریبا دوبرابر گندم است؛ یعنی امروزه با این روال، فقیران باید نان گندم بخورند چون نان جو، گرانتر تمام میشود.
میگفت قیمت دولتی گندم، نشان میدهد که دولت قیمت بیربطی برای خرید گندم مشخص کرده است. یعنی امسال محصول گندم به جای نان انسان، خوراک دام میشود و سال آینده، گندم کمتری کشت میشود یا محصول کمتری به دولت فروخته خواهد شد.
حرفها همه منطقی به نظر میرسید. و البته نشان از خطای بنیادین دولت در تعیین قیمت محصولی استراتژیک! . البته تحلیل دیگری هم درباره سوبسید دولت به کشاورزان خارجی داشت (!) که در یادداشت دیگری خواهم نوشت.