اختلاف سلیقه در طبیعت انسانهاست. عدهای پیشتاز اختلاف سلیقه هستند و برخی دیگر، پیروی از این پیشتازان دارند؛ یعنی در صف پیادهنظام قرار میگیرند. و البته اگر اختلاف سلیقه، در موضوعات مرتبط به عالم سیاست باشد، چون پای قدرت در میان است، اختلاف سلیقه به رقابت تبدیل میشود و صد البته گاهی (شاید غالباً) این رقابت، کاملاً ناسالم و در راستای تخریب تمام عیار رقیبان و حامیان آنها تحقق مییابد. تا اینجای قصه را میتوان طبیعی قلمداد کرد.
نکته غیر طبیعی اینجاست که پیشتازان سیاسی در جناحهای مختلف، به فراوانی، در گعدههای رقبای خود شرکت دارند و میگویند و میخندند و البته در پشت تریبونها، مواضع شاخص رقیب را در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی به باد انتقاد میگیرند! مصداق برای این ادعا فراوان است. (یک نمونهاش حکم رئیس جمهور برای جناب آقای جاسبی است؛ پس از آن همه سیاهنمایی در تریبونها! اشارتی کافی است!)
اگر کسی از روابط غیر سیاسی این افراد با رقیبانشان اطلاع نداشته باشد، شاید خیال کند که اگر اینها به هم برسند، فوری دست به یقه خواهند شد! تا این بخش از قصه را هم میتوان توجیه کرد؛ اما این قصه، سوی سومی دارد که اصلاً قابل توجیه نیست.
و آن اینکه، در بسیاری از موارد، حامیان یک جناح سیاسی وقتی با حامی جناح مقابل مواجه میشوند، گویا به دشمن خونی خود رسیدهاند و گویا کسی را دیدهاند که چند نسل با هم پدر کشتگی دارند! و اینجاست که عنوانی جز «کاسه داغتر از آش» زیبنده نیست. باشد که حامی چشم و گوشبسته کسی نباشیم و اگر قرار است باشیم، از قبیل کاسه داغتر از آش نباشیم!