پرده اول: پل عابر پیاده نصب شده، کمتر کسی از آن عبور میکند. وسط خیابان نرده با ارتفاع بلند میکشند تا کسی نتواند از خیابان عبور کند و مجبور شوند از پل عابر پیاده استفاده کنند. ناچار تن میدهیم و از پل عبور میکنیم؛ بگذریم از این که بعضیها حاضر نیستند از پل عابر پیاده عبور کنند و 500 متر جلوتر میروند و از عرض خیابان رد میشوند!
پرده دوم: سرعت در داخل شهر و کوچهها باید پایین باشد؛ کلی خسارت جانی و مالی را شاهد بودهایم اما همچنان تند میرویم. دستاندازهای متعدد ما را مجبور میکند حداقل در حوالی دستانداز سرعت را کاهش دهیم؛ البته بگذریم از اینکه برخی حاضر به کاهش سرعت در دستاندازهای ساده و معمولی نیستند و در مقابل، دستاندازها گردنکلفتتر ساخته میشوند!
پرده سوم: از دستاندازهای متعدد شاکی هستیم ولی در مقابل خانه ما در کوچه یا خیابان ماشینها تند میروند؛ طومار و نامه و درخواست و فشار روانه میکنیم تا دستاندازی نزدیک خانه ما هم احداث شود!
پرده چهارم: پلیس تهدید میکند و سرعت بالا را با جریمه سنگینی تنبیه میکند. تلویزیون هم کار فرهنگی میکند که تند نروید و ... و در مجموع پس از چند سال متوسط سرعت در شهر و جاده چند کیلومتری کاهش مییابد. این پردهها در مثالهایی بود در حیطه رانندگی ایرانیان که رکوردهای متعددی را در دنیا شکسته است.
و نکته آخر: همه ما معترفیم که هم کار فرهنگی و هم موانع فیزیکی و هم برخورد قانونی برای فرهنگسازی ضرورت دارد و هر کدام به جای خود نیکو و بلکه حیاتی است و نبود هر کدام، چرخه فرهنگسازی را معیوب میکند. حضرت علی علیه السلام میفرمایند: من العصمه تعذر المعاصی/ بخشی از محافظت انسان در برابر گناهان، فراهم نبودن زمینه انجام آن است. (نهج البلاغه، حکمت 345)
و سوال پایانی این که: چرا در مسأله پوشش و ماهواره خیلیها حاضر نیستند این مراتب سهگانه را تحمل کنند و فقط میگویند کار فرهنگی باید بشود. اهمیت این فرهنگ و دستورهای دینی کمتر است، یا آسیبی که از رعایت نشدنش به جامعه میرسد کمتر است یا ....
نقطه چین آخر حالت سومی است که نوشتنش را به صلاح ندانستم. اختیارش با تفکر و خلاقیت خوانندگان محترم وبلاگ!