یک آقایی، این قدر خودش و عملکردش را تحویل گرفته که مرزهای ادبیات کلاسیک و فرهنگ عامه جابجا شده است!
دیگر کسی نگوید: مشک آن است که خود ببوید؛ نه آنکه عطار بگوید!
دیگر کسی به طعنه نگوید: هیچ ماست بندی نمیگه ماست من ترشه!
و راستی؛ اگر یک صدم (فقط یک صدم) این همه گلهای تشریفاتی برای خود را، مردم شهر هم لمس کرده بودند، شاید امروزه، مجسمه طلای آن آقا در سر هر کوی و برزن هم نصب شده بود!
و البته آن آقا هم یادش باشد که هر روز به این دسته گلهایی که برای خودش فرستاده، آب بپاشد؛ مباد که پژمرده شود!
https://t.me/poorroostaee