سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از منابع موثق شنیده شده در یکی از شهرهای ایران حوالی دارقوزآباد سفلی، یکی از کارکنان شهرداری با آقای شهردار چالش اساسی داشته؛ به گونه‌ای که به این نتیجه رسیده که عطای کار در شهرداری را به لقای شهردار ببخشد و در جایی دیگر مشغول شود!

از قضای روزگار، یکی از اقوام نزدیک این کارمند شهرداری، با رأی مردم به‌عنوان یکی از اعضای شورای پنجم همان شهر انتخاب می‌شود.

با فاصله کوتاهی، همان کارمند برای اشتغال مجدد دعوت به شهرداری می‌شود!

شاید شهردار محترم! به این نتیجه رسیده که در برخورد با این کارمند، اشتباه کرده؛ و کاملاً اتفاقی و بدون ارتباط با نتایج انتخابات شورا، در همان زمان اعلام نتایج، به این نتیجه رسیده که اشتباه کرده است!

هر کسی به ذهنش خطور کند که این بازگشت به کار، جزئی از طرح و لابی و رانت در مسیر جلب موافقت یک عضو شورا، برای شهرداری در دوره بعد بوده، احتمالاً دچار بدبینی مفرط و سوءظن مهلک شده است! و از شر وسوسه شیطان به خدا پناه ببرد!

و هر کسی فکر کند این حکایت تاریخی، مربوط به شهر خاصی در این کره خاکی است، خودش باید در دادگاه پاسخگو باشد؛ بنده چنین ادعایی نکردم؛ هر کسی هر طوری خواست، مجاز است تفسیر کند!

اما اصل داستان، تخیلی نیست؛ بلکه واقعیتی است که نویسنده آماده است در هر دادگاهی آن را با شهود و ادله کافی اثبات کند.

از عواقب شر شیطان و لوازم چربی پست و و نتایج شیرینی ریاست، به خدا پناه می برم.


نوشته شده در  پنج شنبه 96/5/12ساعت  1:12 عصر  توسط جواد پورروستایی 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درود بر اهالی ورزنه!
حرکت؛ درجا؟!
آخر دورویی!
ابهام ادبی
زور عجیب سوتیها!
عاقبت حکم تخریب؟!
چاه مجاز یا غیرمجاز؟!
درخواست افزایش ظرفیت!
افقهای جدید اشتغال بانوان!
پرسشگری خطرناک!
قحط الرجال
[عناوین آرشیوشده]