امام حسین علیه السلام از زمانی که آهنگ حرکت به سوی مکه و کوفه داشت تا لحظات آغاز جنگ در روز عاشورا و در هر فرصتی که فراهم بود، وظیفه خود را برای روشنگری و هدایت امت به کار بست. خطبههای عمومی امام و سخن خاص ایشان با برخی افراد و نیز نامههای امام به افراد مختلف شاهدی بر این سخن است.
اما مقدمه آخرین خطابه عمومی امام خیلی تکاندهنده است. در روز عاشورا آن گاه که سپاه دشمن آرایش نظامی گرفت و آماده حمله شد، حضرت مرکب خود را طلبید و بر اساس برخی نقلها بدون تجهیزات نظامی، با صدای بلند در نزدیکی سپاه عمر سعد خطبهای خواند و آنها را موعظه کرد.
در ابتدای خطبه آمده است: یا ایها الناس اسمعوا قولی و لاتعجلونی حتی اعظکم بما لحق لکم علی؛ ای مردم! سخن مرا بشنوید و برای کشتن من شتاب نکنید تا شما را به چیزی که حق شما بر من است، موعظه کنم. (ارشاد، شیخ مفید، ص 448)
عجیب است! امام برای کسانی که در مقابلش صفآرایی کردهاند و بارها و بارها سخنان حضرت و اصحابش را شنیدهاند و گاهی اظهار خستگی از این سخنان کردهاند (!)،باز هم حقی قائل است و میفرماید: حق شما بر من است که موعظه کنم تا عذری باقی نماند! یعنی در نگاه امام، با همه ظلمی که بر حضرت روا داشتهاند، همچنان در مقابل این سپاه جفاکار، امام، تکلیف دارد؛ و این است معنای کار برای خدا و پرهیز از حب و بغضهای شخصی!
امید که از این درس بزرگ، الگو بگیریم و همه کارهایمان برای رضایت خداوند و انجام تکلیف، و خالی از حب و بغض شخصی باشد!
میوه را باید در وقت مناسب آن چید. تعجیل در برداشت محصول به همان اندازه، نعمت خدا را تلف میکند که تأخیر در برداشت آن! کسی در درستی این جمله تردید ندارد. جمله فوق، بیان کننده یکی از ضرورتهای حرکتهای سیاسی و اجتماعی است.
درست است که در حادثه عاشورا، برخی از کوفیان خود را به سپاه امام حسین علیه السلام در کربلا رساندند و به شهادت رسیدند؛ اما سؤال این است که آیا اقدام آنها به موقع بود یا نه؟! اگر برخی از این افراد هنگامی که مسلم بن عقیل به عنوان نماینده تام الاختیار حضرت، در کوفه مستقر بود، اطراف وی را خلوت نمیکردند، شاید واقعه کربلا اتفاق نمیافتاد و امور به گونهای دیگر تدبیر میشد.
همچنین، بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، گروههای مختلفی از شیعیان به خونخواهی حضرت قیام کردند؛ اگر این افراد (یا حداقل، کسانی که برایشان امکان داشت) زودتر به هوش آمده بودند و سپاه امام را همراهی کرده بودند، آیا حادثه مصیبتبار عاشورا اتفاق میافتاد؟!
راستی، چرا آنچنان که از اصحاب امام حسین علیه السلام در حادثه کربلا به عظمت یاد میشود، از سایر کسانی که به خونخواهی قیام کردند، یاد نمیشود؟! یک پاسخ این سؤال آن است که اصحاب امام حسین علیه السلام در صحرای کربلا به موقع اقدام کردند و دیگران، وقتی دست به کار شدند که موعد برداشت محصول گذشته بود.
اقدام به موقع در حرکتهای اصلاحی در عرصه مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، از ارکان موفقیت و تأثیر مناسب است؛ هر چند این گونه اقدامات، سختیهای خاص خود را دارد و بینش و استواری خاصی میطلبد.
در فضیلت عزاداری برای اهل بیت علیهم السلام, درباره هیچ معصومی به اندازه امام حسین علیه السلام روایت نداریم. یکی از نکات مهم, آن است که بدانیم فلسفه این عزاداری چیست؟
بدون تردید یکی از وجوه و حکمتهای آن, درس گرفتن و عبرت گرفتن از حوادث عاشورا است؛ تا چنان باشیم که پیام عاشورا را درک کنیم و به اقتضای آن عمل نماییم.
اما این وجه, حداکثر انتظاری است که در اقامه عزای سالار شهیدان وجود دارد. انتظار حداقلی هم وجود دارد و آن این که با اقامه عزای کربلا, یاد این حادثه را زنده نگه داریم و به نسلهای بعد منتقل کنیم.
فرق نگاه اول و دوم این است که در نگاه اول ضمن آن که بهره ای از این حادثه داریم, آن را به آیندگان منتقل می کنیم اما در نگاه دوم, عزاداری ما فقط در حد یک ناقل این حادثه به آیندگان است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: رب حامل فقه غیر فقیه و رب حامل فقه الی من هو افقه منه (اصول کافی, ج 1, ص 403) چه بسا کسی که ناقل اندیشه ای باشد و از آن بهره نگیرد و چه بسا ناقل اندیشه ای که از آن بهره گیرد اما به کسانی انتقال دهد که بهره آنها بیش از ناقل است.
خوب است که تلاش کنیم در گروه اول جای گیریم!
(ضمن تسلیت ایام سوگواری سالار شهیدان, یادداشتهای وبلاگ تا روز یازدهم محرم ان شاء الله به مباحث علمی و نکات قرآنی اختصاص خواهد داشت و یادداشت سیاسی یا اجتماعی درج نخواهد شد).
ماه محرم و مخصوصاً دهه اول آن, اوج دوران تبلیغ دینی به عنوان یک کار فرهنگی در عرصه شناسناندن مفاهیم و ارزشها و تفکر دینی در عرصه فردی و اجتماعی است. اما بدون تردید, کار فرهنگی مانند سایر فعالیتهای انسان (اعم از اقتصادی, سیاسی, اجتماعی و علمی) اصول و ضابطی دارد که باید با توجه به آنها, برنامه ریزی و تدبیر فعالیت فرهنگی را سامان داد.
تا جایی که جستجو کردم, کمتر کتابی یافتم که مخصوص این موضوع و عرصه, به گردآوری و تدوین اصول فعالیتهای فرهنگی بر اساس آیات و روایات پرداخته باشد. بخش عمده ای از اصول رفتار سازمانی مخصوصاً کار جمعی, در کتابهای مدیریت آمده است؛ اما نگاه ویژه به فعالیت فرهنگی و نیز توجه به رویکرد خاص آیات و روایات, در مباحث موجود کمتر دیده می شود.
برخی از نکاتی که توجه به آن در این عرصه به عنوان اصل ضرورت دارد, می تواند در قالب اصول زیر سامان یابد؛ (در این خصوص, فقط عنوان اصول را خواهم آورد؛ توضیح تفصیلی هر کدام, اگر فرصتی بود در آینده دور یا نزدیک تقدیم می شود):
1. توجه به کیفیت به جای کمیت؛ به گونه ای که کمیت ناچیز (حتی در حد عدد یک) در کنار کیفیت بالا به مراتب بر کمیت بالا در کنار کیفیت کم ترجیح دارد.
2. استمرار به جای فعالیت مقطعی.
3. اولویت ارتقای بینشی در مقابل تحریک عاطفی.
4. اخلاص در فعالیت.
5. اهمیت صفا و سلامت نفس فعالان فرهنگی. (رطب خورده منع رطب چون کند؟!)
6. توجه به رکن توحید به عنوان مقلب القلوب حقیقی.
7. ضرورت تبلیغ و فعالیت برخاسته از بینش صحیح و کامل.
8. مشارکت فعال مخاطبان به جای تبلیغ یکسویه! (تبلیع چهره به چهره از مصادیق آن است).
9. رعایت اخلاق و آداب فردی و اجتماعی و حفظ حرمتها در نقد و تبلیغ.
10. وظیفه انگاری تبلیغ به جای نگاه کارمندی به آن!
موارد ده گانه فوق, به آیات متعدد قرآن و روایات فراوانی مستند است و البته, قطعاً این فهرست را میتوان تکمیل کرد. از نظرات شما در تکمیل این یادداشت استقبال میکنم.
برخی چهره های سینمایی در تلویزیون, محجبه و موقر و خارج از تلویزیون یعنی در جامعه و سینما و اینترنت, کاملاً متفاوت!
و لابد انتظار داریم در این هنر, که خیلیها زور می زنند مقدس جلوه اش دهند (!), انسان الهی و متکامل ساخته شود؛ زهی خیال باطل!
نقاشی (یا کاریکاتور) زیر خیلی گویاست!
به لینک زیر مراجعه فرمایید و الگویی از کار خیری ببینید که هیاهو و سیاست زدگی در آن دیده نمیشود!
کاش در شهر ما هم, این قدر همه چیز سیاست زده نبود! و البته آرزو بر جوانان عیب نیست!
نمونه اقدام موسسه (پیامهای بازدید کنندگان خواندنی است).
آن چنان که به یادم مانده در سالهای آخر ریاست جمهوری آقای خاتمی, بحث پیاده کردن ایشان از قطار اصلاحات مطرح شد. همچنین طرح "عبور از خاتمی" که سر و صدای زیادی بین اصلاح طلبان ایجاد کرد و البته اصولگرایان از این گرد و غبار, در پی صید ماهی مقصود خویش بودند.
آن شعار و طرح در میان برخی از اصلاح طلبان که صبغه افراطی تری داشتند, گل کرد؛ اما به محصول نرسید! آفت زده شد و البته بسیاری از حامیان آن شعار, امروز در آن سوی آبها, به خیالشان مشغول مبارزه هستند!
در مقابل آن شعار در آن جناح, در اردوگاه اصولگرایان هم اتفاق مشابهی به وقوع پیوسته است؛ هر چند کسی نامی از آن نمی برد. اتفاقی که باید نامش را "عبور از احمدی نژاد" گذاشت.و البته طبیعی است که اصلاح طلبان هم در این آب گل آلود در پی صید ماهی مقصود خویش باشند!
در این جریان مشابه در دو اردوگاه سیاسی کشور, بر خلاف اردوگاه اصلاح طلبان که افراطیها موافق شعار "عبور از خاتمی" بودند, در اردوگاه اصولگرایان چنین بر می آید که افراطیون, مخالف شعار و عمل مبتنی بر "عبور از احمدی نژاد" باشند.
آنچه نوشتم, تحلیل شخصی نگارنده است و طبعاً و احتمالاً دامنه نظرات خوانندگان محترم وبلاگ, از مخالفت مطلق تا موافقت مطلق در نوسان باشد.
محرم, انتظار و ظهور در هم تنیده است.
بوی محرم می آید و اندوه جانکاه حادثه عاشورا را
ظهور منجی موعود تسلی خواهد داد.
اما, اگر انتظاری باشد(!), چه زمانی به سر خواهد آمد؟!
گفته اند آن گاه که 313 یار تکمیل شود؛
و بر ما گران آمده است این تعداد کمی که هنوز تکمیل نشده
و توجیه کرده ایم که یعنی 313 فرمانده و امیر!
در نگاهی دیگر؛ (که شاید درست نباشد),
آیا 313 انسان شیفته, استوار و قاطع
و ساده تر: 313 انسان بی شیله پیله,
به راحتی فراهم می شود؟!
و مگر, با 313 انسان خدایی نمیتوان دنیایی به هم ریخت؟!
چرا 313 یار را به 313 امیر تفسیر کنیم؟!
آرزوی شهادت در رکاب حضرت خیلی بزرگ است؛
امید که از مخالفان آمدنش نباشیم!
آمین یا رب العالمین
حکایت کسی که به خیال پوستین آب آورده, تن به سیلاب زد را شنیده اید که با رسیدن به هدف و چنگ انداختن در پوستین (یا همان خرس در حال غرق) خودش نزدیک غرق و مرگ بود.
ناظران بی خبر از همه جا (!) گفتند: پوستین را رها کن تا حداقل غرق نشوی! گفت: من آن را ول کردم؛ او مرا ول نمیکند!
نمیدانم چرا با خواندن بیانیه پیوست (لینک حاضر), یاد این حکایت افتادم؟! عجب ذهن خرابی دارم!