• وبلاگ : تريبون
  • يادداشت : غافلگيري سياسيون
  • نظرات : 1 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + همشهري 

    فکر مي کردم کلاس کارتان بالاتر از اين حرفها باشد.

    اما .............

    روزي که کلاس گذاشتيد و در همين تريبون ( که اسمش هم غربي است و براي شما عربي خوانده خيلي زشت است ) گفتيد که به مسائل منطقه اي نخواهم پرداخت ولي:

    1- وقتي منافعي را در خطر ديديد آي به منطقه اي پرداختيد آي پرداختيد نظير واقعه مسجد شهدا و يا دفاع از حرکت غير اخلاقي مريد حلقه به گوشتان شعبان

    2- مردم برادر دکتر شيخ شير از راه گوش نخورده اند

    3- شما به عنوان دانشجو 5 دقيقه وقت گرفتيد صحبت کنيد آيا اگر دانشجويي ديگري حتي يک دقيقه وقت مي خواست به او مي دادند

    4- درود بر علي سپهري ( مطلب رو که گرفتي)

    5- البته شما به عنوان يک انسان حق داريد مطلب نوشته ، سخنراني کنيد و.... ولي خيلي دوست دارم يک بار هم شده خود را در جلوي راي مردم بگذاريد تا براي شما و دوستان ديگرتان که ادعاي حکومت بر شهر را دارند روشن شود که پايگاه مردمي شما در چه حد است !!!! البته شجاعت پذيرش شکست را هم داشته باشيد

    6- پيشنهاد مي کنم انتخابات شوراي شهر نزديک است و نگذاريد شهر دست يک مشت جوان سکولار بيافتد. لااقل کاري نمي کنيد احساس تکليف کنتيد.

    7- در پايان اين نقد نامه بايد اضافه کنم که تجربه بيش از سه دهه انقلاب ثابت کرده است که کساني مانده اند که با مردم بوده اند

    عزت زياد

    پاسخ

    سلام. 1.کلاس کار ما در همين حد است که در اين يک سال و نيم مشاهده فرموديد. 2. ننوشتن در مسائل محلي،‌ کلاس کار نيست؛ در مسائل نگارش، از آن به عنوان تعيين محدوده موضوع ياد مي‌شود. والبته کسي که محدوده معين نکند از اصول اوليه نگارش غفلت کرده است. در اين موضوع هم از کسي اسمي نبردم و خواستم موضوع را نه از ديد سياسي بلکه به عنوان يک معضل در ميان سياستمداران مطرح کنم. 3. الحمد لله هيچ منفعتي در شهر ندارم که بخواهد با حکومت برخي به خطر بيفتد؛ چنان که دنبال منفعتي هم نيستم که با حکومت ديگران بخواهم به آن برسم؛ از قديم فرمودند که: کافر همه را به کيش خود پندارد. 4. البته اعتراف مي‌کنم که گفتن و نوشتن بنده به مذاق برخي که تماميت‌خواه هستند خوش نمي‌آيد. 5. و الحمد لله نه پول داشته‌ام نه پست نه زور (که همواره چنين مستدام باد!)، که بخواهم برخي را به دنبال خود بکشانم و سپس مجبور باشم که به تعبير شما از عملکرد مريدها دفاع کنم! 6. سؤال سوم خود را از مسئولان نشست بپرسيد که از هر نوع تفکر سياسي هستند و من البته اکثرشان را نمي‌شناسم. البته من مؤدبانه و فقط يک بار درخواست وقت کردم و اصراري نداشتم و حتي توقع اجابت هم نداشتم؛ بزرگواري دوستان اجازه 90 ثانيه صحبت به بنده داد! 7. مطلب چهارم شما را نگرفتم. نقش ايشان در اين ميان چيست؟! 8. از دوستانم خبر ندارم؛ اما تا آنجايي که از خودم مي‌دانم هيچ نقشي در هيچ حادثه شهري که برخاسته از ادعاي حکومت باشد نداشته و ندارم. لابد انتظار داشتيد که در انتخابات حتي ابراز عقيده و نظر هم نکنيم؟! عجبا از اين استبداد مدرن! سخن خود را به کساني برسانيد که ادعاي آزادي بيان آنها گوش فلک را کر کرده، اما توان تحمل کمترين انتقادي ندارند؛ نه انتقاد، که حتي حق حيات براي مخالفين خود قائل نيستند؛ البته ادبيات حضرتعالي در اين نوشته هم دست کمي از آنها ندارد. يک بار ديگر نوشته خود را بخوانيد. تازه مگر بنده در آن 90 ثانيه حرفي زدم که به مذاق جناح محترم خوش نيامده؟! 9. درباره رأي فرموديد. فقط يک نکته اشاره مي‌کنم. اگر سن شما مثل من قد نمي‌دهد از بزرگ‌ترها بپرسيد در تشييع جنازه مرحوم ضيايي (باني بيمارستان/ پدر خانم مرحوم آيت الله خاتمي/ مادر بزرگ جناب تايش) چند نفر شرکت داشتند؟ و چرا چند حمال و کارگر جنازه ايشان را تشييع کردند؟ راستي چرا همين نماينده فعلي در روزگاري 1313 رأي داشت و همين مردم تراکتور چغندر جلوي خانه‌اش خالي کردند؟! 10. شوراي شهر تقديم کساني که اگر رئيس نباشند از غصه دق مي‌کنند! 11. با نکته آخر شما به شدت موافقم. بني‌صدر را و شهيد بهشتي را هر دو به ياد آوريد. در همين شهري که رأي مردمش را علم کرده‌ايد، چه شعارهايي عليه شهيد بهشتي داده نشد؟! 12. در مکتب حق، چنين آموخته‌ام که اگر به حقانيتي حرفي رسيدم، از کسي باکي نداشته باشم؛ و معيار رأي مردم در مکتب اسلام، هيچگاه معيار حقانيت نبوده و نيست. آري اگر مردم ياري نکنند، حق خانه‌نشين مي‌شود؛ نه اين که حق با رويگرداني مردم، تبديل با باطل شود. از حوصله شما در نگارش نظر و خواندن پاسخ سپاسگزارم.